غلبه نگرش عثمانى بر جامعه اسلامى، از زمان تسلط امویان (سال 41 هجرى)، سبب شد تا عثمان از هر نوع اتهامى تبرئه و تطهیر شود.امویان این نگرش را بر جامعه اسلامى تحمیل کردند و تنها در عراق بود که اندکى در برابر این موضع، مقاومت نشان داده شد.بدین ترتیب عموم اهل سنت، مظلومیت و حقانیت عثمان را در برابر مخالفان پذیرفتند.با وجود این نگرش، آنان چه قضاوتى درباره مخالفین مىکردند؟ یک راه آن بود تا مخالفین وى را بطور واقع بینانه شناخته و آنان را خصم مذهب خود شناسند.اگر این راه را بر مىگزیدند، بزرگان صحابه در معرض اتهام قرار مىگرفتند.راه دیگر آن بود که مخالفین او را کسانى بدانند که از عراق و مصر آمده و اساسا از صحابیان کسى در میانشان نبوده است.آنان این راه را برگزیدند، و حتى در مواردى که صحبت از وجود برخى صحابه در میان منتقدان عثمان شده، با جعل این خبر که آنان فرزندان خود را به در خانه عثمان فرستاده بودند تا از وى دفاع کنند (و معلوم نیست که چرا خودشان نرفتند)، به دفاع از صحابیان پرداختهاند تا مبادا به دشمنى با عثمان متهم شوند.
این نکته را باید دانست که «مورخ سنى» بر خود لازم مىدانست که از ذکر «مثالب صحابه» خوددارى کند. (1) اگر کسى مثالب آنان را نقل مىکرد، معنایش آن بود که عقیدهشیعى دارد روشن است که اگر یک صحابى در قتل عثمان شرکت کرده باشد، این آشکارا از مثالب وى شمرده مىشود.با این سیاست تألیفى، بسیارى از حقایق تاریخى مربوط به مواضع سیاسى صحابه از بین رفت.در این میان جعل در دو صورت ظاهر مىشد، یکى ننوشتن حقایق تاریخ، دوم ساختن اخبار مجعول.در حوادث این دوره، سیف بن عمر دروغ ساز، از اصل منکر حضور صحابیان شده و تمام این وقایع بزرگ چند ماهه را که همه شهرهاى اسلام بویژه مرکز خلافت یعنى مدینه در آن نقش داشته، بر عهده فرد مجهول الهویهاى با نام «عبد الله بن سبا» مىگذارد.به نوشته سیف، این شخص با مسافرت به شهرهاى مختلف، مردمان را بر عثمان شورانده (2) و توانسته است کوفه و مصر را در این باره تحریک کند.به باور سیف، این عبد الله بنیادگذار مذهب شیعه نیز بوده است.
اگر سخن سیف درست باشد، روشن نیست درباره جامعهاى که تا این اندازه سست است که شخصى یهودى مىتواند آن را بر ضد خلیفه بشوراند آن چنان که به قتل او منجر شود، چه باید گفت؟ آنچه مسلم است این که اولا سیف در تمامى کتابهاى رجالى متهم به زندقه و دروغگویى شده است.ثانیا کتابهایى که در شمار مصادر نخست تاریخ اسلام است، به هیچ روى چنین مطالبى را نگفته و حتى یادى نیز از عبد الله بن سبا نکردهاند.به تعبیر دیگر، از میان مصادر برجاى مانده قرن سوم و چهارم، تنها طبرى از کتابهاى سیف بهره برده و به همین دلیل مجعولات او را حفظ کرده است.در حالى که در آثارى چون اخبار الطوال، الامامة و السیاسه، انساب الاشراف، تاریخ خلیفة بن خیاط، یادى از این رخدادها و حوادث نشده است.متأسفانه مصادر بعدى که از طبرى بهره بردهاند نظیر: البدایة و النهایة و کامل ابن اثیر، این مجعولات را بازگو کردهاند و از آنجا که با عقاید سنیان بیشتر سازگار بوده در دورهها متأخر مقبولیت یافته است.اکنون بسیارى از محققان شیعه و سنى و مستشرق، در این مطالب تردید جدى داشته و آنها را نمىپذیرند.از جمله محققان شیعى، مرتضى عسکرى (3) و از جمله محققان سنى به طه حسین (4) مىتوان اشاره کرد.در میان مستشرقان هم مجعول بودن این سخنان آشکار است.برنارد لوئیس مىنویسد: بسیارى از مورخان مسلمان (5) آغاز تشیع انقلابى را به عبد الله بن سبا نامى نسبت مىدهند که از معاصران على بن ابى طالب (ع) و یک یهودى یمنى بوده است و در روزگار على (ع) الوهیت او را تبلیغ مىنموده و سرانجام نیز به خاطر کارهایش سوزانیده شد.به این ترتیب ابتداى کار شیعیان تندرو یا غلات را به وى و از طریق وى به اصلى یهودى منسوب مىدارند.اما پژوهشهاى جدید نشان داده است که این یک نوع پیشدستى، یک نوع فرافگنى شرایط و اندیشههاى قرن دوم به زمان گذشته به وسیله «اصحاب حدیث» است.و لهاوزن و فریدلاندر از راه نقل و بررسى منابع و مآخذ نشان دادهاند که توطئه و کارهایى که به ابن سبا نسبت داده شده از اختراعات و ساختههاى بعدى است.کایتانى نیز در فصلى مستدل نشان داده است که توطئهاى با سازمان و تشکیلات و ایدئولوژى نسبت داده شده به ابن سبا، در جامعه قبیلهاى و پدر سالارى عرب در سال 35 هجرى تصور ناپذیر است. (6)
به هر روى تا آنجا که به مخالفین عثمان مربوط مىشود، با کاوش در منابع تاریخى و ادبى مىتوان به حقایق زیادى دست یافت.با توجه به آنچه در این گونه متون آمده، صحابه رسول خدا (ص) بویژه انصار نقش اساسى را در برانگیختن مردم بر ضد عثمان داشتهاند.علامه امینى با جستجو در مآخذ متعدد اظهار داشته است که نام بیش از هشتاد صحابى در میان مخالفان عثمان دیده مىشود.از جمله آنها مىتوان به این چند نفر اشاره کرد: طلحه، زبیر، عایشه، عمار، ابوذر، عبد الرحمان بن عوف، عبد الله بن مسعود، مقداد، حجر بن عدى، هاشم بن عتبه، سهل بن حنیف، ابو ایوب انصارى، جابر بن عبد الله انصارى.علامه امینى، اخبار مخالفت اینان را نقل کرده است. (7) باید توجه داشت که همه اینان به قتل عثمان اعتقاد نداشتند و یا آن را به مصلحت نمىدیدند اما به هر روى شدیدترین انتقادات را به اعمال و رفتار سیاسى و دینى او داشتند.ابو سعید حدرى مىگفت: هشتصد نفر از اصحاب در جریان قتل عثمان حضور داشتند. (8) سخنان تند بسر بن ارطاة به مردم مدینه در سال 40 هجرى شاهدى قوى بر حضور قاطع انصار در کشتنعثمان است. (9)
طلحه و زبیر در شمار تندروترین منتقدان عثمان بودند.امام على (ع) درباره اینان مىفرمود : آنان حقى را از من طلب مىکنند که خود آن را وانهادهاند و خونى را مىخواهند که خود ریختهاند. (10) منابع متعدد از دشمنى شدید طلحه بر ضد عثمان سخن گفتهاند. (11) درست به همین دلیل بود که مروان بن حکم، با این که در جنگ جمل در کنار طلحه بود، با مشاهده این که جنگ پایان مىیابد، تیرى در کمان گذاشت و طلحه را به قتل رساند و به این ترتیب انتقام عثمان را از وى گرفت.بعدها عبد الملک مروان گفت: اگر پدرم نگفته بود که او طلحه را کشته، تمامى فرزندان طلحه را بخاطر خون عثمان به قتل مىرساندم. (12) گفته شده که در هنگام محاصره خانه عثمان، طلحه رئیس محافظان خانه بوده و اجازه ورود اشخاص و نیز طعام و آب را به کسى نمىداد. (13) وقتى شنید که براى عثمان آب و غذا بردهاند گفت: این چه محاصرهاى است که آب و غذا از آن عبور داده مىشود؟ (14) وقتى آب را بر روى عثمان بسته بودند، امام طلحه را دیده و درباره اجازه دادن براى ورود آب به خانه عثمان با وى سخن گفت اما طلحه نپذیرفت. (15) زمانى عثمان در پى امام على (ع) فرستاد که این طلحه مرا با عطش مىکشد، در حالى که قتل با شمشیر نیکوتر است. (16) شیخ مفید فصلى خاص به مواضع او در قبال عثمان اختصاص داده است. (17)
عمرو بن عاص نیز از مخالفان تند عثمان بود. (18) عایشه نیز از زمانى که به دستور عثمان عطایش را قطع کردند، (19) به سختى بر عثمان مىتاخت. (20) همو بود که عثمان را بخاطرریش پهنش «نعثل» نامید. (21) شاهدى مىگوید: در مسجد بودم که عثمان وارد شد و عایشه فریاد بر آورد: اى خیانتگر، اى فاجر! در امانت خیانت کردى و رعیت را ضایع نمودى، اگر نمازهاى پنجگانه نبود، مردم به سوى تو مىآمدند و چونان گوسفند تو را ذبح مىکردند.عثمان در برابر او، آیه مربوط به زن حضرت نوح را (22) بر وى تطبیق کرد. (23) گویا در این اواخر، هر بار که عثمان براى نماز به مسجد مىآمده، عایشه که خانهاش در همسایگى مسجد بوده، وى را مورد عتاب قرار مىداده است.به نقل بلاذرى، یک بار این اعتراض منجر به درگیرى میان مخالفان و موافقان عایشه و عثمان شده و با کفش به جان هم افتادند .بلاذرى مىافزاید: «ذلک أول قتال وقع بین المسلمین بعد النبى (ص)» (24) محمد فرزند طلحه بر این باور بود که یک سوم خون عثمان بر عهده عایشه است. (25) سعد وقاص نیز مىگفت: عثمان با شمشیرى که عایشه برکشید کشته شد. (26) درباره مخالفت عمار، ابوذر، عبد الرحمان بن عوف و بسیارى دیگر آن قدر نقل تاریخى وجود دارد که جاى هیچگونه تردیدى را باقى نمىگذارد.
در زمانى که شورش بر ضد عثمان اوج گرفت، کمتر کسى در مدینه بود که با عثمان موافقت داشته باشد.بویژه زمانى که نامهاى با مهر عثمان به حاکم مصر به دست مسلمانان افتاد که در آن به قتل برخى از مردم حکم رفته بود خشم همه ساکنان مدینه بر افروخته شد. (27) ام الخیر در برابر سؤال معاویه از عثمان گفت: مردم او را خلیفه کردند در حالى که از او بدشان مىآمد.زمانى دیگر او را کشتند در حالى که از این کار خود راضى بودند. (28)
ساکنان اصلى مدینه، انصار بودند.آنها با قریش موافقتى نداشته و خبط نخستین آنان در سقیفه، معلول همین برخورد آنان با قریش بود.در ماجراى قتل عثمان، که محبوب قریش بود، بسیارى از انصار در شمار مخالفان عثمان بودند.برخى نیز ساکت، و اندکى درزمره هواداران عثمان به شمار مىرفتند.جنبشى که بر ضد عثمان روى داد، از سوى انصار، مهاجران و نیز شمارى از مردم کوفه و مصر رهبرى مىشد.با این حال از آنجا که شهر، شهر انصار بود، بنى امیه آنان را مقصر اصلى در این ماجرا شناختند.این امر سبب شد تا بنى امیه در پى انتقام از انصار باشند.از نظر یزید، سرکوب وحشیانه مدینه در واقعه حره، توسط مسلم به عقبه، که بخاطر کشتار فراوانش به مسرف ملقب شد، به عنوان انتقام خون عثمان از مردم مدینه تلقى مىشود. (29) ثابت فرزند عبد الله بن زبیر به عبد الملک مىگفت: مردم مدینه عثمان را آن اندازه خوار کردند تا در میانشان به قتل رسید و اعتقاد به دفاع از او نداشتند. (30) زمانى دیگر فرزند عبد الله بن زبیر به مردم شام دشنام مىداد.فرزند عثمان به او گفت : تو از آن جهت به اهل شام دشنام مىدهى که پدرت را کشتند.فرزند عبد الله گفت: آرى! اما اى پسر عثمان بدان که پدر تو را مهاجرین و انصار کشتند. (31) سعد بن عبد الرحمان به حسان مىگوید: گروهى از انصار نزد معاویه به شام رفتند.معاویه گفت: قریش براى شما مفیدتر بود یا شما براى قریش؟ ...شما عثمان را در ایام محاصره خوار کردید و در روز جمل یاران او را کشتید. (32) پس از کشته شدن عثمان، عبد الله بن عامر والى بصره قتل او را ناروا شمرد.جاریة بن قدامه گفت: عثمان در حضور مهاجرین و انصار کشته شد در حالى که هیچ عکس العملى نسبت به قاتلین او از خود نشان ندادند. (33) شاعرى نیز در این باره گفت:
إن ابن عفان أصیب و حوله
إخوانه و جماعة من الأنصار (34)
عثمان در حالى کشته شد که بردران او و گروهى از انصار در اطراف او بودند.همین شاعر، در ادامه، از این امر تأسف مىخورد که چگونه کسانى که خود را اصحاب رسول خدا (ص) مىخواندند از او دفاعى نکردند.معاویه از ابو طفیل پرسید: آیا تو از کشندگان عثمان بودى؟ او گفت : خیر، اما در آنجا حاضر بودم و او را یارى نکردم.معاویه گفت: چرا؟ ابو طفیل پاسخ داد : زیرا مهاجرین و انصار او را یارى نکردند. (35) سؤال مردم از سعید بن مسیب آن بود که چرا اصحاب رسول خدا (ص) عثمان را ذلیل و خوار کردند؟ (36) عبد الملک به مردم مدینه مىگفت: ما هر زمان قتل بنى امیه را بخاطر مىآوریم، نمىتوانیم شما را دوست بداریم و شمار هر زمان واقعه حره را بخاطر مىآورید چنین هستید. (37) همین دشمنى بنى امیه با انصار بود که آنان را وا مىداشت تا اخطل شاعر را به هجو انصار تحریک کنند. (38) درباره نقش انصار در قتل عثمان اشاره به نامه عثمان به معاویه در هنگامه محاصره جالب است که نوشته بود: اهل مدینه کافر شده و از پیروزى امام خود سرباز زده و پیمان شکنى کردهاند. (39) حسان بن ثابت که در این ایام از مدافعان سرسخت عثمان بود مسأله خوار کردن عثمان را توسط انصار در اشعار خود یاد مىکند.او در شعر خود علاوه بر این تعبیر که:
خذلته الأنصار إذ حضر الم
وت و کانت ولایة الأنصار (40)
از دست داشتن طلحه، زبیر، محمد بن ابى بکر و عمار در قضیه قتل عثمان یاد مىکند.به دلیل دشمنى بنى امیه با انصار بود که سبب شد عثمانیه شام را بر مدینه ترجیح دهند. (41) بعدها یحیى فرزند حکم بن ابى العاص، مدینه را «سرزمین خبیثه» و شام را «ارض مقدس» مىخواند . (42) این تعبیر دشمنى آنان را با اسلام آشکار مىکند.
این شواهد نشان مىدهد که مهاجرین و انصار نقش مهمى در کار مخالفت با عثمان داشتهاند .مورخان متن نامهاى را که مهاجرین به شهرها نوشته و از آنان خواستند تا براى اصلاح اوضاع به مدینه در آیند نقل کردهاند.در این نامه آمده بود: از مهاجرین نخست و باقیمانده اعضاى شورا، به مردم مصر از صحابه و تابعین.اما بعد: به سوى ما بیایید وخلافت را در یابید قبل از آنکه اهل آن را به نابودى بکشاند.همانا کتاب خدا مبدل شده و سنت رسول تغییر یافته و احکام شیخین دگرگون شده است.همه کسانى که از صحابه و تابعین باقى ماندهاند را به خدا سوگند مىدهیم که به سوى ما آیند اگر به خدا و روز قیامت اعتقاد دارند...خلافت پس از پیامبر، خلافت نبوت و رحمت بود و اکنون به ملوکیت و پادشاهى در آمده است. (43) نقل دیگرى نیز حکایت از آن دارد که گروهى از اصحاب رسول خدا (ص) جمع شدند و پس از مذاکره مصمم شدند تا نامهاى به عثمان نوشته آنچه او از سنت رسول خدا (ص) تخطى کرده براى وى یادآورى کنند.این نامه که سند بسیار مهمى است توسط عمار به عثمان داده شد اما جوابى جز کتک سخت براى عمار در پى نداشت. (44) نقل این سخن از هاشم بن عتبه معروف به مرقال مناسب است که در صفین به فردى شامى که مىگفت : امام شما نماز نمىخواند و خلیفه ما را کشته است گفت: تو را به ابن عفان چه؟ إنما قتله أصحاب محمد و قراء الناس. (45)
عثمان، معدودى موافق نیز در مدینه داشت که هر کدام به نحوى از جیب عثمان بهرهمند بودند .یکى از آنان، عبد الله بن سلام بود.او از یهودیان مسلمان شده مدینه بود که در جریان حصار عثمان بر بام خانه وى رفت و گفت: من نام عثمان را در تورات یافتهام در آنجا آمده است که: خلیفتکم المظلوم الشهید.مردم فریاد زدند: اى یهودى! او شکم تو را سیر کرده و بدن تو را با لباس پوشانده است. (46) این نقل باید بعدها ساخته شده باشد، آن هم توسط کسانى که مایل بودند عنوان شهید براى عثمان در تورات ثبت شده باشد.در جاى دیگرى آوردیم که نظیر همین مسأله در مورد خلیفه دوم نیز مطرح شده است.اما به هر روى عبد الله بن سلام از مدافعان سرسخت عثمان بوده است . (47)
از دیگر حامیان عثمان، زید بن ثابت بود.زمانى که او به دفاع از عثمان پرداخت، مردم او را متهم کردند که چون عثمان شکم او را سیر کرده به دفاع از او پرداخته است. (48) زیدخزانهدار عثمان بوده است.زید بعدها نیز از خزینه معاویه بهرهمند بود. (49) واقدى مىگوید: احدى از اصحاب رسول خدا (ص) از عثمان دفاع نکرد مگر زید بن ثابت، ابو اسید ساعدى، کعب بن مالک، و حسان بن ثابت. (50) ابن اسحاق مىگوید: زمانى که عثمان به مدینه هجرت کرد، بر اوس بن ثابت برادر حسان وارد شد.این امر سبب علاقه حسان به عثمان شده و بعدها که عثمان کشته شد براى او گریه مىکرد . (51) مسعودى مىگوید: «و کان حسان عثمانیا منحرفا» . (52) افزون بر چند نفرى که واقدى یاد کرده، ابو هریره نیز در شمار مدافعان عثمان یاد شده است. (53)
جداى از این افراد انگشت شمار، عثمان در چنان غربتى در مدینه مرد، که کسى جرأت نکرد او را در بقیع دفن کند.افراد معدودى شبانه او را در جایى که آن را «حش کوکب» نامیدهاند دفن کردند و بعدها معاویه این باغ را به بقیع منضم کرد. (54)
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACGDC1.htm
واکنش عوامل پنجگانه
عوامل پنجگانه یاد شده سبب شد که موج اعتراض از اطراف واکناف کشور اسلامى بلند شود وخلیفه وکلیه کارگزاران خلافت را زیر سؤال ببرد وهمه آنان را به انحراف از مسیر صحیح اسلام متهم سازد.
از این جهت، صحابه ومسلمانان اطراف پیوسته از خلیفه درخواست مىکردند که وضع خود را تغییر دهد والا از خلافتبرکنار خواهد شد.
عظمت موج مخالفت واعتراض در صورتى روشن مىشود که با اسامى بعضى از معترضان وبرخى از سخنان آنان آشنا شویم:
1- امیر مؤمنان على علیه السلام سخنان بسیارى در بارهاعمال عثمان دارد; چه پیش از قتل او وچه پس از آن. از آن میان، کلامى دارد که بیانگر دیدگاه امام علیه السلام در باره کارهاى خلیفه است.آن حضرت در روزى که فرزندان مهاجرین را به نبرد با شامیان دعوت مىکرد چنین فرمود:
«یا ابناء المهاجرین انفروا الى ائمة الکفر و بقیة الاحزاب و اولیاء الشیطان انفروا الى من یقاتل على دم حمال الخطایا فو الله الذی فلق الجنة و برا النسمة انه لیحمل خطایاهم الى یوم القیامة لا ینقص من اوزارهم شیئا». (1)
اى فرزندان مهاجرین، براى نبرد با سران کفر وباقى مانده احزاب ودوستان شیطان برخیزید، حرکت کنید به جنگ با معاویه که براى گرفتن خون کسى که خطاهاى بسیارى را بر دوش کشیده( عثمان) برخاسته است.به خدایى که دانه را شکافت وانسان را آفرید، او گناهان دیگران را تا روز رستاخیز به دوش خواهد کشید، در حالى که از گناه دیگران نیز چیزى کم نخواهد شد.
امام علیه السلام در دومین روز از خلافتخود در ضمن یک سخنرانى فرمود:
«الا ان کل قطیعة اقطعها عثمان و کل مال اعطاه من مال الله فهو مردود فی بیت المال». (2)
هر زمینى که عثمان آن را به دیگرى واگذار کرده وهر مالى از مال خدا که به کسى داده استباید به بیت المال بازگردانده شود.
این کلمات ودیگر سخنان على علیه السلام بیانگر نظریه امام نسبتبه کارهاى خلیفه است. روشنتر از همه، مطلبى است که آن حضرت در خطبه شقشقیه بیان نموده است:
«... الى ان قام ثالث القوم نافجا حضنیه، بین نثیله ومعتلفه، و قام معه بنوا ابیه یخضمون مال الله خضم الابل نبتة الربیع». (3)
2- عایشه همسر رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بیش از دیگران اعمال عثمان را تخطئه مىکرد. وقتى عمار مورد ضرب وشتم عثمان قرار گرفت وعایشه از جریان آگاه شد، جامه وکفش پیامبر را بیرون آوردوگفت:مردم، هنوز لباس وکفش پیامبر فرسوده نشده است، اما شما سنت او را فراموش کردهاید.
در ایامى که مصریان وگروهى از صحابه خانه عثمان را محاصره کرده بودند، عایشه مدینه را به قصد زیارت خانه خدا ترک گفت. در این هنگام مروان بن حکم وزید بن ثابت وعبد الرحمان بن عتاب از او درخواست کردند که از مسافرت منصرف شود، زیرا وجود او در مدینه مىتوانستبلا را از خلیفه دور کند.عایشه نه تنها آنان را رد کرد، بلکه گفت:دوست دارم که اى کاش بر پاى تو وپاى دوستت که او را یارى مىکنى سنگى بود وهر دو را به دریا مىافکندم، یا او را در میان کیسهاى مىنهادم ورنجحمل او را مىکشیدم وبه دریا مىافکندم. (4)
سخنان عایشه در باره عثمان بیش از آن است که در اینجا تماما نقل شود. همین قدر بس که تا روزى که از قتل خلیفه وبیعتبا على علیه السلام آگاه نبود پیوسته از عثمان انتقاد مىکررد، اما آن گاه که از اعمال حج فارغ شد وآهنگ مدینه کرد ودر نیمه راه، در محلى به نام «سرف» از قتل خلیفه وبیعت مردم با على علیه السلام آگاه شد، فورا تغییر موضع داد وگفت: اى کاش آسمان بر سر من فرود مىآمد! این جمله را گفت ودرخواست کرد که:مرا به سوى مکه بازگردانید، زیرا به خدا سوگند عثمان مظلوم کشته شد ومن انتقام او را مىگیرم!
در این هنگام، فردى که قتل عثمان را گزارش کرده بود به خود جرات داد وگفت: تو نخستین کسى هستى که سخن خود را عوض کردى. تو در گذشته مىگفتى که باید این «نعثل» را بکشند که به آیین خدا کفر ورزیده است; حالا چگونه مىگویى که او مظلوم کشته شده است؟ وى در پاسخ گفت: آنان خلیفه را پس از توبه دادن کشتهاند وسخن دوم من بهتر از سخن نخستین من است.
وقتى وارد مکه شد به سوى مسجد رفت ودر حجر اسماعیل پردهاى آویخت ودر آنجا سکنى گزید. مردم دور او را گرفتند و او مىگفت: عثمان بى گناه کشته شده است ومن انتقام او را مىگیرم. (5)
3- عبد الرحمان بن عوف یکى دیگر از معترضان به عثمان است. او شخصیتى است که پیروزى عثمان در شوراى شش نفرى مرهون ابتکار وخدعه او بود.
وقتى عثمان تعهد خود را، مبنى بر عمل به سنت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وروش شیخین، زیر پا نهاد، مردم به عبد الرحمان اعتراض کردند وگفتند:همه این انحرافها کار توست. او در پاسخ مىگفت:من فکر نمىکردم کار به این جا منتهى شود.بر من که با او سخن نگویم.واز آن روز عبد الرحمان تا آخرین لحظه حیات خود با او سخن نگفت.حتى وقتى عثمان در دوران بیمارى عبد الرحمان از او عیادت کرد، او از خلیفه چهره برتافت وحاضر به سخن گفتن با وى نشد. (6)
بارى، تعداد کسانى که با گفتار خود بر ضد خلیفه شوریدند ومقدمات قتل او را فراهم ساختند بیش از آن است که در اینجا نام برده شوند. ذکر دو مورد دیگر مهم است وآن اینکه طلحه وزبیر بیش از همه از او انتقاد مىکردند. به هر حال، براى آشنایى با اسامى وسخنان مخالفان دیگر وتلاشهاى آنان در سقوط خلیفه از منصب خلافتبه کتب تاریخى مراجعه شود، زیرا هدف ما شرح سقوط خلافت عثمان نیست، بلکه بیان زمینههاى بیعت مردم با على علیه السلام است.
محاصره خانه عثمان
عوامل پنجگانه شورش، کار خود را کرد وبى توجهى عثمان به نقایص واشکالات حوزه خلافتخود سبب شد که از مراکز اسلامى مهم آن روز، مانند کوفه وبصره ومصر، گروهى به عنوان آمر به معروف و ناهى از منکر وبازدارنده خلیفه از کارهاى مخالف کتاب الهى وسنت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وسیره شیخین رهسپار مدینه شوند وبا همفکران مدنى خود چارهاى براى توبه وبازگشتخلیفه به اسلام واقعى یا کناره گیرى از خلافتبیندیشند.
بلاذرى در «انساب الاشراف» مىنویسد:
در سال 34 هجرى اشخاص مخالف سیره خلیفه از سه شهر کوفه وبصره ومصر در مسجد الحرام دور هم گرد آمدند ودر باره کارهاى عثمان به گفتگو پرداختند وهمگى تصمیم گرفتند که به عنوان شاهد وگواه بر اعمال ناشایستخلیفه به شهرهاى خود بازگردند وبا کسانى که با آنان در این مورد همفکرند به گفتگو بپردازند ودر سال آینده در همان ایام در مدینه با هم ملاقات کنند ودر باره خلیفه تصمیم بگیرند. اگر او از کارهاى خود بازگشت رهایش سازند ودر غیر این صورت وى را از کار برکنار کنند.
از این رو، در سال بعد (سال 35هجرى)، مالک اشتر در راس یک گروه هزار نفرى از کوفه، حکیم بن جبله عبدى در راس یک گروه صدو پنجاه نفرى از بصره، کنانة بن بشر سکونى تجیبى وعمر وبدیل خزاعى در راس چهار صد نفر یا بیشتر از مصر وارد مدینه شدند وگروه عظیمى از مهاجرین وانصار که با روش خلیفه سخت مخالف بودند به آنان پیوستند. (7)
مسعودى مىنویسد:
چون عبد الله بن مسعود وعمار یاسر ومحمد بن ابى بکر مورد بى مهرى خلیفه قرار گرفته بودند، قبیله «بنى زهر» به پشتیبانى عبد الله و«بنى مخزوم» به حمایت از عمار و«تیم» به جهت محمد بن ابى بکر ونیز دیگرانى غیر از این سه گروه به شورشیان پیوستند وخانه خلیفه را محاصره کردند. هیات مصرى نامهاى به خلیفه نوشت که مضمون آن چنین است:
اما بعد; خداوند وضع هیچ قومى را دگرگون نمىسازد مگر اینکه آنان در خود تغییرى دهند. خدا را، خدا را، سپس خدا را که حظ خود را از آخرت فراموش مکن. به خدا سوگند ما براى خدا خشم مىکنیم وبراى خدا خشنود مىشویم. ما هرگز شمشیرهاى خود را از دوشهایمان به زمین نمىگذاریم تا توبه صریحى نسبتبه اعمالتبه ما برسد. این گفتار وکار ماست. (8)
تعهد خلیفه در برابر شورشیان
محاصره خانه سبب شد که خلیفه کار را جدى بگیرد ودر شکستن حصار تلاش کند. ولى او از عمق شورش آگاه نبود وافراد خوشنام جامعه را از بد نامان آن به خوبى تشخیص نمىداد. او گمان مىکرد که با وساطت مغیرة بن شعبه یا عمرو عاص غائله خاتمه مىیابد. از این رو، آن دو را براى خاموش کردن آتش انقلاب به بیرون خانه فرستاد. وقتى انقلابیون با این چهرههاى منفور روبرو شدند بر ضد آنان شعار دادند. به مغیره گفتند: اى فاسق فاجر برو، برو; وبه عمروعاص گفتند: اى دشمن خدا برگرد که تو فرد امینى نیستى. در این هنگام فرزند عمر خلیفه را متوجه موقعیت على علیه السلام ساخت وگفت که فقط او مىتواند این شورش را بخواباند. از این رو، خلیفه از آن حضرت درخواست کرد که این گروه را به کتاب خدا وسنت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دعوت کند. وامام -علیه السلام پذیرفت که این کار را انجام دهد به شرط آنکه خلیفه بر آنچه على علیه السلام از طرف او تضمین مىسپارد عمل کند. على علیه السلام تصمیم گرفت که از طرف او ضمانت کند که خلیفه به کتاب خدا وسنت پیامبر عمل نماید.شورشیان نیز با طیب خاطر تضمین على علیه السلام را پذیرفتند.وآن گاه به همراه آن حضرت بر عثمان وارد شدند واو را سخت نکوهش کردند. او نیز توافق آنان را پذیرفت وقرار شد که در این مورد تعهد کتبى بدهد. پس تعهد نامهاى به شرح زیر نوشت:
این نامهاى است از بنده خدا عثمان امیر مؤمنان به کسانى که بر او ایراد وانتقاد کردهاند.خلیفه تعهد مىسپارد که به کتاب خدا وسنت پیامبر عمل کند; محرومان را مورد عطا قرار دهد; به خائفان امنیتبخشد; تبعیدیان را به اوطانشان بازگرداند; ارتش اسلام را در سرزمین دشمن متوقف نسازد;... على بن ابى طالب حامى مؤمنان ومسلمانان است وبر عثمان است که بر این تعهد عمل کند.
گروهى مانند زبیر، طلحه، سعد وقاص، عبد الله بن عمر، زید بن ثابت، سهل بن حنیف، ابو ایوب و... به عنوان شهود ذیل ورقه را امضا کردند. نامه در ذیقعده سال 35 هجرى نوشته شد وهر یک از گروهها نامهاى به همین مضمون دریافت کرد وراه شهر خود را در پیش گرفت وحصار خانه خلیفه درهم شکست ورفت وآمد به آن کاملا آزاد شد. (9)
پس از تفرق شورشیان، امام علیه السلام بار دیگر با خلیفه ملاقات کرد وبه او گفت: لازم استبا مردم سخن بگویى تا آنان سخنان تو را بشنوند وبر تو شهادت دهند. زیرا امواج انقلاب بلاد اسلامى را فرا گرفته است وبعید نیستبار دیگر هیاتهایى از شهرهاى دیگر به مدینه سرازیر شوند ودیگر بار از من بخواهى که با آنان سخن بگویم.خلیفه از صدق وصفاى على علیه السلام کاملا آگاه بود، لذا از خانه بیرون آمد واز کارهاى نامطلوب خود ابراز ندامت کرد.
امام علیه السلام براى حفظ وحدت کلمه وابهت مقام خلافت، بحق خدمتبزرگى انجام داد واگر عثمان از آن به بعد در پرتو هدایت وراهنمایى او گام بر مىداشت هیچ حادثهاى براى او رخ نمىداد. ولى متاسفانه خلیفه شخصى ضعیف الاراده ودهن بین بود ومشاوران واقع بین ودرستکارى نداشت وکسانى همچون مروان بن حکم عقل ودرایت او را ربوده بودند. لذا پس از تفرق مصریان، خلیفه بر اثر فشار مروان عمل بسیار ناشایستى مرتکب شد.
عثمان تلاش کرد که ملاقات خود را با مصریان به صورتى دیگر منعکس نماید وچنین وانمود کند که چون از مدینه گزارشهایى به مصر رسیده بود آنان براى تحقیق به اینجا آمده بودند وچون دریافتند که گزارشها بى اساس استبه دیار خود باز گشتند. وقتى این سخن از دهان خلیفه در آمد موج اعتراض از طرف مخالفان بلند شد. همگى بر سر او فریاد کشیدند که:از خدا بترس; توبه کن. فشار اعتراض به اندازهاى بود که خلیفه بار دیگر سخن خود را پس گرفت ورو به قبله دستها را بلند کرد وگفت:پروردگارا، من نخستین کسى هستم که به سوى تو باز مىگردم! (10)
صدور دستور اعدام سران انقلاب
نزدیک بود که غائله مصریان پایان پذیرد. آنان مدینه را به عزم مصر ترک گفته بودند، اما در میان راه د رمحلى به نام «ایله» غلام عثمان را دیدند که به راه مصر مىرود. آنان احتمال دادند که وى حامل نامهاى از خلیفه به استاندار مصر عبد الله بن ابى سرح باشد. ازاین رو، به تفتیش اثاث او پرداختند ودر میان ظرف آب او، لولهاى از قلع یافتند که نامهاى در آن قرار داشت. مضمون نامه خطاب به والى مصر این بود که هر وقت عمرو بن بدیل وارد مصر شد گردن او را بزند ودستهاى کنانه وعروه وابى عدیس را قطع کند وبگذارد به خون خود آغشته شوند وآن گاه آنان را به دار بیاویزد.
مشاهده نامه، هر نوع خویشتندارى را از هیات مصرى سلب کرد وهمگى از نیمه راه به مدینه بازگشتند وبا على علیه السلام ملاقات کردند ونامه را به او ارائه دادند. على علیه السلام با نامه وارد خانهعثمان شد وآن را به او نشان داد. عثمان سوگند یاد کرد که خط، خط نویسنده او ومهر، مهر اوست ولى او از آن بى خبر است.ظواهر امر حاکى از آن بود که به راستى خلیفه از نامه آگاه نبوده وکار اطرافیان او مانند مروان بن حکم بوده است، به ویژه که مهر خلیفه نزد حمران بن ابان بود که پس از انتقال وى به بصره، مهر در نزد مروان حفاظت مىشد. (11)
هیات مصرى خانه خلیفه را مجددا محاصره کردند واز او خواستار ملاقات شدند وچون او را دیدند، پرسیدند:آیا این نامه را تو نوشتهاى؟عثمان به خدا سوگند یاد کرد که از آن بى اطلاع است.نماینده هیات گفت:اگر چنین نامهاى بدون اطلاع تو نوشته شده است، تو شایستگى خلافت وتصدى امور مسلمانان را ندارى; پس هرچه زودتر از خلافت کناره گیرى کن. خلیفه گفت: لباسى را که خدا بر تن من کرده است هرگز بیرون نمىآورم.جرات مصریان، بنى امیه را ناراحت کرد. اما به جاى اینکه علل واقعى را مطرح کنند، دیوارى کوتاهتر از دیوار على علیه السلام ندیدند واو را عامل جسارت هیات به مقام خلافت دانستند. امام علیه السلام نهیبى بر آنان زد وگفت: مىدانید که در این وادى من شترى ندارم. من مقدمات بازگشت مصریان را فراهم آوردم، ولى دیگر کارى از دست من بر نمىآید. آن گاه گفت:«اللهم انی ابرء مما یقولون ومن دمه و ان حدث به حدث». یعنى:خدایا،من از گفتار آنان واز ریختن خون خلیفه بیزارى مىجویم واگر اتفاقى رخ دهد من کوچکترین مسئولیتى در آن ندارم.
قرائن نشان مىداد که نامه به خط یا دستور مروان نوشته شده است. از این رو، مصریان اصرار ورزیدند که عثمان مروان را تسلیم آنان کند، ولى خلیفه از تسلیم این عامل فساد خوددارى کرد.لذا حلقه محاصره خانه خلیفه از طرف شورشیان تنگتر شد واز ورود آب به آنجا به شدت جلوگیرى مىکردند.
خلیفه از اطرافیان خود خواست که هرچه زودتر به على علیه السلام خبر دهند که مقدارى آب به دار الخلافه برساند. امام علیه السلام به کمک بنى هاشم سه مشک پر از آب روانه خانه خلیفه کرد. در رسانیدن آب میان بنى هاشم ومحاصره کنندگان درگیرى رخ داد که در نتیجه آن بعضى از بنى هاشم مجروح شدند، ولى سرانجام آب را به درون خانه رساندند.
نامه پراکنى خلیفه در روزهاى محاصره
عثمان در ایام محاصره نامهاى به معاویه نوشت ودر آن یاد آور شد که اهل مدینه کافر شدهاند وبیعت را شکستهاند، واز او خواست که هرچه زودتر مردانى جنگنده را به مدینه اعزام کند. ولى معاویه به نامهعثمان ترتیب اثر نداد وگفت که با یاران پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مخالفت نمىکند! خلیفه نامه هایى نیز براى یزید بن اسد بجلى در شام وعبد الله بن عامر در بصره فرستاد ونامهاى هم به حاضران در موسم حج، که سرپرستى آن در آن سال با ابن عباس بود، نوشت، ولى هیچیک از نامهها مؤثر نیفتاد. برخى به کمک خلیفه شتافتند، ولى پیش از رسیدن به مدینه از قتل او آگاه شدند.
سوء تدبیر مروان به قتل عثمان سرعتبخشید
محاصره کنندگان مصمم بر هجوم به خانه خلیفه نبودند وکوشش آنان در این صرف مىشد که آب وآذوقه وارد خانه نشود تا خلیفه ودستیاران او تسلیم درخواست محاصره کنندگان شوند. ولى سوء تدبیر مروان، که به مبارزه برخاست ویک نفر از شورشیان را به نام عروه لیثى با شمشیر خود از پاى در آورد، سبب شد که هجوم به داخل خانه آغاز گردد. در این هجوم جمعى، سه نفر از طرفداران خلیفه به نامهاى عبد الله بن وهب، عبد الله عوف وعبد الله بن عبد الرحمان کشته شدند. مهاجمان از خانه عمرو بن حزم انصارى به دار الخلافه راه یافتند وبه حیات خلیفه خاتمه دادند. در داخل خانه غلام عثمان به نام ناقل به وسیلهمالک اشتر وعمرو بن عبید از پاى در آمد. شدت هجوم به گونهاى بود که بنى امیه، که محافظان جان خلیفه وکارگزاران خلافتبودند، همه پا به فرار نهادند وام حبیبه همسر رسول اکرم (دختر ابوسفیان) آنان را در خانه خود مخفى کرد ولذا این حادثه در تاریخ به حادثه «یوم الدار» معروف است.قتل خلیفه به دست محمد بن ابى بکر وکنانة بن بشر تحبیبى وسودان بن حمران مرادى وعمرو بن حمق وعمیر بن صابى انجام گرفت.به هنگام قتل خلیفه، همسر او نائله خود را بر روى بدن نیمه جان شوهر انداخت ودر نتیجه دو انگشت او قطع شد ومانع از قطع سر عثمان گردید، ولى ضربات مهاجمان کار او را ساخت وپس از دقایقى، جسد بى روح او در گوشه خانه اش افتاد.
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACGDD.htm
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
احادیث امام سجاد (ع)
احادیث امام حسین (ع)
احادیث امام حسن (ع)
احادیث حضرت زهرا (س)
احادیث حضرت رسول (ص)
زندگینامه 14 معصوم
حضرت فاطمه(س)
امام باقر(ع)
احادیث امام محمد باقر (ع)
احادیث امام جعفر صادق (ع)
مقام قرآن(دین شناسی)
احادیث امام موسی کاظم (ع)
احادیث امام رضا (ع)
احادیث امام جواد (ع)
[همه عناوین(1518)][عناوین آرشیوشده]