با آنکه عوامل یاد شده نزدیک بود امام علیه السلام را براى بار چهارم از خلافت محروم سازد، قدرت انقلابیون وپشتیبانى افکار عمومى از آنان عوامل منفى را بى اثر ساخت ویاران رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به صورت دستجمعى رو به خانه على علیه السلام آوردند وبه آن حضرت گفتند که براى خلافتشخصى شایتسه تر از او نیست. (1)
ابو مخنف در کتاب «الجمل» مىنویسد:
پس از قتل عثمان اجتماع عظیمى از مسلمانان در مسجد تشکیل شد، به نحوى که مسجد لبریز از جمعیت گردید. هدف از اجتماع تعیین خلیفه بود.شخصیتهاى بزرگى از مهاجرین وانصار، مانند عمار یاسر وابوالهیثم بن التیهان ورفاعة بن رافع ومالک بن عجلان وابو ایوب انصارى و... نظر دادند که با على بیعت کنند. بیش از همه عمار در باره على سخن گفت واز آن جمله بود که: شما وضع خلیفه پیشین را دیدید. اگر زود نجنبید ممکن استبه سرنوشتى مانند آن دچار شوید. على شایسته ترین فرد براى این کار است وهمگى از فضایل وسوابق او آگاهید. در این هنگام همه مردم یک صدا گفتند: ما به ولایت وخلافت او راضى هستیم.آن وقت همه از جا برخاستند وبه خانهعلى ریختند. (2)
امام علیه السلام خود نحوه ورود جمعیت را به خانه اش چنین توصیف کرده است:
«فتداکوا علی تداک الابل الهیم یوم وردها وقد ارسلها راعیها و خلعت مثانیها حتى ظننت انهم قاتلی او بعضهم قاتل بعض لدی».
آنان به سان ازدحام شتر تشنهاى که ساربان عقال وریسمانش را باز کند ورهایش سازد بر من هجوم آوردند، که گمان کردم که مىخواهند مرا بکشند، یا بعضى از آنان مىخواهد بعضى دیگر را در حضور من بکشند. (3)
آن حضرت، در خطبه شقشقیه، ازدحام مهاجرین وانصار را در موقع ورود به خانه اش چنین توصیف مىکند:
مردم مانند موى گردن کفتار به دورم ریختند واز هر طرف به سوى من هجوم آوردند، تا آنجا که حسن وحسین به زیر دست وپا رفتند وطرف جامه ورداى من پاره شد وبه سان گله گوسفند پیرامون مرا گرفتند تا من بیعت آنان را پذیرفتم. (4)
بارى، امام علیه السلام در پاسخ درخواست آنان فرمود:من مشاور شماباشم بهتر از آن است که فرمانرواى شما گردم.آنان نپذیرفتند وگفتند: تا با تو بیعت نکنیم رهایت نمىکنیم.امام علیه السلام فرمود: اکنون که اصرار دارید باید مراسم بیعت در مسجد انجام گیرد، چه بیعتبا من نمىتواند پنهانى باشد وبدون رضایت توده مسلمانان صورت پذیرد.
امام علیه السلام در پیشاپیش جمعیتبه سوى مسجد حرکت کرد ومهاجرین وانصار با او بیعت کردند.سپس گروههاى دیگر به آنان پیوستند. نخستین کسانى که با او بیعت کردند طلحه وزبیر بودند. پس از آنان دیگران نیز یک به یک دست او را به عنوان بیعت فشردند وجز چند نفر، که تعداد آنان از شماره انگشتان بالاتر نیست (5) ، همه به خلافت وپیشوایى او راى دادند. بیعت مردم با امام علیه السلام در روز بیست وپنجم ماه ذى الحجه انجام گرفت. (6)
طبیعىترین بیعت
در تاریخ خلافت اسلامى هیچ خلیفهاى مانند على علیه السلام با اکثریت قریب به اتفاق آراء برگزید نشده وگزینش او بر آراء صحابه ونیکان از مهاجرین وانصار وفقها وقراء متکى نبوده است.این تنها امام على علیه السلام است که خلافت را از این راه به دست آورد وبه عبارت بهتر زمامدارى از این راه به على علیه السلام رسید.
امام علیه السلام دریکى از سخنان خود کیفیت ازدحام واستقبال بى سابقه مردم را براى بیعتبا او چنین توصیف مىکند:
«حتى انقطعت النعل وسقط الرداء و وطئ الضعیف و بلغ من سرور الناس ببیعتهم ایای ان ابتهجبها الصغیر و هدج الیها الکبیر وتحامل نحوها العلیل و حسرت الیها الکعاب» (7)
بند کفش بگسست وعبا از دوش بیفتاد وناتوان زیر پا ماند وشادى مردم از بیعتبا من به حدى رسید که کودک خشنود شد وپیر وناتوان به سوى بیعت آمد ودختران برا ى مشاهده منظره بیعت نقاب از چهره به عقب زدند.
عبد الله بن عمر از بیعتبا امام علیه السلام خوددارى کرد. چه مىدانست که خلافتبراى على علیه السلام هدف نیست وهرگز براى آن سر ودست نمىشکند وآن را تنها براى اقامه حق واجراى عدالت وبازگیرى حقوق ضعیفان وناتوانان مىخواهد.روز دوم بیعت، که روز بیست وششم ذى الحجه سال سى وپنج هجرى بود، عبد الله به نزد امام آمد به قصد آنکه از راه تشکیک ووسوسه آن حضرت را از خلافت منصرف سازد. گفت:بهتر است که کار خلافت رابه شورا واگذارى، زیرا همه مردم به خلافت تو راضى نیستند. امام علیه السلام در این هنگام برآشفت وگفت: واى بر تو! من که از آنان نخواستم که با من بیعت کنند. آیا ازدحام آنان را مشاهده نکردى؟ برخیز وبرو اى نادان. فرزند عمر چون محیط مدینه را مساعد ندید راه مکه را در پیش گرفت، زیرا مىدانست که مکه حرم امن خداست وامام احترام آنجا را پیوسته رعایتخواهد کرد. (8)
تاریخ صحیح وسخنان امام علیه السلام حاکى است که در بیعت مردم با آن حضرت کوچکترین اکراه واجبارى در کار نبوده است وبیعت کنندگان با کمال رضایت، هرچند با انگیزه هاى گوناگون، دست على علیه السلام را به عنوان زمامدار اسلام مىفشردند. حتى طلحه وزبیر، که خود را همتاى آن حضرت مىدانستند، به امید بهرهگیرى از بیعتیا از ترس مخالفتبا افکار عمومى، به همراه مهاجر وانصار با امام علیه السلام بیعت کردند.طبرى در مورد بیعت این دو نفر دو دسته روایت نقل مىکند، ولى آن گروه از روایات را که حاکى از بیعت اختیارى آنان با امام استبیش از دسته دوم در تاریخ خود مىآورد وشاید همین کار حاکى از آن است که این مورخ بزرگ به دسته نخست روایات بیش از دسته دوم اعتماد داشته است. (9)
سخنان امام علیه السلام در این مورد گروه نخست از روایات را به روشنى تایید مىکند.وقتى این دو نفر پیمان خود را شکستند وبزرگترین جرم را مرتکب شدند، در میان مردم شایع کردند که آنان با میل ورغبتبا على بیعت نکرده بودند. امام علیه السلام در پاسخ آن دو فرمود:
زبیر فکر مىکند که با دستخود بیعت کرد نه با قلب خویش، نه چنین نبوده است.او به بیعت اعتراف کرد وادعاى پیوند خویشاوندى نمود. او باید بر گفته خود دلیل وگواه بیاورد یا اینکه بار دیگر به بیعتى که از آن بیرون رفته استبازگردد. (10)
امام علیه السلام در مذاکره خود با طلحه وزبیر پرده را بیشتر بالا مىزند واصرار آنان را بر بیعتبا خود یاد آور مىشود; آنجا که مىفرماید:
«و الله ما کانت لی فی الخلافة رغبة ولا فی الولایة اربة و لکنکم دعوتمونی الیها وحملتمونی علیها». (11)
من هرگزبه خلافت میل نداشتم ودر آن براى من هدفى (سوء) نبود. شماها مرا به آن دعوت کردید وبر گرفتن زمام آن واداشتید.
دروغپرداز تاریخ
سیف بن عمر از جمله دروغپردازان تاریخ است که در روایات خود مىکوشد مسیر تاریخ را با جعل مطالبى بى اساس دگرگون سازد. وى در این مورد نقل مىکند که بیعت طلحه وزبیر به جهت ترس از شمشیر مالک اشتر بود. (12)
این مطلب، گذشته از اینکه با آنچه طبرى قبلا نقل کرده است منافات دارد وحتى با سخنان امام علیه السلام سازگار نیست، با آزادگى وشیوه حکومت على -علیه السلام کاملا مخالف است.امام علیه السلام آن چند نفر انگشتشمار را که با وى بیعت نکردند به حال خود واگذاشت ومتعرض آنان نشد وحتى وقتى به امام گفته شد که کسى را دنبال آنان بفرستد، آن حضرت فرمود: من نیازى به بیعت آنان ندارم. (13)
خوشبختانه تاریخ طبرى به اصطلاح «مسند» است وسند روایات آن مشخص ولذا تشخیص روایات دروغ وبى اساس کاملا ممکن است.قهرمان این نوع روایات، که غالبا به نفع خلفاى سه گانه وبه ضرر خاندان رسالت است، سیف بن عمر است که ابن حجر عسقلانى در کتاب «تهذیب التهذیب» در باره او مىنویسد:
او مردى جعال وخبر ساز است.منقولات او بى ارزش وتمام احادیث او مورد انکار دانشمندان است. او متهم به زندیق بودن نیز هست. (14)
متاسفانه روایات ساختگى وى، بعد از تاریخ طبرى، در سایر کتابهاى تاریخ مانند تاریخ ابن عساکر، کامل ابن اثیر، البدایة والنهایة وتاریخ ابن خلدون پخش شده وهمه بدون تحقیق از طبرى پیروى کرده وپنداشتهاند که آنچه که طبرى نقل کرده عین حقیقت است.
ریشه اختلافات و شورشها
محیطى که امام علیه السلام از حکومتسیزده ساله عثمان به ارث برد محیط وفور نعمت وغنیمتبود که از پیشرفت مسلمانان در کشورهاى مختلف به دست آمده بود.وجود نعمت ووفور غنیمت مشکلى نبود که على علیه السلام نتواند گره آن را باز کند;مشکل نحوه توزیع آن بود. زیرا از اواخر حکومتخلیفه دوم ودر طى دوره حکومت عثمان، سنت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وروش خلیفه نخست دگرگون شده بود وگروهى زورمند یا وابسته به خاندان خلافت غنائم جنگى را به خود اختصاص داده بودند ودر نتیجه اختلاف طبقاتى شدید ونارضایى عجیبى پدید آمده بود.
یا سال بیستم (16) ، غنائم واموال را ذخیره نمىکردند بلکه فورا آن را میان مسلمانان بطور مساوى تقسیم مىکردند.اما خلیفه دوم دستبه تاسیس «بیت المال» زد وبراى اشخاص، به حسب مراتب آنان، حقوق تعیین کرد وبراى این کار دفترى اختصاص داد. ابن ابى الحدید میزان حقوق گروهى از مسلمانان را چنین مىنویسد:
براى عباس عموى پیامبر درهر سال 12000، براى هر یک از زنان پیامبر 10000 ودر میان آنان براى عایشه 2000 بالاتر، براى اصحاب بدر از مهاجران 5000 واز انصار 4000، براى اصحاب احد تا حدیبیه 4000 وبراى اصحاب بعد از حدیبیه 3000 وبراى آنان که پس از رحلت پیامبر در جهاد شرکت کرده بودند 2500 و2000 و1500 تا 200 با اختلاف مراتب تعیین شده بود. (17)
عمر مدعى بود که ازاین طریق مىخواهد اشراف را به اسلام جلب کند. ولى در آخرین سال از عمر خود مىگفت که اگر زنده بماند همان طور که پیامبر اموال را به طور مساوى تقسیم مىکرد او نیز به طور مساوى تقسیم خواهد کرد. (18)
این کار عمر پایه اختلاف طبقاتى در اسلام شد ودر دوران عثمان شکاف عمیقتر واختلاف شدیدتر گردید.
على علیه السلام، که وارث چنین محیطى بود ومىخواست مردم را به روش وسنت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم باز گرداند وامتیاز طبقاتى را ازمیان بردارد وغنائم را بالسویه تقسیم کند، قهرا در مسیر خود با مشکلاتى رو به رو بود، زیرا تقسیم بالسویه غنائم منافع گروههایى را به خطر مىانداخت.
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACHAA.htm
این بخش از تاریخ اسلام از دردناکترین وتلخترین بخشهاى آن است که دلهاى بیدار وآگاه را سختبه درد مىآورد ومىسوزاند. این قسمت از تاریخ در کتابهاى دانشمندان اهل تسنن به صورت کوتاه وفشرده ودر کتابهاى علماى شیعه به صورت گسترده نوشته شده است.شاید در میان خوانندگان گرامى کسانى باشند که بخواهند ماجراى تجاوز به خانه وحى را از زبان محدثان وتاریخنویسان اهل تسنن بشنوند. از این جهت، این بخش را به اتکاى مدارک ومصادر آنان مىنویسیم تا افراد شکاک ودیرباور نیز این وقایع تلخ را باور کنند. در این مقاله، ترجمه آنچه را که مورخ شهیر ابن قتیبه دینورى در کتاب «الامامة والسیاسة» آورده است نقل مىکنیم وتجزیه وتحلیل این بخش را به بعد وامىگذاریم.
نویسندگان اهل تسنن اتفاق نظر دارند که هنوز مدتى از بیعتسقیفه نگذشته بود که دستگاه خلافت تصمیم گرفت که از حضرت على علیه السلام و عباس و زبیر وسایر بنى هاشم نسبتبه خلافت ابوبکر اخذ بیعت کند تا خلافت وى رنگ اتحاد واتفاق به خود بگیرد ودر نتیجه هر نوع مانع و مخالف از سر راه خلافتبرداشته شود.
پس از حادثه سقیفه، بنى هاشم وگروهى از مهاجران وعلاقهمندان امام علیه السلام به عنوان اعتراض در خانه حضرت فاطمه علیها السلام متحصن شده بودند.تحصن آنان در خانه حضرت فاطمه علیها السلام، که در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از احترام خاصى برخوردار بود، مانع مىشد که دستگاه خلافت اندیشه یورش به خانه وحى را در دماغ خود بپرورد و متحصنان را به زور به مسجد بکشاند و از آنان بیعتبگیرد.
اما سرانجام علاقه به گسترش قدرت کار خود را کرد و احترام خانه وحى نادیده گرفته شد.خلیفه، عمر را با گروهى مامور کرد تا به هر قیمتى که باشد متحصنان را از خانه حضرت فاطمه علیها السلام یبرون بکشند و از همه آنان بیعتبگیرند. وى با گروهى که در میان آنان اسید بن حضیر و سلمة بن سلامة و ثابتبن قیس و محمد بن مسلمة به چشم مىخوردند (1) رو به خانه حضرت فاطمه علیها السلام آورد تا متحصنان را به بیعتبا خلیفه دعوت کند واگر به درخواست وى پاسخ مثبت نگفتند آنان را به زور از خانه بیرون کشیده، به مسجد بیاورند. مامور خلیفه در مقابل خانه با صداى بلند فریاد زد که متحصنان براى بیعتبا خلیفه هرچه زودتر خانه را ترک گویند.اما داد و فریاد او اثر نبخشید و آنان خانه را ترک نگفتند.
در این هنگام مامور خلیفه هیزم خواست تا خانه را بسوزاند وآن را بر سر متحصنان خراب کند.ولى یکى از همراهان او به پیش آمد تا مامور خلیفه را از این تصمیم باز دارد وگفت:چگونه خانه را آتش مىزنى در حالى که دخت پیامبر فاطمه در آنجاست؟وى با خونسردى پاسخ داد که بودن فاطمه در خانه مانع از انجام این کار نمىتواند باشد.
در این موقع حضرت فاطمه علیها السلام پشت در قرار گرفت وگفت:
جمعیتى را سراغ ندارم که در موقعیتبدى همچون موقعیتشما قرار گرفته باشند.شما جنازه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را در میان ما گذاشتید واز پیش خود در باره خلافت تصمیم گرفتید.چرا حکومتخود را بر ما تحمیل مىکنید و خلافت را که حق ماستبه خود ما باز نمىگردانید؟
ابن قتیبه مىنویسد:
این بار مامور خلیفه از اخراج متحصنان منصرف شد وبه حضور خلیفه آمد واو را از جریان آگاه کرد.خلیفه که مىدانستبا مخالفت متحصنان، که شخصیتهاى بارزى از مهاجران وبنى هاشم بودند، پایههاى حکومت او محکم واستوار نمىشود این بار غلام خود قنفذ را مامور کرد که برود و على علیه السلام را به مسجد بیاورد. او نیز پشت در آمد وعلى علیه السلام را صدا زد وگفت: به امر خلیفه رسول خدا باید به مسجد بیایید! وقتى امام علیه السلام این جمله را از قنفذ شنید گفت:چرا به این زودى به رسول خدا دروغ بستید؟ پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم کى او را جانشین خود قرار داد تا وى خلیفه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم باشد؟غلام با نومیدى بازگشت وجریان را به آگاهى خلیفه رساند.
مقاومت متحصنان در برابر دعوتهاى پیاپى دستگاه خلافتخلیفه را سخت عصبانى وناراحت کرد. سرانجام عمر، براى دومین با، با گروهى رو به خانه حضرت فاطمه علیها السلام آورد. هنگامى که دخت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم صداى مهاجمان را شنید از پشت در با صداى بلند ناله کرد وگفت:
پدرجان، اى پیامبر خدا، پس از درگذشت تو با چه گرفتاریهایى از جانب زاده خطاب وفرزند ابوقحافه مواجه شدهایم.
نالههاى حضرت فاطمه علیها السلام، که هنوز در سوگ پدر نشسته بود، چنان جانگذاز بود که گروهى از آن جمعیت را که همراه عمر آمده بودند از انجام ماموریتحمله به خانه زهرا منصرف کرد واز همانجا گریه کنان بازگشتند.
اما عمر و گروهى دیگر، که براى گرفتن بیعت از حضرت على علیه السلام وبنى هاشم اصرار مىورزیدند، او را با توسل به زور از خانه بیرون آوردند واصرار کردند که حتما با ابوبکر بیعت کند. امام علیه السلام فرمود:اگر بیعت نکنم چه خواهد شد؟ گفتند: کشته خواهى شد. حضرت على علیه السلام گفت: با چه جرات بنده خدا وبرادر رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را خواهید کشت؟
مقاومتسرسختانه حضرت على علیه السلام در برابر دستگاه خلافتسبب شد که او را به حال خود واگذارند. امام علیه السلام از فرصت استفاده کرد و به عنوان تظلم، به قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نزدیک شد وهمان جملهاى را که هارون به موسى علیه السلام گفته بود بر زبان آورد وگفت:
یابن ام ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی .(اعراف:150)برادر! پس از درگذشت تو، این گروه مرا ناتوان شمردند ونزدیک بود که مرا بکشند. (2)
داورى تاریخ در باره هجوم به خانه وحى
حوادث پس از سقیفه یکى از دردناکترین وتلخترین حوادث تاریخ اسلام وزندگانى امیر مؤمنان علیه السلام است.واقعنمایى و رکگویى در این زمینه موجب رنجش گروهى است که نسبتبه مسببان و گردانندگان این حوادث تعصب مىورزند وحتى الامکان مىخواهند گردى بر دامن آنان ننشیند وقداست ونزاهت آنان محفوظ بماند; چنانکه پوشاندن حقایق و وارونه جلوه دادن حوادث یک نوع خیانتبه تاریخ و نسلهاى آینده محسوب است و هرگز یک نویسنده آزاد ننگ این خیانت را بر خود نمىخرد و براى جلب نظر گروهى بر روى حقیقت پا نمىگذارد.
بزرگترین حادثه تاریخى پس از انتخاب ابوبکر براى خلافت موضوع هجوم بردن به خانه وحى ومنزل حضرت فاطمه علیها السلام است، به قصد آنکه متحصنان بیتحضرت فاطمه را براى اخذ بیعتبه مسجد بیاوررند. تشریح وارزیابى صحیح این موضوع مستلزم آن است که به اتکاى مصادر مطمئن در صحتیا سقم سه موضوع زیر بحث کنیم وسپس در باره نتایجحادثه به داورى بپردازیم.این سه موضوع عبارتند از:
1- آیا صحیح است که ماموران خلیفه تصمیم گرفتند خانه حضرت فاطمه علیها السلام را بسوزانند؟در این مورد تا کجا پیش رفتند؟
2- آیا صحیح است که امیر مؤمنان علیه السلام را به وضع زننده و دلخراشى به مسجد بردند تا از او بیعتبگیرند؟
3- آیا صحیح است که دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در این حادثه از ناحیه مهاجمان صدمه دید وفرزندى را که در رحم داشتساقط کرد؟
این سه مورد از موارد حساس در این حادثه است که ما به اتکاى مصادر ومدارک دانشمندان اهل سنت در باره آنها به بحث مىپردازیم.
از تعالیم زنده وارزنده اسلام این است که هیچ مسلمانى نباید به خانه کسى وارد شود مگر اینکه قبلا اذن بگیرد واگر صاحب خانه معذور بود واز پذیرفتن مهمان پوزش خواست عذر او را بپذیرد وبدون اینکه برنجد از همانجا باز گردد. (3)
قرآن مجید، گذشته از این دستور اخلاقى، هر خانهاى را که در آن صبح و شام نام خدا برده شود واو را پرستش کنند محترم شمرده است:
فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الآصال .(نور:36) (4)
خداوند به تعظیم وتکریم خانههایى فرمان داده است که در آنها مردان پاکدامن، صبح وشام، خدا را تسبیح وتقدیس مىکنند.
احترام این خانهها به سبب عبادت و پرستشى است که در آنها انجام مىگیرد وبه احترام رجال الهى است که در آنها به تسبیح و تقدیس خدا مشغولند، وگرنه خشت وگل هیچ گاه احترامى نداشته ونخواهد داشت.
از میان همه خانههاى مسلمانان، قرآن کریم در باره خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به مسلمانان دستور خاص مىدهد ومىفرماید:
یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یؤذن لکم .(احزاب:53)
اى افراد با ایمان به خانههاى پیامبر بدون اذن وارد نشوید.
شکى نیست که خانه حضرت فاطمه علیها السلام از جمله بیوت محترم ورفیعى است که در آنجا زهرا و فرزندان وى خدا را تقدیس مىکردند. نمىتوان گفت که خانه عایشه یا حفصه خانه پیامبر است، اما خانه دخت والامقام وى، که گرامیترین زنان جهان است، یقینا خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است.
اکنون ببینیم ماموران دستگاه خلافت احترام خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را تا چه حد رعایت کردند. بررسى حوادث روزهاى نخستخلافت ثابت مىکند که ماموران دستگاه خلافت همه این آیات را زیر پا نهاده، شئون خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را اصلا رعایت نکردند. بسیارى از تاریخنویسان اهل تسنن حادثه حمله به خانه وحى را به طور مبهم وبرخى از آنان تا حدى روشن نوشتهاند.
طبرى که نسبتبه خلفا تعصب خاصى دارد فقط مىنویسد که عمر با جمعیتى در برابر خانه زهرا علیها السلام آمد وگفت:
به خدا قسم، این خانه را مىسوزانم یا اینکه متحصنان، براى بیعت، خانه را ترک گویند. (5)
ولى ابن قتیبه دینورى پرده را بالاتر زده، مىگوید که خلیفه نه تنها این جمله را گفت، بلکه دستور داد در اطراف خانه هیزم جمع کنند وافزود:
به خدایى که جان عمر در دست اوست، یا باید خانه را ترک کنید یا اینکه آن را آتش زده ومىسوزانم.
وقتى به او گفته شد که دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم،حضرت فاطمه، در خانه است، گفت: باشد. (6)
مؤلف «عقد الفرید» (7) گامى پیشتر نهاده، مىگوید:
خلیفه به عمر ماموریت داد که متحصنان را از خانه بیرون کند واگر مقاومت کردند با آنان بجنگد. از این رو، عمر آتشى آورد که خانه را بسوزاند.در این موقع با فاطمه روبرو شد. دخت پیامبر به او گفت: فرزند خطاب، آمدهاى خانه ما را به آتش بکشى؟ وى گفت: آرى، مگر این که همچون دیگران با خلیفه بیعت کنید.
هنگامى که به کتابهاى علماى شیعه مراجعه مىکنیم جریان را واضحتر وگویاتر مىیابیم.
سلیم بن قیس (8) در کتاب خود حادثه هجوم به خانه وحى را به طور مبسوط نگاشته، پرده از چهره حقیقتبرداشته است.او مىنویسد:
«مامور خلیفه آتشى برافروخت وسپس فشارى به در آورد ووارد خانه شد، ولى با مقاومتحضرت فاطمه علیها السلام روبرو گردید. (9)
عالم بزرگوار شیعه، مرحوم سید مرتضى، بحث گستردهاى در باره حادثه کرده است. از جمله، از حضرت صادق علیه السلام نقل مىکند که حضرت على علیه السلام بیعت نکرد تا آنگاه که دود غلیظى خانه او را فرا گرفت. (10)
در اینجا دامن سخن را در باره نخستین پرسش از حادثه جمع مىکنیم وقضاوت را به دلهاى بیدار واگذار مىکنیم ودنبال حادثه را به اتکاى مدارک اهل تسنن مىنگاریم.
چگونه حضرت على (ع) را به مسجد بردند؟
این بخش از تاریخ اسلام همچون بخش پیش تلخ ودردناک است زیرا هرگز تصور نمىرفت که شخصیتى مانند حضرت على علیه السلام را به وضعى به مسجد ببرند که چهل سال بعد، معاویه آن را به صورت طعن وانتقاد نقل کند. وى در نامه خود به امیر المؤمنین علیه السلام پس از یادآورى مقاومت امام علیه السلام در برابر دستگاه خلافت چنین مىنویسد:
...تا آنجا که دستگاه خلافت تو را مهار کرده وهمچون شتر سرکش براى بیعتبه طرف مسجد کشاندند. (11)
امیر مؤمنان در پاسخ نامه معاویه، تلویحا، اصل موضوع را مىپذیرد وآن را نشانه مظلومیتخود دانسته، مىگوید:
گفتى که من به سان شتر سرکش براى بیعتسوق داده شدم.به خدا سوگند، خواستى از من انتقاد کنى ولى در واقع مرا ستودى وخواستى رسوایم کنى اما خود را رسوا کردى.هرگز بر مسلمانى ایراد نیست که مظلوم واقع شود. (12)
ابن ابى الحدید تنها کسى نیست که جسارت به ساحت قدس امام علیه السلام را نقل کرده است، بلکه پیش از او ابن عبد ربه در «عقد الفرید» (ج2،ص285) وپس از وى مؤلف «صبح الآعشى» (در ج1، ص128) نیز آن را نقل کردهاند.
شگفت اینجاست که ابن ابى الحدید هنگامى که به شرح نامه بیست وهشتم امام علیه السلام در نهج البلاغه مىرسد نامه آن حضرت ونامه معاویه را نقل مىکند ودر صحت ماجرا تردید نمىکند، ولى در آغاز کتاب، هنگامى که شرح خطبه بیست وششم را به پایان مىبرد، اصل واقعه را انکار کرده مىگوید:این نوع مطالب را تنها شیعه نقل کرده و از غیر آنان نقل نشده است. (13)
جسارت به ساحتحضرت زهرا علیها السلام
سومین پرسش این بود که آیا در ماجراى بیعت گرفتن از حضرت على علیه السلام به دخت گرامى پیامبر نیز جسارتى شد و صدمهاى رسید یا نه؟
از نظر دانشمندان شیعه پاسخ به این سؤال ناگوارتر از پاسخ به دو سؤال گذشته است.زیرا هنگامى که مىخواستند حضرت على علیه السلام را به مسجد ببرند با مقاومتحضرت فاطمه علیها السلام روبرو شدند وحضرت فاطمه براى جلوگیرى از بردن همسر گرامیش صدمههاى روحى وجسمى بسیار دید که زبان وقلم یاراى گفتن ونوشتن آنها را ندارد. (14)
ولى دانشمندان اهل تسنن براى حفظ موقعیتخلفا از بازگو کردن این بخش از تاریخ خوددارى کردهاند وحتى ابن ابى الحدید در شرح خود آن را از جمله مسائلى دانسته است که در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقل کرده است. (15)
دانشمند بزرگوار شیعه مرحوم سید مرتضى مىگوید:
در آغاز کار محدثان وتاریخنویسان از نقل جسارتهایى که به ساحت دخت پیامبر اکرم وارد شد امتناع نمىکردند واین مطلب در میان آنان مشهور بود که مامور خلیفه با فشار در خانه را بر حضرت فاطمه علیها السلام زد واو فرزندى را که در رحم داشتسقط کرد وقنفذ، به امر عمر، زهرا علیها السلام را زیر تازیانه گرفت تا دست از حضرت على علیه السلام بردارد. ولى بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام وموقعیتخلفا سازگار نیست واز نقل آنها خوددارى کردند. (16)
گواه گفتار سیدمرتضى این است که، به رغم عنایتها وکنترلهاى بسیار، باز هم این جریان در برخى از کتابهاى آنان به چشم مىخورد.شهرستانى از ابراهیم بن سیار معروف به غطام، رئیس معتزله، نقل مىکند که وى مىگفت:
عمر در ایام اخذ بیعت در را بر پهلوى فاطمه زد و او بچهاى را که در رحم داشتسقط کرد. ونیز فرمان داد که خانه را با کسانى که در آن بودند بسوزانند، در حالى که در خانه جز على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام کسى دیگر نبود. (17)
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACGAC.htm
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
احادیث امام سجاد (ع)
احادیث امام حسین (ع)
احادیث امام حسن (ع)
احادیث حضرت زهرا (س)
احادیث حضرت رسول (ص)
زندگینامه 14 معصوم
حضرت فاطمه(س)
امام باقر(ع)
احادیث امام محمد باقر (ع)
احادیث امام جعفر صادق (ع)
مقام قرآن(دین شناسی)
احادیث امام موسی کاظم (ع)
احادیث امام رضا (ع)
احادیث امام جواد (ع)
[همه عناوین(1518)][عناوین آرشیوشده]