غلبه نگرش عثمانى بر جامعه اسلامى، از زمان تسلط امویان (سال 41 هجرى)، سبب شد تا عثمان از هر نوع اتهامى تبرئه و تطهیر شود.امویان این نگرش را بر جامعه اسلامى تحمیل کردند و تنها در عراق بود که اندکى در برابر این موضع، مقاومت نشان داده شد.بدین ترتیب عموم اهل سنت، مظلومیت و حقانیت عثمان را در برابر مخالفان پذیرفتند.با وجود این نگرش، آنان چه قضاوتى درباره مخالفین مىکردند؟ یک راه آن بود تا مخالفین وى را بطور واقع بینانه شناخته و آنان را خصم مذهب خود شناسند.اگر این راه را بر مىگزیدند، بزرگان صحابه در معرض اتهام قرار مىگرفتند.راه دیگر آن بود که مخالفین او را کسانى بدانند که از عراق و مصر آمده و اساسا از صحابیان کسى در میانشان نبوده است.آنان این راه را برگزیدند، و حتى در مواردى که صحبت از وجود برخى صحابه در میان منتقدان عثمان شده، با جعل این خبر که آنان فرزندان خود را به در خانه عثمان فرستاده بودند تا از وى دفاع کنند (و معلوم نیست که چرا خودشان نرفتند)، به دفاع از صحابیان پرداختهاند تا مبادا به دشمنى با عثمان متهم شوند.
این نکته را باید دانست که «مورخ سنى» بر خود لازم مىدانست که از ذکر «مثالب صحابه» خوددارى کند. (1) اگر کسى مثالب آنان را نقل مىکرد، معنایش آن بود که عقیدهشیعى دارد روشن است که اگر یک صحابى در قتل عثمان شرکت کرده باشد، این آشکارا از مثالب وى شمرده مىشود.با این سیاست تألیفى، بسیارى از حقایق تاریخى مربوط به مواضع سیاسى صحابه از بین رفت.در این میان جعل در دو صورت ظاهر مىشد، یکى ننوشتن حقایق تاریخ، دوم ساختن اخبار مجعول.در حوادث این دوره، سیف بن عمر دروغ ساز، از اصل منکر حضور صحابیان شده و تمام این وقایع بزرگ چند ماهه را که همه شهرهاى اسلام بویژه مرکز خلافت یعنى مدینه در آن نقش داشته، بر عهده فرد مجهول الهویهاى با نام «عبد الله بن سبا» مىگذارد.به نوشته سیف، این شخص با مسافرت به شهرهاى مختلف، مردمان را بر عثمان شورانده (2) و توانسته است کوفه و مصر را در این باره تحریک کند.به باور سیف، این عبد الله بنیادگذار مذهب شیعه نیز بوده است.
اگر سخن سیف درست باشد، روشن نیست درباره جامعهاى که تا این اندازه سست است که شخصى یهودى مىتواند آن را بر ضد خلیفه بشوراند آن چنان که به قتل او منجر شود، چه باید گفت؟ آنچه مسلم است این که اولا سیف در تمامى کتابهاى رجالى متهم به زندقه و دروغگویى شده است.ثانیا کتابهایى که در شمار مصادر نخست تاریخ اسلام است، به هیچ روى چنین مطالبى را نگفته و حتى یادى نیز از عبد الله بن سبا نکردهاند.به تعبیر دیگر، از میان مصادر برجاى مانده قرن سوم و چهارم، تنها طبرى از کتابهاى سیف بهره برده و به همین دلیل مجعولات او را حفظ کرده است.در حالى که در آثارى چون اخبار الطوال، الامامة و السیاسه، انساب الاشراف، تاریخ خلیفة بن خیاط، یادى از این رخدادها و حوادث نشده است.متأسفانه مصادر بعدى که از طبرى بهره بردهاند نظیر: البدایة و النهایة و کامل ابن اثیر، این مجعولات را بازگو کردهاند و از آنجا که با عقاید سنیان بیشتر سازگار بوده در دورهها متأخر مقبولیت یافته است.اکنون بسیارى از محققان شیعه و سنى و مستشرق، در این مطالب تردید جدى داشته و آنها را نمىپذیرند.از جمله محققان شیعى، مرتضى عسکرى (3) و از جمله محققان سنى به طه حسین (4) مىتوان اشاره کرد.در میان مستشرقان هم مجعول بودن این سخنان آشکار است.برنارد لوئیس مىنویسد: بسیارى از مورخان مسلمان (5) آغاز تشیع انقلابى را به عبد الله بن سبا نامى نسبت مىدهند که از معاصران على بن ابى طالب (ع) و یک یهودى یمنى بوده است و در روزگار على (ع) الوهیت او را تبلیغ مىنموده و سرانجام نیز به خاطر کارهایش سوزانیده شد.به این ترتیب ابتداى کار شیعیان تندرو یا غلات را به وى و از طریق وى به اصلى یهودى منسوب مىدارند.اما پژوهشهاى جدید نشان داده است که این یک نوع پیشدستى، یک نوع فرافگنى شرایط و اندیشههاى قرن دوم به زمان گذشته به وسیله «اصحاب حدیث» است.و لهاوزن و فریدلاندر از راه نقل و بررسى منابع و مآخذ نشان دادهاند که توطئه و کارهایى که به ابن سبا نسبت داده شده از اختراعات و ساختههاى بعدى است.کایتانى نیز در فصلى مستدل نشان داده است که توطئهاى با سازمان و تشکیلات و ایدئولوژى نسبت داده شده به ابن سبا، در جامعه قبیلهاى و پدر سالارى عرب در سال 35 هجرى تصور ناپذیر است. (6)
به هر روى تا آنجا که به مخالفین عثمان مربوط مىشود، با کاوش در منابع تاریخى و ادبى مىتوان به حقایق زیادى دست یافت.با توجه به آنچه در این گونه متون آمده، صحابه رسول خدا (ص) بویژه انصار نقش اساسى را در برانگیختن مردم بر ضد عثمان داشتهاند.علامه امینى با جستجو در مآخذ متعدد اظهار داشته است که نام بیش از هشتاد صحابى در میان مخالفان عثمان دیده مىشود.از جمله آنها مىتوان به این چند نفر اشاره کرد: طلحه، زبیر، عایشه، عمار، ابوذر، عبد الرحمان بن عوف، عبد الله بن مسعود، مقداد، حجر بن عدى، هاشم بن عتبه، سهل بن حنیف، ابو ایوب انصارى، جابر بن عبد الله انصارى.علامه امینى، اخبار مخالفت اینان را نقل کرده است. (7) باید توجه داشت که همه اینان به قتل عثمان اعتقاد نداشتند و یا آن را به مصلحت نمىدیدند اما به هر روى شدیدترین انتقادات را به اعمال و رفتار سیاسى و دینى او داشتند.ابو سعید حدرى مىگفت: هشتصد نفر از اصحاب در جریان قتل عثمان حضور داشتند. (8) سخنان تند بسر بن ارطاة به مردم مدینه در سال 40 هجرى شاهدى قوى بر حضور قاطع انصار در کشتنعثمان است. (9)
طلحه و زبیر در شمار تندروترین منتقدان عثمان بودند.امام على (ع) درباره اینان مىفرمود : آنان حقى را از من طلب مىکنند که خود آن را وانهادهاند و خونى را مىخواهند که خود ریختهاند. (10) منابع متعدد از دشمنى شدید طلحه بر ضد عثمان سخن گفتهاند. (11) درست به همین دلیل بود که مروان بن حکم، با این که در جنگ جمل در کنار طلحه بود، با مشاهده این که جنگ پایان مىیابد، تیرى در کمان گذاشت و طلحه را به قتل رساند و به این ترتیب انتقام عثمان را از وى گرفت.بعدها عبد الملک مروان گفت: اگر پدرم نگفته بود که او طلحه را کشته، تمامى فرزندان طلحه را بخاطر خون عثمان به قتل مىرساندم. (12) گفته شده که در هنگام محاصره خانه عثمان، طلحه رئیس محافظان خانه بوده و اجازه ورود اشخاص و نیز طعام و آب را به کسى نمىداد. (13) وقتى شنید که براى عثمان آب و غذا بردهاند گفت: این چه محاصرهاى است که آب و غذا از آن عبور داده مىشود؟ (14) وقتى آب را بر روى عثمان بسته بودند، امام طلحه را دیده و درباره اجازه دادن براى ورود آب به خانه عثمان با وى سخن گفت اما طلحه نپذیرفت. (15) زمانى عثمان در پى امام على (ع) فرستاد که این طلحه مرا با عطش مىکشد، در حالى که قتل با شمشیر نیکوتر است. (16) شیخ مفید فصلى خاص به مواضع او در قبال عثمان اختصاص داده است. (17)
عمرو بن عاص نیز از مخالفان تند عثمان بود. (18) عایشه نیز از زمانى که به دستور عثمان عطایش را قطع کردند، (19) به سختى بر عثمان مىتاخت. (20) همو بود که عثمان را بخاطرریش پهنش «نعثل» نامید. (21) شاهدى مىگوید: در مسجد بودم که عثمان وارد شد و عایشه فریاد بر آورد: اى خیانتگر، اى فاجر! در امانت خیانت کردى و رعیت را ضایع نمودى، اگر نمازهاى پنجگانه نبود، مردم به سوى تو مىآمدند و چونان گوسفند تو را ذبح مىکردند.عثمان در برابر او، آیه مربوط به زن حضرت نوح را (22) بر وى تطبیق کرد. (23) گویا در این اواخر، هر بار که عثمان براى نماز به مسجد مىآمده، عایشه که خانهاش در همسایگى مسجد بوده، وى را مورد عتاب قرار مىداده است.به نقل بلاذرى، یک بار این اعتراض منجر به درگیرى میان مخالفان و موافقان عایشه و عثمان شده و با کفش به جان هم افتادند .بلاذرى مىافزاید: «ذلک أول قتال وقع بین المسلمین بعد النبى (ص)» (24) محمد فرزند طلحه بر این باور بود که یک سوم خون عثمان بر عهده عایشه است. (25) سعد وقاص نیز مىگفت: عثمان با شمشیرى که عایشه برکشید کشته شد. (26) درباره مخالفت عمار، ابوذر، عبد الرحمان بن عوف و بسیارى دیگر آن قدر نقل تاریخى وجود دارد که جاى هیچگونه تردیدى را باقى نمىگذارد.
در زمانى که شورش بر ضد عثمان اوج گرفت، کمتر کسى در مدینه بود که با عثمان موافقت داشته باشد.بویژه زمانى که نامهاى با مهر عثمان به حاکم مصر به دست مسلمانان افتاد که در آن به قتل برخى از مردم حکم رفته بود خشم همه ساکنان مدینه بر افروخته شد. (27) ام الخیر در برابر سؤال معاویه از عثمان گفت: مردم او را خلیفه کردند در حالى که از او بدشان مىآمد.زمانى دیگر او را کشتند در حالى که از این کار خود راضى بودند. (28)
ساکنان اصلى مدینه، انصار بودند.آنها با قریش موافقتى نداشته و خبط نخستین آنان در سقیفه، معلول همین برخورد آنان با قریش بود.در ماجراى قتل عثمان، که محبوب قریش بود، بسیارى از انصار در شمار مخالفان عثمان بودند.برخى نیز ساکت، و اندکى درزمره هواداران عثمان به شمار مىرفتند.جنبشى که بر ضد عثمان روى داد، از سوى انصار، مهاجران و نیز شمارى از مردم کوفه و مصر رهبرى مىشد.با این حال از آنجا که شهر، شهر انصار بود، بنى امیه آنان را مقصر اصلى در این ماجرا شناختند.این امر سبب شد تا بنى امیه در پى انتقام از انصار باشند.از نظر یزید، سرکوب وحشیانه مدینه در واقعه حره، توسط مسلم به عقبه، که بخاطر کشتار فراوانش به مسرف ملقب شد، به عنوان انتقام خون عثمان از مردم مدینه تلقى مىشود. (29) ثابت فرزند عبد الله بن زبیر به عبد الملک مىگفت: مردم مدینه عثمان را آن اندازه خوار کردند تا در میانشان به قتل رسید و اعتقاد به دفاع از او نداشتند. (30) زمانى دیگر فرزند عبد الله بن زبیر به مردم شام دشنام مىداد.فرزند عثمان به او گفت : تو از آن جهت به اهل شام دشنام مىدهى که پدرت را کشتند.فرزند عبد الله گفت: آرى! اما اى پسر عثمان بدان که پدر تو را مهاجرین و انصار کشتند. (31) سعد بن عبد الرحمان به حسان مىگوید: گروهى از انصار نزد معاویه به شام رفتند.معاویه گفت: قریش براى شما مفیدتر بود یا شما براى قریش؟ ...شما عثمان را در ایام محاصره خوار کردید و در روز جمل یاران او را کشتید. (32) پس از کشته شدن عثمان، عبد الله بن عامر والى بصره قتل او را ناروا شمرد.جاریة بن قدامه گفت: عثمان در حضور مهاجرین و انصار کشته شد در حالى که هیچ عکس العملى نسبت به قاتلین او از خود نشان ندادند. (33) شاعرى نیز در این باره گفت:
إن ابن عفان أصیب و حوله
إخوانه و جماعة من الأنصار (34)
عثمان در حالى کشته شد که بردران او و گروهى از انصار در اطراف او بودند.همین شاعر، در ادامه، از این امر تأسف مىخورد که چگونه کسانى که خود را اصحاب رسول خدا (ص) مىخواندند از او دفاعى نکردند.معاویه از ابو طفیل پرسید: آیا تو از کشندگان عثمان بودى؟ او گفت : خیر، اما در آنجا حاضر بودم و او را یارى نکردم.معاویه گفت: چرا؟ ابو طفیل پاسخ داد : زیرا مهاجرین و انصار او را یارى نکردند. (35) سؤال مردم از سعید بن مسیب آن بود که چرا اصحاب رسول خدا (ص) عثمان را ذلیل و خوار کردند؟ (36) عبد الملک به مردم مدینه مىگفت: ما هر زمان قتل بنى امیه را بخاطر مىآوریم، نمىتوانیم شما را دوست بداریم و شمار هر زمان واقعه حره را بخاطر مىآورید چنین هستید. (37) همین دشمنى بنى امیه با انصار بود که آنان را وا مىداشت تا اخطل شاعر را به هجو انصار تحریک کنند. (38) درباره نقش انصار در قتل عثمان اشاره به نامه عثمان به معاویه در هنگامه محاصره جالب است که نوشته بود: اهل مدینه کافر شده و از پیروزى امام خود سرباز زده و پیمان شکنى کردهاند. (39) حسان بن ثابت که در این ایام از مدافعان سرسخت عثمان بود مسأله خوار کردن عثمان را توسط انصار در اشعار خود یاد مىکند.او در شعر خود علاوه بر این تعبیر که:
خذلته الأنصار إذ حضر الم
وت و کانت ولایة الأنصار (40)
از دست داشتن طلحه، زبیر، محمد بن ابى بکر و عمار در قضیه قتل عثمان یاد مىکند.به دلیل دشمنى بنى امیه با انصار بود که سبب شد عثمانیه شام را بر مدینه ترجیح دهند. (41) بعدها یحیى فرزند حکم بن ابى العاص، مدینه را «سرزمین خبیثه» و شام را «ارض مقدس» مىخواند . (42) این تعبیر دشمنى آنان را با اسلام آشکار مىکند.
این شواهد نشان مىدهد که مهاجرین و انصار نقش مهمى در کار مخالفت با عثمان داشتهاند .مورخان متن نامهاى را که مهاجرین به شهرها نوشته و از آنان خواستند تا براى اصلاح اوضاع به مدینه در آیند نقل کردهاند.در این نامه آمده بود: از مهاجرین نخست و باقیمانده اعضاى شورا، به مردم مصر از صحابه و تابعین.اما بعد: به سوى ما بیایید وخلافت را در یابید قبل از آنکه اهل آن را به نابودى بکشاند.همانا کتاب خدا مبدل شده و سنت رسول تغییر یافته و احکام شیخین دگرگون شده است.همه کسانى که از صحابه و تابعین باقى ماندهاند را به خدا سوگند مىدهیم که به سوى ما آیند اگر به خدا و روز قیامت اعتقاد دارند...خلافت پس از پیامبر، خلافت نبوت و رحمت بود و اکنون به ملوکیت و پادشاهى در آمده است. (43) نقل دیگرى نیز حکایت از آن دارد که گروهى از اصحاب رسول خدا (ص) جمع شدند و پس از مذاکره مصمم شدند تا نامهاى به عثمان نوشته آنچه او از سنت رسول خدا (ص) تخطى کرده براى وى یادآورى کنند.این نامه که سند بسیار مهمى است توسط عمار به عثمان داده شد اما جوابى جز کتک سخت براى عمار در پى نداشت. (44) نقل این سخن از هاشم بن عتبه معروف به مرقال مناسب است که در صفین به فردى شامى که مىگفت : امام شما نماز نمىخواند و خلیفه ما را کشته است گفت: تو را به ابن عفان چه؟ إنما قتله أصحاب محمد و قراء الناس. (45)
عثمان، معدودى موافق نیز در مدینه داشت که هر کدام به نحوى از جیب عثمان بهرهمند بودند .یکى از آنان، عبد الله بن سلام بود.او از یهودیان مسلمان شده مدینه بود که در جریان حصار عثمان بر بام خانه وى رفت و گفت: من نام عثمان را در تورات یافتهام در آنجا آمده است که: خلیفتکم المظلوم الشهید.مردم فریاد زدند: اى یهودى! او شکم تو را سیر کرده و بدن تو را با لباس پوشانده است. (46) این نقل باید بعدها ساخته شده باشد، آن هم توسط کسانى که مایل بودند عنوان شهید براى عثمان در تورات ثبت شده باشد.در جاى دیگرى آوردیم که نظیر همین مسأله در مورد خلیفه دوم نیز مطرح شده است.اما به هر روى عبد الله بن سلام از مدافعان سرسخت عثمان بوده است . (47)
از دیگر حامیان عثمان، زید بن ثابت بود.زمانى که او به دفاع از عثمان پرداخت، مردم او را متهم کردند که چون عثمان شکم او را سیر کرده به دفاع از او پرداخته است. (48) زیدخزانهدار عثمان بوده است.زید بعدها نیز از خزینه معاویه بهرهمند بود. (49) واقدى مىگوید: احدى از اصحاب رسول خدا (ص) از عثمان دفاع نکرد مگر زید بن ثابت، ابو اسید ساعدى، کعب بن مالک، و حسان بن ثابت. (50) ابن اسحاق مىگوید: زمانى که عثمان به مدینه هجرت کرد، بر اوس بن ثابت برادر حسان وارد شد.این امر سبب علاقه حسان به عثمان شده و بعدها که عثمان کشته شد براى او گریه مىکرد . (51) مسعودى مىگوید: «و کان حسان عثمانیا منحرفا» . (52) افزون بر چند نفرى که واقدى یاد کرده، ابو هریره نیز در شمار مدافعان عثمان یاد شده است. (53)
جداى از این افراد انگشت شمار، عثمان در چنان غربتى در مدینه مرد، که کسى جرأت نکرد او را در بقیع دفن کند.افراد معدودى شبانه او را در جایى که آن را «حش کوکب» نامیدهاند دفن کردند و بعدها معاویه این باغ را به بقیع منضم کرد. (54)
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACGDC1.htm
این بخش از تاریخ اسلام از دردناکترین وتلخترین بخشهاى آن است که دلهاى بیدار وآگاه را سختبه درد مىآورد ومىسوزاند. این قسمت از تاریخ در کتابهاى دانشمندان اهل تسنن به صورت کوتاه وفشرده ودر کتابهاى علماى شیعه به صورت گسترده نوشته شده است.شاید در میان خوانندگان گرامى کسانى باشند که بخواهند ماجراى تجاوز به خانه وحى را از زبان محدثان وتاریخنویسان اهل تسنن بشنوند. از این جهت، این بخش را به اتکاى مدارک ومصادر آنان مىنویسیم تا افراد شکاک ودیرباور نیز این وقایع تلخ را باور کنند. در این مقاله، ترجمه آنچه را که مورخ شهیر ابن قتیبه دینورى در کتاب «الامامة والسیاسة» آورده است نقل مىکنیم وتجزیه وتحلیل این بخش را به بعد وامىگذاریم.
نویسندگان اهل تسنن اتفاق نظر دارند که هنوز مدتى از بیعتسقیفه نگذشته بود که دستگاه خلافت تصمیم گرفت که از حضرت على علیه السلام و عباس و زبیر وسایر بنى هاشم نسبتبه خلافت ابوبکر اخذ بیعت کند تا خلافت وى رنگ اتحاد واتفاق به خود بگیرد ودر نتیجه هر نوع مانع و مخالف از سر راه خلافتبرداشته شود.
پس از حادثه سقیفه، بنى هاشم وگروهى از مهاجران وعلاقهمندان امام علیه السلام به عنوان اعتراض در خانه حضرت فاطمه علیها السلام متحصن شده بودند.تحصن آنان در خانه حضرت فاطمه علیها السلام، که در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از احترام خاصى برخوردار بود، مانع مىشد که دستگاه خلافت اندیشه یورش به خانه وحى را در دماغ خود بپرورد و متحصنان را به زور به مسجد بکشاند و از آنان بیعتبگیرد.
اما سرانجام علاقه به گسترش قدرت کار خود را کرد و احترام خانه وحى نادیده گرفته شد.خلیفه، عمر را با گروهى مامور کرد تا به هر قیمتى که باشد متحصنان را از خانه حضرت فاطمه علیها السلام یبرون بکشند و از همه آنان بیعتبگیرند. وى با گروهى که در میان آنان اسید بن حضیر و سلمة بن سلامة و ثابتبن قیس و محمد بن مسلمة به چشم مىخوردند (1) رو به خانه حضرت فاطمه علیها السلام آورد تا متحصنان را به بیعتبا خلیفه دعوت کند واگر به درخواست وى پاسخ مثبت نگفتند آنان را به زور از خانه بیرون کشیده، به مسجد بیاورند. مامور خلیفه در مقابل خانه با صداى بلند فریاد زد که متحصنان براى بیعتبا خلیفه هرچه زودتر خانه را ترک گویند.اما داد و فریاد او اثر نبخشید و آنان خانه را ترک نگفتند.
در این هنگام مامور خلیفه هیزم خواست تا خانه را بسوزاند وآن را بر سر متحصنان خراب کند.ولى یکى از همراهان او به پیش آمد تا مامور خلیفه را از این تصمیم باز دارد وگفت:چگونه خانه را آتش مىزنى در حالى که دخت پیامبر فاطمه در آنجاست؟وى با خونسردى پاسخ داد که بودن فاطمه در خانه مانع از انجام این کار نمىتواند باشد.
در این موقع حضرت فاطمه علیها السلام پشت در قرار گرفت وگفت:
جمعیتى را سراغ ندارم که در موقعیتبدى همچون موقعیتشما قرار گرفته باشند.شما جنازه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را در میان ما گذاشتید واز پیش خود در باره خلافت تصمیم گرفتید.چرا حکومتخود را بر ما تحمیل مىکنید و خلافت را که حق ماستبه خود ما باز نمىگردانید؟
ابن قتیبه مىنویسد:
این بار مامور خلیفه از اخراج متحصنان منصرف شد وبه حضور خلیفه آمد واو را از جریان آگاه کرد.خلیفه که مىدانستبا مخالفت متحصنان، که شخصیتهاى بارزى از مهاجران وبنى هاشم بودند، پایههاى حکومت او محکم واستوار نمىشود این بار غلام خود قنفذ را مامور کرد که برود و على علیه السلام را به مسجد بیاورد. او نیز پشت در آمد وعلى علیه السلام را صدا زد وگفت: به امر خلیفه رسول خدا باید به مسجد بیایید! وقتى امام علیه السلام این جمله را از قنفذ شنید گفت:چرا به این زودى به رسول خدا دروغ بستید؟ پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم کى او را جانشین خود قرار داد تا وى خلیفه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم باشد؟غلام با نومیدى بازگشت وجریان را به آگاهى خلیفه رساند.
مقاومت متحصنان در برابر دعوتهاى پیاپى دستگاه خلافتخلیفه را سخت عصبانى وناراحت کرد. سرانجام عمر، براى دومین با، با گروهى رو به خانه حضرت فاطمه علیها السلام آورد. هنگامى که دخت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم صداى مهاجمان را شنید از پشت در با صداى بلند ناله کرد وگفت:
پدرجان، اى پیامبر خدا، پس از درگذشت تو با چه گرفتاریهایى از جانب زاده خطاب وفرزند ابوقحافه مواجه شدهایم.
نالههاى حضرت فاطمه علیها السلام، که هنوز در سوگ پدر نشسته بود، چنان جانگذاز بود که گروهى از آن جمعیت را که همراه عمر آمده بودند از انجام ماموریتحمله به خانه زهرا منصرف کرد واز همانجا گریه کنان بازگشتند.
اما عمر و گروهى دیگر، که براى گرفتن بیعت از حضرت على علیه السلام وبنى هاشم اصرار مىورزیدند، او را با توسل به زور از خانه بیرون آوردند واصرار کردند که حتما با ابوبکر بیعت کند. امام علیه السلام فرمود:اگر بیعت نکنم چه خواهد شد؟ گفتند: کشته خواهى شد. حضرت على علیه السلام گفت: با چه جرات بنده خدا وبرادر رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را خواهید کشت؟
مقاومتسرسختانه حضرت على علیه السلام در برابر دستگاه خلافتسبب شد که او را به حال خود واگذارند. امام علیه السلام از فرصت استفاده کرد و به عنوان تظلم، به قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نزدیک شد وهمان جملهاى را که هارون به موسى علیه السلام گفته بود بر زبان آورد وگفت:
یابن ام ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی .(اعراف:150)برادر! پس از درگذشت تو، این گروه مرا ناتوان شمردند ونزدیک بود که مرا بکشند. (2)
داورى تاریخ در باره هجوم به خانه وحى
حوادث پس از سقیفه یکى از دردناکترین وتلخترین حوادث تاریخ اسلام وزندگانى امیر مؤمنان علیه السلام است.واقعنمایى و رکگویى در این زمینه موجب رنجش گروهى است که نسبتبه مسببان و گردانندگان این حوادث تعصب مىورزند وحتى الامکان مىخواهند گردى بر دامن آنان ننشیند وقداست ونزاهت آنان محفوظ بماند; چنانکه پوشاندن حقایق و وارونه جلوه دادن حوادث یک نوع خیانتبه تاریخ و نسلهاى آینده محسوب است و هرگز یک نویسنده آزاد ننگ این خیانت را بر خود نمىخرد و براى جلب نظر گروهى بر روى حقیقت پا نمىگذارد.
بزرگترین حادثه تاریخى پس از انتخاب ابوبکر براى خلافت موضوع هجوم بردن به خانه وحى ومنزل حضرت فاطمه علیها السلام است، به قصد آنکه متحصنان بیتحضرت فاطمه را براى اخذ بیعتبه مسجد بیاوررند. تشریح وارزیابى صحیح این موضوع مستلزم آن است که به اتکاى مصادر مطمئن در صحتیا سقم سه موضوع زیر بحث کنیم وسپس در باره نتایجحادثه به داورى بپردازیم.این سه موضوع عبارتند از:
1- آیا صحیح است که ماموران خلیفه تصمیم گرفتند خانه حضرت فاطمه علیها السلام را بسوزانند؟در این مورد تا کجا پیش رفتند؟
2- آیا صحیح است که امیر مؤمنان علیه السلام را به وضع زننده و دلخراشى به مسجد بردند تا از او بیعتبگیرند؟
3- آیا صحیح است که دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در این حادثه از ناحیه مهاجمان صدمه دید وفرزندى را که در رحم داشتساقط کرد؟
این سه مورد از موارد حساس در این حادثه است که ما به اتکاى مصادر ومدارک دانشمندان اهل سنت در باره آنها به بحث مىپردازیم.
از تعالیم زنده وارزنده اسلام این است که هیچ مسلمانى نباید به خانه کسى وارد شود مگر اینکه قبلا اذن بگیرد واگر صاحب خانه معذور بود واز پذیرفتن مهمان پوزش خواست عذر او را بپذیرد وبدون اینکه برنجد از همانجا باز گردد. (3)
قرآن مجید، گذشته از این دستور اخلاقى، هر خانهاى را که در آن صبح و شام نام خدا برده شود واو را پرستش کنند محترم شمرده است:
فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الآصال .(نور:36) (4)
خداوند به تعظیم وتکریم خانههایى فرمان داده است که در آنها مردان پاکدامن، صبح وشام، خدا را تسبیح وتقدیس مىکنند.
احترام این خانهها به سبب عبادت و پرستشى است که در آنها انجام مىگیرد وبه احترام رجال الهى است که در آنها به تسبیح و تقدیس خدا مشغولند، وگرنه خشت وگل هیچ گاه احترامى نداشته ونخواهد داشت.
از میان همه خانههاى مسلمانان، قرآن کریم در باره خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به مسلمانان دستور خاص مىدهد ومىفرماید:
یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یؤذن لکم .(احزاب:53)
اى افراد با ایمان به خانههاى پیامبر بدون اذن وارد نشوید.
شکى نیست که خانه حضرت فاطمه علیها السلام از جمله بیوت محترم ورفیعى است که در آنجا زهرا و فرزندان وى خدا را تقدیس مىکردند. نمىتوان گفت که خانه عایشه یا حفصه خانه پیامبر است، اما خانه دخت والامقام وى، که گرامیترین زنان جهان است، یقینا خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است.
اکنون ببینیم ماموران دستگاه خلافت احترام خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را تا چه حد رعایت کردند. بررسى حوادث روزهاى نخستخلافت ثابت مىکند که ماموران دستگاه خلافت همه این آیات را زیر پا نهاده، شئون خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را اصلا رعایت نکردند. بسیارى از تاریخنویسان اهل تسنن حادثه حمله به خانه وحى را به طور مبهم وبرخى از آنان تا حدى روشن نوشتهاند.
طبرى که نسبتبه خلفا تعصب خاصى دارد فقط مىنویسد که عمر با جمعیتى در برابر خانه زهرا علیها السلام آمد وگفت:
به خدا قسم، این خانه را مىسوزانم یا اینکه متحصنان، براى بیعت، خانه را ترک گویند. (5)
ولى ابن قتیبه دینورى پرده را بالاتر زده، مىگوید که خلیفه نه تنها این جمله را گفت، بلکه دستور داد در اطراف خانه هیزم جمع کنند وافزود:
به خدایى که جان عمر در دست اوست، یا باید خانه را ترک کنید یا اینکه آن را آتش زده ومىسوزانم.
وقتى به او گفته شد که دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم،حضرت فاطمه، در خانه است، گفت: باشد. (6)
مؤلف «عقد الفرید» (7) گامى پیشتر نهاده، مىگوید:
خلیفه به عمر ماموریت داد که متحصنان را از خانه بیرون کند واگر مقاومت کردند با آنان بجنگد. از این رو، عمر آتشى آورد که خانه را بسوزاند.در این موقع با فاطمه روبرو شد. دخت پیامبر به او گفت: فرزند خطاب، آمدهاى خانه ما را به آتش بکشى؟ وى گفت: آرى، مگر این که همچون دیگران با خلیفه بیعت کنید.
هنگامى که به کتابهاى علماى شیعه مراجعه مىکنیم جریان را واضحتر وگویاتر مىیابیم.
سلیم بن قیس (8) در کتاب خود حادثه هجوم به خانه وحى را به طور مبسوط نگاشته، پرده از چهره حقیقتبرداشته است.او مىنویسد:
«مامور خلیفه آتشى برافروخت وسپس فشارى به در آورد ووارد خانه شد، ولى با مقاومتحضرت فاطمه علیها السلام روبرو گردید. (9)
عالم بزرگوار شیعه، مرحوم سید مرتضى، بحث گستردهاى در باره حادثه کرده است. از جمله، از حضرت صادق علیه السلام نقل مىکند که حضرت على علیه السلام بیعت نکرد تا آنگاه که دود غلیظى خانه او را فرا گرفت. (10)
در اینجا دامن سخن را در باره نخستین پرسش از حادثه جمع مىکنیم وقضاوت را به دلهاى بیدار واگذار مىکنیم ودنبال حادثه را به اتکاى مدارک اهل تسنن مىنگاریم.
چگونه حضرت على (ع) را به مسجد بردند؟
این بخش از تاریخ اسلام همچون بخش پیش تلخ ودردناک است زیرا هرگز تصور نمىرفت که شخصیتى مانند حضرت على علیه السلام را به وضعى به مسجد ببرند که چهل سال بعد، معاویه آن را به صورت طعن وانتقاد نقل کند. وى در نامه خود به امیر المؤمنین علیه السلام پس از یادآورى مقاومت امام علیه السلام در برابر دستگاه خلافت چنین مىنویسد:
...تا آنجا که دستگاه خلافت تو را مهار کرده وهمچون شتر سرکش براى بیعتبه طرف مسجد کشاندند. (11)
امیر مؤمنان در پاسخ نامه معاویه، تلویحا، اصل موضوع را مىپذیرد وآن را نشانه مظلومیتخود دانسته، مىگوید:
گفتى که من به سان شتر سرکش براى بیعتسوق داده شدم.به خدا سوگند، خواستى از من انتقاد کنى ولى در واقع مرا ستودى وخواستى رسوایم کنى اما خود را رسوا کردى.هرگز بر مسلمانى ایراد نیست که مظلوم واقع شود. (12)
ابن ابى الحدید تنها کسى نیست که جسارت به ساحت قدس امام علیه السلام را نقل کرده است، بلکه پیش از او ابن عبد ربه در «عقد الفرید» (ج2،ص285) وپس از وى مؤلف «صبح الآعشى» (در ج1، ص128) نیز آن را نقل کردهاند.
شگفت اینجاست که ابن ابى الحدید هنگامى که به شرح نامه بیست وهشتم امام علیه السلام در نهج البلاغه مىرسد نامه آن حضرت ونامه معاویه را نقل مىکند ودر صحت ماجرا تردید نمىکند، ولى در آغاز کتاب، هنگامى که شرح خطبه بیست وششم را به پایان مىبرد، اصل واقعه را انکار کرده مىگوید:این نوع مطالب را تنها شیعه نقل کرده و از غیر آنان نقل نشده است. (13)
جسارت به ساحتحضرت زهرا علیها السلام
سومین پرسش این بود که آیا در ماجراى بیعت گرفتن از حضرت على علیه السلام به دخت گرامى پیامبر نیز جسارتى شد و صدمهاى رسید یا نه؟
از نظر دانشمندان شیعه پاسخ به این سؤال ناگوارتر از پاسخ به دو سؤال گذشته است.زیرا هنگامى که مىخواستند حضرت على علیه السلام را به مسجد ببرند با مقاومتحضرت فاطمه علیها السلام روبرو شدند وحضرت فاطمه براى جلوگیرى از بردن همسر گرامیش صدمههاى روحى وجسمى بسیار دید که زبان وقلم یاراى گفتن ونوشتن آنها را ندارد. (14)
ولى دانشمندان اهل تسنن براى حفظ موقعیتخلفا از بازگو کردن این بخش از تاریخ خوددارى کردهاند وحتى ابن ابى الحدید در شرح خود آن را از جمله مسائلى دانسته است که در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقل کرده است. (15)
دانشمند بزرگوار شیعه مرحوم سید مرتضى مىگوید:
در آغاز کار محدثان وتاریخنویسان از نقل جسارتهایى که به ساحت دخت پیامبر اکرم وارد شد امتناع نمىکردند واین مطلب در میان آنان مشهور بود که مامور خلیفه با فشار در خانه را بر حضرت فاطمه علیها السلام زد واو فرزندى را که در رحم داشتسقط کرد وقنفذ، به امر عمر، زهرا علیها السلام را زیر تازیانه گرفت تا دست از حضرت على علیه السلام بردارد. ولى بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام وموقعیتخلفا سازگار نیست واز نقل آنها خوددارى کردند. (16)
گواه گفتار سیدمرتضى این است که، به رغم عنایتها وکنترلهاى بسیار، باز هم این جریان در برخى از کتابهاى آنان به چشم مىخورد.شهرستانى از ابراهیم بن سیار معروف به غطام، رئیس معتزله، نقل مىکند که وى مىگفت:
عمر در ایام اخذ بیعت در را بر پهلوى فاطمه زد و او بچهاى را که در رحم داشتسقط کرد. ونیز فرمان داد که خانه را با کسانى که در آن بودند بسوزانند، در حالى که در خانه جز على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام کسى دیگر نبود. (17)
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACGAC.htm
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
احادیث امام سجاد (ع)
احادیث امام حسین (ع)
احادیث امام حسن (ع)
احادیث حضرت زهرا (س)
احادیث حضرت رسول (ص)
زندگینامه 14 معصوم
حضرت فاطمه(س)
امام باقر(ع)
احادیث امام محمد باقر (ع)
احادیث امام جعفر صادق (ع)
مقام قرآن(دین شناسی)
احادیث امام موسی کاظم (ع)
احادیث امام رضا (ع)
احادیث امام جواد (ع)
[همه عناوین(1518)][عناوین آرشیوشده]