سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشجو، سربلندی دنیا ورستگاری آخرت دارد. [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 86 خرداد 9 , ساعت 11:23 صبح

 

غلبه نگرش عثمانى بر جامعه اسلامى، از زمان تسلط امویان (سال 41 هجرى)، سبب شد تا عثمان از هر نوع اتهامى تبرئه و تطهیر شود.امویان این نگرش را بر جامعه اسلامى تحمیل کردند و تنها در عراق بود که اندکى در برابر این موضع، مقاومت نشان داده شد.بدین ترتیب عموم اهل سنت، مظلومیت و حقانیت عثمان را در برابر مخالفان پذیرفتند.با وجود این نگرش، آنان چه قضاوتى درباره مخالفین مى‏کردند؟ یک راه آن بود تا مخالفین وى را بطور واقع بینانه شناخته و آنان را خصم مذهب خود شناسند.اگر این راه را بر مى‏گزیدند، بزرگان صحابه در معرض اتهام قرار مى‏گرفتند.راه دیگر آن بود که مخالفین او را کسانى بدانند که از عراق و مصر آمده و اساسا از صحابیان کسى در میانشان نبوده است.آنان این راه را برگزیدند، و حتى در مواردى که صحبت از وجود برخى صحابه در میان منتقدان عثمان شده، با جعل این خبر که آنان فرزندان خود را به در خانه عثمان فرستاده بودند تا از وى دفاع کنند (و معلوم نیست که چرا خودشان نرفتند)، به دفاع از صحابیان پرداخته‏اند تا مبادا به دشمنى با عثمان متهم شوند.

این نکته را باید دانست که «مورخ سنى» بر خود لازم مى‏دانست که از ذکر «مثالب صحابه» خوددارى کند. (1) اگر کسى مثالب آنان را نقل مى‏کرد، معنایش آن بود که عقیده‏شیعى دارد روشن است که اگر یک صحابى در قتل عثمان شرکت کرده باشد، این آشکارا از مثالب وى شمرده مى‏شود.با این سیاست تألیفى، بسیارى از حقایق تاریخى مربوط به مواضع سیاسى صحابه از بین رفت.در این میان جعل در دو صورت ظاهر مى‏شد، یکى ننوشتن حقایق تاریخ، دوم ساختن اخبار مجعول.در حوادث این دوره، سیف بن عمر دروغ ساز، از اصل منکر حضور صحابیان شده و تمام این وقایع بزرگ چند ماهه را که همه شهرهاى اسلام بویژه مرکز خلافت یعنى مدینه در آن نقش داشته، بر عهده فرد مجهول الهویه‏اى با نام «عبد الله بن سبا» مى‏گذارد.به نوشته سیف، این شخص با مسافرت به شهرهاى مختلف، مردمان را بر عثمان شورانده (2) و توانسته است کوفه و مصر را در این باره تحریک کند.به باور سیف، این عبد الله بنیادگذار مذهب شیعه نیز بوده است.

اگر سخن سیف درست باشد، روشن نیست درباره جامعه‏اى که تا این اندازه سست است که شخصى یهودى مى‏تواند آن را بر ضد خلیفه بشوراند آن چنان که به قتل او منجر شود، چه باید گفت؟ آنچه مسلم است این که اولا سیف در تمامى کتابهاى رجالى متهم به زندقه و دروغگویى شده است.ثانیا کتابهایى که در شمار مصادر نخست تاریخ اسلام است، به هیچ روى چنین مطالبى را نگفته و حتى یادى نیز از عبد الله بن سبا نکرده‏اند.به تعبیر دیگر، از میان مصادر برجاى مانده قرن سوم و چهارم، تنها طبرى از کتابهاى سیف بهره برده و به همین دلیل مجعولات او را حفظ کرده است.در حالى که در آثارى چون اخبار الطوال، الامامة و السیاسه، انساب الاشراف، تاریخ خلیفة بن خیاط، یادى از این رخدادها و حوادث نشده است.متأسفانه مصادر بعدى که از طبرى بهره برده‏اند نظیر: البدایة و النهایة و کامل ابن اثیر، این مجعولات را بازگو کرده‏اند و از آنجا که با عقاید سنیان بیشتر سازگار بوده در دوره‏ها متأخر مقبولیت یافته است.اکنون بسیارى از محققان شیعه و سنى و مستشرق، در این مطالب تردید جدى داشته و آنها را نمى‏پذیرند.از جمله محققان شیعى، مرتضى عسکرى (3) و از جمله محققان سنى به طه حسین (4) مى‏توان اشاره کرد.در میان مستشرقان هم مجعول بودن این سخنان آشکار است.برنارد لوئیس مى‏نویسد: بسیارى از مورخان مسلمان (5) آغاز تشیع انقلابى را به عبد الله بن سبا نامى نسبت مى‏دهند که از معاصران على بن ابى طالب (ع) و یک یهودى یمنى بوده است و در روزگار على (ع) الوهیت او را تبلیغ مى‏نموده و سرانجام نیز به خاطر کارهایش سوزانیده شد.به این ترتیب ابتداى کار شیعیان تندرو یا غلات را به وى و از طریق وى به اصلى یهودى منسوب مى‏دارند.اما پژوهشهاى جدید نشان داده است که این یک نوع پیشدستى، یک نوع فرافگنى شرایط و اندیشه‏هاى قرن دوم به زمان گذشته به وسیله «اصحاب حدیث» است.و لهاوزن و فریدلاندر از راه نقل و بررسى منابع و مآخذ نشان داده‏اند که توطئه و کارهایى که به ابن سبا نسبت داده شده از اختراعات و ساخته‏هاى بعدى است.کایتانى نیز در فصلى مستدل نشان داده است که توطئه‏اى با سازمان و تشکیلات و ایدئولوژى نسبت داده شده به ابن سبا، در جامعه قبیله‏اى و پدر سالارى عرب در سال 35 هجرى تصور ناپذیر است. (6)

به هر روى تا آنجا که به مخالفین عثمان مربوط مى‏شود، با کاوش در منابع تاریخى و ادبى مى‏توان به حقایق زیادى دست یافت.با توجه به آنچه در این گونه متون آمده، صحابه رسول خدا (ص) بویژه انصار نقش اساسى را در برانگیختن مردم بر ضد عثمان داشته‏اند.علامه امینى با جستجو در مآخذ متعدد اظهار داشته است که نام بیش از هشتاد صحابى در میان مخالفان عثمان دیده مى‏شود.از جمله آنها مى‏توان به این چند نفر اشاره کرد: طلحه، زبیر، عایشه، عمار، ابوذر، عبد الرحمان بن عوف، عبد الله بن مسعود، مقداد، حجر بن عدى، هاشم بن عتبه، سهل بن حنیف، ابو ایوب انصارى، جابر بن عبد الله انصارى.علامه امینى، اخبار مخالفت اینان را نقل کرده است. (7) باید توجه داشت که همه اینان به قتل عثمان اعتقاد نداشتند و یا آن را به مصلحت نمى‏دیدند اما به هر روى شدیدترین انتقادات را به اعمال و رفتار سیاسى و دینى او داشتند.ابو سعید حدرى مى‏گفت: هشتصد نفر از اصحاب در جریان قتل عثمان حضور داشتند. (8) سخنان تند بسر بن ارطاة به مردم مدینه در سال 40 هجرى شاهدى قوى بر حضور قاطع انصار در کشتن‏عثمان است. (9)

طلحه و زبیر در شمار تندروترین منتقدان عثمان بودند.امام على (ع) درباره اینان مى‏فرمود : آنان حقى را از من طلب مى‏کنند که خود آن را وانهاده‏اند و خونى را مى‏خواهند که خود ریخته‏اند. (10) منابع متعدد از دشمنى شدید طلحه بر ضد عثمان سخن گفته‏اند. (11) درست به همین دلیل بود که مروان بن حکم، با این که در جنگ جمل در کنار طلحه بود، با مشاهده این که جنگ پایان مى‏یابد، تیرى در کمان گذاشت و طلحه را به قتل رساند و به این ترتیب انتقام عثمان را از وى گرفت.بعدها عبد الملک مروان گفت: اگر پدرم نگفته بود که او طلحه را کشته، تمامى فرزندان طلحه را بخاطر خون عثمان به قتل مى‏رساندم. (12) گفته شده که در هنگام محاصره خانه عثمان، طلحه رئیس محافظان خانه بوده و اجازه ورود اشخاص و نیز طعام و آب را به کسى نمى‏داد. (13) وقتى شنید که براى عثمان آب و غذا برده‏اند گفت: این چه محاصره‏اى است که آب و غذا از آن عبور داده مى‏شود؟ (14) وقتى آب را بر روى عثمان بسته بودند، امام طلحه را دیده و درباره اجازه دادن براى ورود آب به خانه عثمان با وى سخن گفت اما طلحه نپذیرفت. (15) زمانى عثمان در پى امام على (ع) فرستاد که این طلحه مرا با عطش مى‏کشد، در حالى که قتل با شمشیر نیکوتر است. (16) شیخ مفید فصلى خاص به مواضع او در قبال عثمان اختصاص داده است. (17)

عمرو بن عاص نیز از مخالفان تند عثمان بود. (18) عایشه نیز از زمانى که به دستور عثمان عطایش را قطع کردند، (19) به سختى بر عثمان مى‏تاخت. (20) همو بود که عثمان را بخاطرریش پهنش «نعثل» نامید. (21) شاهدى مى‏گوید: در مسجد بودم که عثمان وارد شد و عایشه فریاد بر آورد: اى خیانتگر، اى فاجر! در امانت خیانت کردى و رعیت را ضایع نمودى، اگر نمازهاى پنجگانه نبود، مردم به سوى تو مى‏آمدند و چونان گوسفند تو را ذبح مى‏کردند.عثمان در برابر او، آیه مربوط به زن حضرت نوح را (22) بر وى تطبیق کرد. (23) گویا در این اواخر، هر بار که عثمان براى نماز به مسجد مى‏آمده، عایشه که خانه‏اش در همسایگى مسجد بوده، وى را مورد عتاب قرار مى‏داده است.به نقل بلاذرى، یک بار این اعتراض منجر به درگیرى میان مخالفان و موافقان عایشه و عثمان شده و با کفش به جان هم افتادند .بلاذرى مى‏افزاید: «ذلک أول قتال وقع بین المسلمین بعد النبى (ص)» (24) محمد فرزند طلحه بر این باور بود که یک سوم خون عثمان بر عهده عایشه است. (25) سعد وقاص نیز مى‏گفت: عثمان با شمشیرى که عایشه برکشید کشته شد. (26) درباره مخالفت عمار، ابوذر، عبد الرحمان بن عوف و بسیارى دیگر آن قدر نقل تاریخى وجود دارد که جاى هیچگونه تردیدى را باقى نمى‏گذارد.

در زمانى که شورش بر ضد عثمان اوج گرفت، کمتر کسى در مدینه بود که با عثمان موافقت داشته باشد.بویژه زمانى که نامه‏اى با مهر عثمان به حاکم مصر به دست مسلمانان افتاد که در آن به قتل برخى از مردم حکم رفته بود خشم همه ساکنان مدینه بر افروخته شد. (27) ام الخیر در برابر سؤال معاویه از عثمان گفت: مردم او را خلیفه کردند در حالى که از او بدشان مى‏آمد.زمانى دیگر او را کشتند در حالى که از این کار خود راضى بودند. (28)

ساکنان اصلى مدینه، انصار بودند.آنها با قریش موافقتى نداشته و خبط نخستین آنان در سقیفه، معلول همین برخورد آنان با قریش بود.در ماجراى قتل عثمان، که محبوب قریش بود، بسیارى از انصار در شمار مخالفان عثمان بودند.برخى نیز ساکت، و اندکى درزمره هواداران عثمان به شمار مى‏رفتند.جنبشى که بر ضد عثمان روى داد، از سوى انصار، مهاجران و نیز شمارى از مردم کوفه و مصر رهبرى مى‏شد.با این حال از آنجا که شهر، شهر انصار بود، بنى امیه آنان را مقصر اصلى در این ماجرا شناختند.این امر سبب شد تا بنى امیه در پى انتقام از انصار باشند.از نظر یزید، سرکوب وحشیانه مدینه در واقعه حره، توسط مسلم به عقبه، که بخاطر کشتار فراوانش به مسرف ملقب شد، به عنوان انتقام خون عثمان از مردم مدینه تلقى مى‏شود. (29) ثابت فرزند عبد الله بن زبیر به عبد الملک مى‏گفت: مردم مدینه عثمان را آن اندازه خوار کردند تا در میانشان به قتل رسید و اعتقاد به دفاع از او نداشتند. (30) زمانى دیگر فرزند عبد الله بن زبیر به مردم شام دشنام مى‏داد.فرزند عثمان به او گفت : تو از آن جهت به اهل شام دشنام مى‏دهى که پدرت را کشتند.فرزند عبد الله گفت: آرى! اما اى پسر عثمان بدان که پدر تو را مهاجرین و انصار کشتند. (31) سعد بن عبد الرحمان به حسان مى‏گوید: گروهى از انصار نزد معاویه به شام رفتند.معاویه گفت: قریش براى شما مفیدتر بود یا شما براى قریش؟ ...شما عثمان را در ایام محاصره خوار کردید و در روز جمل یاران او را کشتید. (32) پس از کشته شدن عثمان، عبد الله بن عامر والى بصره قتل او را ناروا شمرد.جاریة بن قدامه گفت: عثمان در حضور مهاجرین و انصار کشته شد در حالى که هیچ عکس العملى نسبت به قاتلین او از خود نشان ندادند. (33) شاعرى نیز در این باره گفت:

إن ابن عفان أصیب و حوله‏ 
إخوانه و جماعة من الأنصار (34)

عثمان در حالى کشته شد که بردران او و گروهى از انصار در اطراف او بودند.همین شاعر، در ادامه، از این امر تأسف مى‏خورد که چگونه کسانى که خود را اصحاب رسول خدا (ص) مى‏خواندند از او دفاعى نکردند.معاویه از ابو طفیل پرسید: آیا تو از کشندگان عثمان بودى؟ او گفت : خیر، اما در آنجا حاضر بودم و او را یارى نکردم.معاویه گفت: چرا؟ ابو طفیل پاسخ داد : زیرا مهاجرین و انصار او را یارى نکردند. (35) سؤال مردم از سعید بن مسیب آن بود که چرا اصحاب رسول خدا (ص) عثمان را ذلیل و خوار کردند؟ (36) عبد الملک به مردم مدینه مى‏گفت: ما هر زمان قتل بنى امیه را بخاطر مى‏آوریم، نمى‏توانیم شما را دوست بداریم و شمار هر زمان واقعه حره را بخاطر مى‏آورید چنین هستید. (37) همین دشمنى بنى امیه با انصار بود که آنان را وا مى‏داشت تا اخطل شاعر را به هجو انصار تحریک کنند. (38) درباره نقش انصار در قتل عثمان اشاره به نامه عثمان به معاویه در هنگامه محاصره جالب است که نوشته بود: اهل مدینه کافر شده و از پیروزى امام خود سرباز زده و پیمان شکنى کرده‏اند. (39) حسان بن ثابت که در این ایام از مدافعان سرسخت عثمان بود مسأله خوار کردن عثمان را توسط انصار در اشعار خود یاد مى‏کند.او در شعر خود علاوه بر این تعبیر که:

خذلته الأنصار إذ حضر الم 
وت و کانت ولایة الأنصار (40)

از دست داشتن طلحه، زبیر، محمد بن ابى بکر و عمار در قضیه قتل عثمان یاد مى‏کند.به دلیل دشمنى بنى امیه با انصار بود که سبب شد عثمانیه شام را بر مدینه ترجیح دهند. (41) بعدها یحیى فرزند حکم بن ابى العاص، مدینه را «سرزمین خبیثه» و شام را «ارض مقدس» مى‏خواند . (42) این تعبیر دشمنى آنان را با اسلام آشکار مى‏کند.

این شواهد نشان مى‏دهد که مهاجرین و انصار نقش مهمى در کار مخالفت با عثمان داشته‏اند .مورخان متن نامه‏اى را که مهاجرین به شهرها نوشته و از آنان خواستند تا براى اصلاح اوضاع به مدینه در آیند نقل کرده‏اند.در این نامه آمده بود: از مهاجرین نخست و باقیمانده اعضاى شورا، به مردم مصر از صحابه و تابعین.اما بعد: به سوى ما بیایید وخلافت را در یابید قبل از آنکه اهل آن را به نابودى بکشاند.همانا کتاب خدا مبدل شده و سنت رسول تغییر یافته و احکام شیخین دگرگون شده است.همه کسانى که از صحابه و تابعین باقى مانده‏اند را به خدا سوگند مى‏دهیم که به سوى ما آیند اگر به خدا و روز قیامت اعتقاد دارند...خلافت پس از پیامبر، خلافت نبوت و رحمت بود و اکنون به ملوکیت و پادشاهى در آمده است. (43) نقل دیگرى نیز حکایت از آن دارد که گروهى از اصحاب رسول خدا (ص) جمع شدند و پس از مذاکره مصمم شدند تا نامه‏اى به عثمان نوشته آنچه او از سنت رسول خدا (ص) تخطى کرده براى وى یادآورى کنند.این نامه که سند بسیار مهمى است توسط عمار به عثمان داده شد اما جوابى جز کتک سخت براى عمار در پى نداشت. (44) نقل این سخن از هاشم بن عتبه معروف به مرقال مناسب است که در صفین به فردى شامى که مى‏گفت : امام شما نماز نمى‏خواند و خلیفه ما را کشته است گفت: تو را به ابن عفان چه؟ إنما قتله أصحاب محمد و قراء الناس. (45)

عثمان، معدودى موافق نیز در مدینه داشت که هر کدام به نحوى از جیب عثمان بهره‏مند بودند .یکى از آنان، عبد الله بن سلام بود.او از یهودیان مسلمان شده مدینه بود که در جریان حصار عثمان بر بام خانه وى رفت و گفت: من نام عثمان را در تورات یافته‏ام در آنجا آمده است که: خلیفتکم المظلوم الشهید.مردم فریاد زدند: اى یهودى! او شکم تو را سیر کرده و بدن تو را با لباس پوشانده است. (46) این نقل باید بعدها ساخته شده باشد، آن هم توسط کسانى که مایل بودند عنوان شهید براى عثمان در تورات ثبت شده باشد.در جاى دیگرى آوردیم که نظیر همین مسأله در مورد خلیفه دوم نیز مطرح شده است.اما به هر روى عبد الله بن سلام از مدافعان سرسخت عثمان بوده است . (47)

از دیگر حامیان عثمان، زید بن ثابت بود.زمانى که او به دفاع از عثمان پرداخت، مردم او را متهم کردند که چون عثمان شکم او را سیر کرده به دفاع از او پرداخته است. (48) زیدخزانه‏دار عثمان بوده است.زید بعدها نیز از خزینه معاویه بهره‏مند بود. (49) واقدى مى‏گوید: احدى از اصحاب رسول خدا (ص) از عثمان دفاع نکرد مگر زید بن ثابت، ابو اسید ساعدى، کعب بن مالک، و حسان بن ثابت. (50) ابن اسحاق مى‏گوید: زمانى که عثمان به مدینه هجرت کرد، بر اوس بن ثابت برادر حسان وارد شد.این امر سبب علاقه حسان به عثمان شده و بعدها که عثمان کشته شد براى او گریه مى‏کرد . (51) مسعودى مى‏گوید: «و کان حسان عثمانیا منحرفا» . (52) افزون بر چند نفرى که واقدى یاد کرده، ابو هریره نیز در شمار مدافعان عثمان یاد شده است. (53)

جداى از این افراد انگشت شمار، عثمان در چنان غربتى در مدینه مرد، که کسى جرأت نکرد او را در بقیع دفن کند.افراد معدودى شبانه او را در جایى که آن را «حش کوکب» نامیده‏اند دفن کردند و بعدها معاویه این باغ را به بقیع منضم کرد. (54)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACGDC1.htm


چهارشنبه 86 خرداد 9 , ساعت 11:22 صبح

 

این بخش از تاریخ اسلام از دردناکترین وتلخترین بخشهاى آن است که دلهاى بیدار وآگاه را سخت‏به درد مى‏آورد ومى‏سوزاند. این قسمت از تاریخ در کتابهاى دانشمندان اهل تسنن به صورت کوتاه وفشرده ودر کتابهاى علماى شیعه به صورت گسترده نوشته شده است.شاید در میان خوانندگان گرامى کسانى باشند که بخواهند ماجراى تجاوز به خانه وحى را از زبان محدثان وتاریخنویسان اهل تسنن بشنوند. از این جهت، این بخش را به اتکاى مدارک ومصادر آنان مى‏نویسیم تا افراد شکاک ودیرباور نیز این وقایع تلخ را باور کنند. در این مقاله، ترجمه آنچه را که مورخ شهیر ابن قتیبه دینورى در کتاب «الامامة والسیاسة‏» آورده است نقل مى‏کنیم وتجزیه وتحلیل این بخش را به بعد وامى‏گذاریم.

نویسندگان اهل تسنن اتفاق نظر دارند که هنوز مدتى از بیعت‏سقیفه نگذشته بود که دستگاه خلافت تصمیم گرفت که از حضرت على علیه السلام و عباس و زبیر وسایر بنى هاشم نسبت‏به خلافت ابوبکر اخذ بیعت کند تا خلافت وى رنگ اتحاد واتفاق به خود بگیرد ودر نتیجه هر نوع مانع و مخالف از سر راه خلافت‏برداشته شود.

پس از حادثه سقیفه، بنى هاشم وگروهى از مهاجران وعلاقه‏مندان امام علیه السلام به عنوان اعتراض در خانه حضرت فاطمه علیها السلام متحصن شده بودند.تحصن آنان در خانه حضرت فاطمه علیها السلام، که در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از احترام خاصى برخوردار بود، مانع مى‏شد که دستگاه خلافت اندیشه یورش به خانه وحى را در دماغ خود بپرورد و متحصنان را به زور به مسجد بکشاند و از آنان بیعت‏بگیرد.

اما سرانجام علاقه به گسترش قدرت کار خود را کرد و احترام خانه وحى نادیده گرفته شد.خلیفه، عمر را با گروهى مامور کرد تا به هر قیمتى که باشد متحصنان را از خانه حضرت فاطمه علیها السلام یبرون بکشند و از همه آنان بیعت‏بگیرند. وى با گروهى که در میان آنان اسید بن حضیر و سلمة بن سلامة و ثابت‏بن قیس و محمد بن مسلمة به چشم مى‏خوردند (1) رو به خانه حضرت فاطمه علیها السلام آورد تا متحصنان را به بیعت‏با خلیفه دعوت کند واگر به درخواست وى پاسخ مثبت نگفتند آنان را به زور از خانه بیرون کشیده، به مسجد بیاورند. مامور خلیفه در مقابل خانه با صداى بلند فریاد زد که متحصنان براى بیعت‏با خلیفه هرچه زودتر خانه را ترک گویند.اما داد و فریاد او اثر نبخشید و آنان خانه را ترک نگفتند.

در این هنگام مامور خلیفه هیزم خواست تا خانه را بسوزاند وآن را بر سر متحصنان خراب کند.ولى یکى از همراهان او به پیش آمد تا مامور خلیفه را از این تصمیم باز دارد وگفت:چگونه خانه را آتش مى‏زنى در حالى که دخت پیامبر فاطمه در آنجاست؟وى با خونسردى پاسخ داد که بودن فاطمه در خانه مانع از انجام این کار نمى‏تواند باشد.

در این موقع حضرت فاطمه علیها السلام پشت در قرار گرفت وگفت:

جمعیتى را سراغ ندارم که در موقعیت‏بدى همچون موقعیت‏شما قرار گرفته باشند.شما جنازه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را در میان ما گذاشتید واز پیش خود در باره خلافت تصمیم گرفتید.چرا حکومت‏خود را بر ما تحمیل مى‏کنید و خلافت را که حق ماست‏به خود ما باز نمى‏گردانید؟

ابن قتیبه مى‏نویسد:

این بار مامور خلیفه از اخراج متحصنان منصرف شد وبه حضور خلیفه آمد واو را از جریان آگاه کرد.خلیفه که مى‏دانست‏با مخالفت متحصنان، که شخصیتهاى بارزى از مهاجران وبنى هاشم بودند، پایه‏هاى حکومت او محکم واستوار نمى‏شود این بار غلام خود قنفذ را مامور کرد که برود و على علیه السلام را به مسجد بیاورد. او نیز پشت در آمد وعلى علیه السلام را صدا زد وگفت: به امر خلیفه رسول خدا باید به مسجد بیایید! وقتى امام علیه السلام این جمله را از قنفذ شنید گفت:چرا به این زودى به رسول خدا دروغ بستید؟ پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم کى او را جانشین خود قرار داد تا وى خلیفه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم باشد؟غلام با نومیدى بازگشت وجریان را به آگاهى خلیفه رساند.

مقاومت متحصنان در برابر دعوتهاى پیاپى دستگاه خلافت‏خلیفه را سخت عصبانى وناراحت کرد. سرانجام عمر، براى دومین با، با گروهى رو به خانه حضرت فاطمه علیها السلام آورد. هنگامى که دخت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم صداى مهاجمان را شنید از پشت در با صداى بلند ناله کرد وگفت:

پدرجان، اى پیامبر خدا، پس از درگذشت تو با چه گرفتاریهایى از جانب زاده خطاب وفرزند ابوقحافه مواجه شده‏ایم.

ناله‏هاى حضرت فاطمه علیها السلام، که هنوز در سوگ پدر نشسته بود، چنان جانگذاز بود که گروهى از آن جمعیت را که همراه عمر آمده بودند از انجام ماموریت‏حمله به خانه زهرا منصرف کرد واز همانجا گریه کنان بازگشتند.

اما عمر و گروهى دیگر، که براى گرفتن بیعت از حضرت على علیه السلام وبنى هاشم اصرار مى‏ورزیدند، او را با توسل به زور از خانه بیرون آوردند واصرار کردند که حتما با ابوبکر بیعت کند. امام علیه السلام فرمود:اگر بیعت نکنم چه خواهد شد؟ گفتند: کشته خواهى شد. حضرت على علیه السلام گفت: با چه جرات بنده خدا وبرادر رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را خواهید کشت؟

مقاومت‏سرسختانه حضرت على علیه السلام در برابر دستگاه خلافت‏سبب شد که او را به حال خود واگذارند. امام علیه السلام از فرصت استفاده کرد و به عنوان تظلم، به قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نزدیک شد وهمان جمله‏اى را که هارون به موسى علیه السلام گفته بود بر زبان آورد وگفت:

یابن ام ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی .(اعراف:150)برادر! پس از درگذشت تو، این گروه مرا ناتوان شمردند ونزدیک بود که مرا بکشند. (2)

داورى تاریخ در باره هجوم به خانه وحى

حوادث پس از سقیفه یکى از دردناکترین وتلخترین حوادث تاریخ اسلام وزندگانى امیر مؤمنان علیه السلام است.واقع‏نمایى و رک‏گویى در این زمینه موجب رنجش گروهى است که نسبت‏به مسببان و گردانندگان این حوادث تعصب مى‏ورزند وحتى الامکان مى‏خواهند گردى بر دامن آنان ننشیند وقداست ونزاهت آنان محفوظ بماند; چنانکه پوشاندن حقایق و وارونه جلوه دادن حوادث یک نوع خیانت‏به تاریخ و نسلهاى آینده محسوب است و هرگز یک نویسنده آزاد ننگ این خیانت را بر خود نمى‏خرد و براى جلب نظر گروهى بر روى حقیقت پا نمى‏گذارد.

بزرگترین حادثه تاریخى پس از انتخاب ابوبکر براى خلافت موضوع هجوم بردن به خانه وحى ومنزل حضرت فاطمه علیها السلام است، به قصد آنکه متحصنان بیت‏حضرت فاطمه را براى اخذ بیعت‏به مسجد بیاوررند. تشریح وارزیابى صحیح این موضوع مستلزم آن است که به اتکاى مصادر مطمئن در صحت‏یا سقم سه موضوع زیر بحث کنیم وسپس در باره نتایج‏حادثه به داورى بپردازیم.این سه موضوع عبارتند از:

1- آیا صحیح است که ماموران خلیفه تصمیم گرفتند خانه حضرت فاطمه علیها السلام را بسوزانند؟در این مورد تا کجا پیش رفتند؟

2- آیا صحیح است که امیر مؤمنان علیه السلام را به وضع زننده و دلخراشى به مسجد بردند تا از او بیعت‏بگیرند؟

3- آیا صحیح است که دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در این حادثه از ناحیه مهاجمان صدمه دید وفرزندى را که در رحم داشت‏ساقط کرد؟

این سه مورد از موارد حساس در این حادثه است که ما به اتکاى مصادر ومدارک دانشمندان اهل سنت در باره آنها به بحث مى‏پردازیم.

از تعالیم زنده وارزنده اسلام این است که هیچ مسلمانى نباید به خانه کسى وارد شود مگر اینکه قبلا اذن بگیرد واگر صاحب خانه معذور بود واز پذیرفتن مهمان پوزش خواست عذر او را بپذیرد وبدون اینکه برنجد از همانجا باز گردد. (3)

قرآن مجید، گذشته از این دستور اخلاقى، هر خانه‏اى را که در آن صبح و شام نام خدا برده شود واو را پرستش کنند محترم شمرده است:

فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الآصال .(نور:36) (4)

خداوند به تعظیم وتکریم خانه‏هایى فرمان داده است که در آنها مردان پاکدامن، صبح وشام، خدا را تسبیح وتقدیس مى‏کنند.

احترام این خانه‏ها به سبب عبادت و پرستشى است که در آنها انجام مى‏گیرد وبه احترام رجال الهى است که در آنها به تسبیح و تقدیس خدا مشغولند، وگرنه خشت وگل هیچ گاه احترامى نداشته ونخواهد داشت.

از میان همه خانه‏هاى مسلمانان، قرآن کریم در باره خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به مسلمانان دستور خاص مى‏دهد ومى‏فرماید:

یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یؤذن لکم .(احزاب:53)

اى افراد با ایمان به خانه‏هاى پیامبر بدون اذن وارد نشوید.

شکى نیست که خانه حضرت فاطمه علیها السلام از جمله بیوت محترم ورفیعى است که در آنجا زهرا و فرزندان وى خدا را تقدیس مى‏کردند. نمى‏توان گفت که خانه عایشه یا حفصه خانه پیامبر است، اما خانه دخت والامقام وى، که گرامیترین زنان جهان است، یقینا خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است.

اکنون ببینیم ماموران دستگاه خلافت احترام خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را تا چه حد رعایت کردند. بررسى حوادث روزهاى نخست‏خلافت ثابت مى‏کند که ماموران دستگاه خلافت همه این آیات را زیر پا نهاده، شئون خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را اصلا رعایت نکردند. بسیارى از تاریخنویسان اهل تسنن حادثه حمله به خانه وحى را به طور مبهم وبرخى از آنان تا حدى روشن نوشته‏اند.

طبرى که نسبت‏به خلفا تعصب خاصى دارد فقط مى‏نویسد که عمر با جمعیتى در برابر خانه زهرا علیها السلام آمد وگفت:

به خدا قسم، این خانه را مى‏سوزانم یا اینکه متحصنان، براى بیعت، خانه را ترک گویند. (5)

ولى ابن قتیبه دینورى پرده را بالاتر زده، مى‏گوید که خلیفه نه تنها این جمله را گفت، بلکه دستور داد در اطراف خانه هیزم جمع کنند وافزود:

به خدایى که جان عمر در دست اوست، یا باید خانه را ترک کنید یا اینکه آن را آتش زده ومى‏سوزانم.

وقتى به او گفته شد که دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم،حضرت فاطمه، در خانه است، گفت: باشد. (6)

مؤلف «عقد الفرید» (7) گامى پیشتر نهاده، مى‏گوید:

خلیفه به عمر ماموریت داد که متحصنان را از خانه بیرون کند واگر مقاومت کردند با آنان بجنگد. از این رو، عمر آتشى آورد که خانه را بسوزاند.در این موقع با فاطمه روبرو شد. دخت پیامبر به او گفت: فرزند خطاب، آمده‏اى خانه ما را به آتش بکشى؟ وى گفت: آرى، مگر این که همچون دیگران با خلیفه بیعت کنید.

هنگامى که به کتابهاى علماى شیعه مراجعه مى‏کنیم جریان را واضحتر وگویاتر مى‏یابیم.

سلیم بن قیس (8) در کتاب خود حادثه هجوم به خانه وحى را به طور مبسوط نگاشته، پرده از چهره حقیقت‏برداشته است.او مى‏نویسد:

«مامور خلیفه آتشى برافروخت وسپس فشارى به در آورد ووارد خانه شد، ولى با مقاومت‏حضرت فاطمه علیها السلام روبرو گردید. (9)

عالم بزرگوار شیعه، مرحوم سید مرتضى، بحث گسترده‏اى در باره حادثه کرده است. از جمله، از حضرت صادق علیه السلام نقل مى‏کند که حضرت على علیه السلام بیعت نکرد تا آنگاه که دود غلیظى خانه او را فرا گرفت. (10)

در اینجا دامن سخن را در باره نخستین پرسش از حادثه جمع مى‏کنیم وقضاوت را به دلهاى بیدار واگذار مى‏کنیم ودنبال حادثه را به اتکاى مدارک اهل تسنن مى‏نگاریم.

چگونه حضرت على (ع) را به مسجد بردند؟

این بخش از تاریخ اسلام همچون بخش پیش تلخ ودردناک است زیرا هرگز تصور نمى‏رفت که شخصیتى مانند حضرت على علیه السلام را به وضعى به مسجد ببرند که چهل سال بعد، معاویه آن را به صورت طعن وانتقاد نقل کند. وى در نامه خود به امیر المؤمنین علیه السلام پس از یادآورى مقاومت امام علیه السلام در برابر دستگاه خلافت چنین مى‏نویسد:

...تا آنجا که دستگاه خلافت تو را مهار کرده وهمچون شتر سرکش براى بیعت‏به طرف مسجد کشاندند. (11)

امیر مؤمنان در پاسخ نامه معاویه، تلویحا، اصل موضوع را مى‏پذیرد وآن را نشانه مظلومیت‏خود دانسته، مى‏گوید:

گفتى که من به سان شتر سرکش براى بیعت‏سوق داده شدم.به خدا سوگند، خواستى از من انتقاد کنى ولى در واقع مرا ستودى وخواستى رسوایم کنى اما خود را رسوا کردى.هرگز بر مسلمانى ایراد نیست که مظلوم واقع شود. (12)

ابن ابى الحدید تنها کسى نیست که جسارت به ساحت قدس امام علیه السلام را نقل کرده است، بلکه پیش از او ابن عبد ربه در «عقد الفرید» (ج‏2،ص‏285) وپس از وى مؤلف «صبح الآعشى‏» (در ج‏1، ص‏128) نیز آن را نقل کرده‏اند.

شگفت اینجاست که ابن ابى الحدید هنگامى که به شرح نامه بیست وهشتم امام علیه السلام در نهج البلاغه مى‏رسد نامه آن حضرت ونامه معاویه را نقل مى‏کند ودر صحت ماجرا تردید نمى‏کند، ولى در آغاز کتاب، هنگامى که شرح خطبه بیست وششم را به پایان مى‏برد، اصل واقعه را انکار کرده مى‏گوید:این نوع مطالب را تنها شیعه نقل کرده و از غیر آنان نقل نشده است. (13)

جسارت به ساحت‏حضرت زهرا علیها السلام

سومین پرسش این بود که آیا در ماجراى بیعت گرفتن از حضرت على علیه السلام به دخت گرامى پیامبر نیز جسارتى شد و صدمه‏اى رسید یا نه؟

از نظر دانشمندان شیعه پاسخ به این سؤال ناگوارتر از پاسخ به دو سؤال گذشته است.زیرا هنگامى که مى‏خواستند حضرت على علیه السلام را به مسجد ببرند با مقاومت‏حضرت فاطمه علیها السلام روبرو شدند وحضرت فاطمه براى جلوگیرى از بردن همسر گرامیش صدمه‏هاى روحى وجسمى بسیار دید که زبان وقلم یاراى گفتن ونوشتن آنها را ندارد. (14)

ولى دانشمندان اهل تسنن براى حفظ موقعیت‏خلفا از بازگو کردن این بخش از تاریخ خوددارى کرده‏اند وحتى ابن ابى الحدید در شرح خود آن را از جمله مسائلى دانسته است که در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقل کرده است. (15)

دانشمند بزرگوار شیعه مرحوم سید مرتضى مى‏گوید:

در آغاز کار محدثان وتاریخنویسان از نقل جسارتهایى که به ساحت دخت پیامبر اکرم وارد شد امتناع نمى‏کردند واین مطلب در میان آنان مشهور بود که مامور خلیفه با فشار در خانه را بر حضرت فاطمه علیها السلام زد واو فرزندى را که در رحم داشت‏سقط کرد وقنفذ، به امر عمر، زهرا علیها السلام را زیر تازیانه گرفت تا دست از حضرت على علیه السلام بردارد. ولى بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام وموقعیت‏خلفا سازگار نیست واز نقل آنها خوددارى کردند. (16)

گواه گفتار سیدمرتضى این است که، به رغم عنایتها وکنترلهاى بسیار، باز هم این جریان در برخى از کتابهاى آنان به چشم مى‏خورد.شهرستانى از ابراهیم بن سیار معروف به غطام، رئیس معتزله، نقل مى‏کند که وى مى‏گفت:

عمر در ایام اخذ بیعت در را بر پهلوى فاطمه زد و او بچه‏اى را که در رحم داشت‏سقط کرد. ونیز فرمان داد که خانه را با کسانى که در آن بودند بسوزانند، در حالى که در خانه جز على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام کسى دیگر نبود. (17)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACGAC.htm


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ