سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون طلیعه نعمتها به شما رسید ، با ناسپاسى دنباله آن را مبرید . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 86 خرداد 9 , ساعت 11:23 صبح

 

غلبه نگرش عثمانى بر جامعه اسلامى، از زمان تسلط امویان (سال 41 هجرى)، سبب شد تا عثمان از هر نوع اتهامى تبرئه و تطهیر شود.امویان این نگرش را بر جامعه اسلامى تحمیل کردند و تنها در عراق بود که اندکى در برابر این موضع، مقاومت نشان داده شد.بدین ترتیب عموم اهل سنت، مظلومیت و حقانیت عثمان را در برابر مخالفان پذیرفتند.با وجود این نگرش، آنان چه قضاوتى درباره مخالفین مى‏کردند؟ یک راه آن بود تا مخالفین وى را بطور واقع بینانه شناخته و آنان را خصم مذهب خود شناسند.اگر این راه را بر مى‏گزیدند، بزرگان صحابه در معرض اتهام قرار مى‏گرفتند.راه دیگر آن بود که مخالفین او را کسانى بدانند که از عراق و مصر آمده و اساسا از صحابیان کسى در میانشان نبوده است.آنان این راه را برگزیدند، و حتى در مواردى که صحبت از وجود برخى صحابه در میان منتقدان عثمان شده، با جعل این خبر که آنان فرزندان خود را به در خانه عثمان فرستاده بودند تا از وى دفاع کنند (و معلوم نیست که چرا خودشان نرفتند)، به دفاع از صحابیان پرداخته‏اند تا مبادا به دشمنى با عثمان متهم شوند.

این نکته را باید دانست که «مورخ سنى» بر خود لازم مى‏دانست که از ذکر «مثالب صحابه» خوددارى کند. (1) اگر کسى مثالب آنان را نقل مى‏کرد، معنایش آن بود که عقیده‏شیعى دارد روشن است که اگر یک صحابى در قتل عثمان شرکت کرده باشد، این آشکارا از مثالب وى شمرده مى‏شود.با این سیاست تألیفى، بسیارى از حقایق تاریخى مربوط به مواضع سیاسى صحابه از بین رفت.در این میان جعل در دو صورت ظاهر مى‏شد، یکى ننوشتن حقایق تاریخ، دوم ساختن اخبار مجعول.در حوادث این دوره، سیف بن عمر دروغ ساز، از اصل منکر حضور صحابیان شده و تمام این وقایع بزرگ چند ماهه را که همه شهرهاى اسلام بویژه مرکز خلافت یعنى مدینه در آن نقش داشته، بر عهده فرد مجهول الهویه‏اى با نام «عبد الله بن سبا» مى‏گذارد.به نوشته سیف، این شخص با مسافرت به شهرهاى مختلف، مردمان را بر عثمان شورانده (2) و توانسته است کوفه و مصر را در این باره تحریک کند.به باور سیف، این عبد الله بنیادگذار مذهب شیعه نیز بوده است.

اگر سخن سیف درست باشد، روشن نیست درباره جامعه‏اى که تا این اندازه سست است که شخصى یهودى مى‏تواند آن را بر ضد خلیفه بشوراند آن چنان که به قتل او منجر شود، چه باید گفت؟ آنچه مسلم است این که اولا سیف در تمامى کتابهاى رجالى متهم به زندقه و دروغگویى شده است.ثانیا کتابهایى که در شمار مصادر نخست تاریخ اسلام است، به هیچ روى چنین مطالبى را نگفته و حتى یادى نیز از عبد الله بن سبا نکرده‏اند.به تعبیر دیگر، از میان مصادر برجاى مانده قرن سوم و چهارم، تنها طبرى از کتابهاى سیف بهره برده و به همین دلیل مجعولات او را حفظ کرده است.در حالى که در آثارى چون اخبار الطوال، الامامة و السیاسه، انساب الاشراف، تاریخ خلیفة بن خیاط، یادى از این رخدادها و حوادث نشده است.متأسفانه مصادر بعدى که از طبرى بهره برده‏اند نظیر: البدایة و النهایة و کامل ابن اثیر، این مجعولات را بازگو کرده‏اند و از آنجا که با عقاید سنیان بیشتر سازگار بوده در دوره‏ها متأخر مقبولیت یافته است.اکنون بسیارى از محققان شیعه و سنى و مستشرق، در این مطالب تردید جدى داشته و آنها را نمى‏پذیرند.از جمله محققان شیعى، مرتضى عسکرى (3) و از جمله محققان سنى به طه حسین (4) مى‏توان اشاره کرد.در میان مستشرقان هم مجعول بودن این سخنان آشکار است.برنارد لوئیس مى‏نویسد: بسیارى از مورخان مسلمان (5) آغاز تشیع انقلابى را به عبد الله بن سبا نامى نسبت مى‏دهند که از معاصران على بن ابى طالب (ع) و یک یهودى یمنى بوده است و در روزگار على (ع) الوهیت او را تبلیغ مى‏نموده و سرانجام نیز به خاطر کارهایش سوزانیده شد.به این ترتیب ابتداى کار شیعیان تندرو یا غلات را به وى و از طریق وى به اصلى یهودى منسوب مى‏دارند.اما پژوهشهاى جدید نشان داده است که این یک نوع پیشدستى، یک نوع فرافگنى شرایط و اندیشه‏هاى قرن دوم به زمان گذشته به وسیله «اصحاب حدیث» است.و لهاوزن و فریدلاندر از راه نقل و بررسى منابع و مآخذ نشان داده‏اند که توطئه و کارهایى که به ابن سبا نسبت داده شده از اختراعات و ساخته‏هاى بعدى است.کایتانى نیز در فصلى مستدل نشان داده است که توطئه‏اى با سازمان و تشکیلات و ایدئولوژى نسبت داده شده به ابن سبا، در جامعه قبیله‏اى و پدر سالارى عرب در سال 35 هجرى تصور ناپذیر است. (6)

به هر روى تا آنجا که به مخالفین عثمان مربوط مى‏شود، با کاوش در منابع تاریخى و ادبى مى‏توان به حقایق زیادى دست یافت.با توجه به آنچه در این گونه متون آمده، صحابه رسول خدا (ص) بویژه انصار نقش اساسى را در برانگیختن مردم بر ضد عثمان داشته‏اند.علامه امینى با جستجو در مآخذ متعدد اظهار داشته است که نام بیش از هشتاد صحابى در میان مخالفان عثمان دیده مى‏شود.از جمله آنها مى‏توان به این چند نفر اشاره کرد: طلحه، زبیر، عایشه، عمار، ابوذر، عبد الرحمان بن عوف، عبد الله بن مسعود، مقداد، حجر بن عدى، هاشم بن عتبه، سهل بن حنیف، ابو ایوب انصارى، جابر بن عبد الله انصارى.علامه امینى، اخبار مخالفت اینان را نقل کرده است. (7) باید توجه داشت که همه اینان به قتل عثمان اعتقاد نداشتند و یا آن را به مصلحت نمى‏دیدند اما به هر روى شدیدترین انتقادات را به اعمال و رفتار سیاسى و دینى او داشتند.ابو سعید حدرى مى‏گفت: هشتصد نفر از اصحاب در جریان قتل عثمان حضور داشتند. (8) سخنان تند بسر بن ارطاة به مردم مدینه در سال 40 هجرى شاهدى قوى بر حضور قاطع انصار در کشتن‏عثمان است. (9)

طلحه و زبیر در شمار تندروترین منتقدان عثمان بودند.امام على (ع) درباره اینان مى‏فرمود : آنان حقى را از من طلب مى‏کنند که خود آن را وانهاده‏اند و خونى را مى‏خواهند که خود ریخته‏اند. (10) منابع متعدد از دشمنى شدید طلحه بر ضد عثمان سخن گفته‏اند. (11) درست به همین دلیل بود که مروان بن حکم، با این که در جنگ جمل در کنار طلحه بود، با مشاهده این که جنگ پایان مى‏یابد، تیرى در کمان گذاشت و طلحه را به قتل رساند و به این ترتیب انتقام عثمان را از وى گرفت.بعدها عبد الملک مروان گفت: اگر پدرم نگفته بود که او طلحه را کشته، تمامى فرزندان طلحه را بخاطر خون عثمان به قتل مى‏رساندم. (12) گفته شده که در هنگام محاصره خانه عثمان، طلحه رئیس محافظان خانه بوده و اجازه ورود اشخاص و نیز طعام و آب را به کسى نمى‏داد. (13) وقتى شنید که براى عثمان آب و غذا برده‏اند گفت: این چه محاصره‏اى است که آب و غذا از آن عبور داده مى‏شود؟ (14) وقتى آب را بر روى عثمان بسته بودند، امام طلحه را دیده و درباره اجازه دادن براى ورود آب به خانه عثمان با وى سخن گفت اما طلحه نپذیرفت. (15) زمانى عثمان در پى امام على (ع) فرستاد که این طلحه مرا با عطش مى‏کشد، در حالى که قتل با شمشیر نیکوتر است. (16) شیخ مفید فصلى خاص به مواضع او در قبال عثمان اختصاص داده است. (17)

عمرو بن عاص نیز از مخالفان تند عثمان بود. (18) عایشه نیز از زمانى که به دستور عثمان عطایش را قطع کردند، (19) به سختى بر عثمان مى‏تاخت. (20) همو بود که عثمان را بخاطرریش پهنش «نعثل» نامید. (21) شاهدى مى‏گوید: در مسجد بودم که عثمان وارد شد و عایشه فریاد بر آورد: اى خیانتگر، اى فاجر! در امانت خیانت کردى و رعیت را ضایع نمودى، اگر نمازهاى پنجگانه نبود، مردم به سوى تو مى‏آمدند و چونان گوسفند تو را ذبح مى‏کردند.عثمان در برابر او، آیه مربوط به زن حضرت نوح را (22) بر وى تطبیق کرد. (23) گویا در این اواخر، هر بار که عثمان براى نماز به مسجد مى‏آمده، عایشه که خانه‏اش در همسایگى مسجد بوده، وى را مورد عتاب قرار مى‏داده است.به نقل بلاذرى، یک بار این اعتراض منجر به درگیرى میان مخالفان و موافقان عایشه و عثمان شده و با کفش به جان هم افتادند .بلاذرى مى‏افزاید: «ذلک أول قتال وقع بین المسلمین بعد النبى (ص)» (24) محمد فرزند طلحه بر این باور بود که یک سوم خون عثمان بر عهده عایشه است. (25) سعد وقاص نیز مى‏گفت: عثمان با شمشیرى که عایشه برکشید کشته شد. (26) درباره مخالفت عمار، ابوذر، عبد الرحمان بن عوف و بسیارى دیگر آن قدر نقل تاریخى وجود دارد که جاى هیچگونه تردیدى را باقى نمى‏گذارد.

در زمانى که شورش بر ضد عثمان اوج گرفت، کمتر کسى در مدینه بود که با عثمان موافقت داشته باشد.بویژه زمانى که نامه‏اى با مهر عثمان به حاکم مصر به دست مسلمانان افتاد که در آن به قتل برخى از مردم حکم رفته بود خشم همه ساکنان مدینه بر افروخته شد. (27) ام الخیر در برابر سؤال معاویه از عثمان گفت: مردم او را خلیفه کردند در حالى که از او بدشان مى‏آمد.زمانى دیگر او را کشتند در حالى که از این کار خود راضى بودند. (28)

ساکنان اصلى مدینه، انصار بودند.آنها با قریش موافقتى نداشته و خبط نخستین آنان در سقیفه، معلول همین برخورد آنان با قریش بود.در ماجراى قتل عثمان، که محبوب قریش بود، بسیارى از انصار در شمار مخالفان عثمان بودند.برخى نیز ساکت، و اندکى درزمره هواداران عثمان به شمار مى‏رفتند.جنبشى که بر ضد عثمان روى داد، از سوى انصار، مهاجران و نیز شمارى از مردم کوفه و مصر رهبرى مى‏شد.با این حال از آنجا که شهر، شهر انصار بود، بنى امیه آنان را مقصر اصلى در این ماجرا شناختند.این امر سبب شد تا بنى امیه در پى انتقام از انصار باشند.از نظر یزید، سرکوب وحشیانه مدینه در واقعه حره، توسط مسلم به عقبه، که بخاطر کشتار فراوانش به مسرف ملقب شد، به عنوان انتقام خون عثمان از مردم مدینه تلقى مى‏شود. (29) ثابت فرزند عبد الله بن زبیر به عبد الملک مى‏گفت: مردم مدینه عثمان را آن اندازه خوار کردند تا در میانشان به قتل رسید و اعتقاد به دفاع از او نداشتند. (30) زمانى دیگر فرزند عبد الله بن زبیر به مردم شام دشنام مى‏داد.فرزند عثمان به او گفت : تو از آن جهت به اهل شام دشنام مى‏دهى که پدرت را کشتند.فرزند عبد الله گفت: آرى! اما اى پسر عثمان بدان که پدر تو را مهاجرین و انصار کشتند. (31) سعد بن عبد الرحمان به حسان مى‏گوید: گروهى از انصار نزد معاویه به شام رفتند.معاویه گفت: قریش براى شما مفیدتر بود یا شما براى قریش؟ ...شما عثمان را در ایام محاصره خوار کردید و در روز جمل یاران او را کشتید. (32) پس از کشته شدن عثمان، عبد الله بن عامر والى بصره قتل او را ناروا شمرد.جاریة بن قدامه گفت: عثمان در حضور مهاجرین و انصار کشته شد در حالى که هیچ عکس العملى نسبت به قاتلین او از خود نشان ندادند. (33) شاعرى نیز در این باره گفت:

إن ابن عفان أصیب و حوله‏ 
إخوانه و جماعة من الأنصار (34)

عثمان در حالى کشته شد که بردران او و گروهى از انصار در اطراف او بودند.همین شاعر، در ادامه، از این امر تأسف مى‏خورد که چگونه کسانى که خود را اصحاب رسول خدا (ص) مى‏خواندند از او دفاعى نکردند.معاویه از ابو طفیل پرسید: آیا تو از کشندگان عثمان بودى؟ او گفت : خیر، اما در آنجا حاضر بودم و او را یارى نکردم.معاویه گفت: چرا؟ ابو طفیل پاسخ داد : زیرا مهاجرین و انصار او را یارى نکردند. (35) سؤال مردم از سعید بن مسیب آن بود که چرا اصحاب رسول خدا (ص) عثمان را ذلیل و خوار کردند؟ (36) عبد الملک به مردم مدینه مى‏گفت: ما هر زمان قتل بنى امیه را بخاطر مى‏آوریم، نمى‏توانیم شما را دوست بداریم و شمار هر زمان واقعه حره را بخاطر مى‏آورید چنین هستید. (37) همین دشمنى بنى امیه با انصار بود که آنان را وا مى‏داشت تا اخطل شاعر را به هجو انصار تحریک کنند. (38) درباره نقش انصار در قتل عثمان اشاره به نامه عثمان به معاویه در هنگامه محاصره جالب است که نوشته بود: اهل مدینه کافر شده و از پیروزى امام خود سرباز زده و پیمان شکنى کرده‏اند. (39) حسان بن ثابت که در این ایام از مدافعان سرسخت عثمان بود مسأله خوار کردن عثمان را توسط انصار در اشعار خود یاد مى‏کند.او در شعر خود علاوه بر این تعبیر که:

خذلته الأنصار إذ حضر الم 
وت و کانت ولایة الأنصار (40)

از دست داشتن طلحه، زبیر، محمد بن ابى بکر و عمار در قضیه قتل عثمان یاد مى‏کند.به دلیل دشمنى بنى امیه با انصار بود که سبب شد عثمانیه شام را بر مدینه ترجیح دهند. (41) بعدها یحیى فرزند حکم بن ابى العاص، مدینه را «سرزمین خبیثه» و شام را «ارض مقدس» مى‏خواند . (42) این تعبیر دشمنى آنان را با اسلام آشکار مى‏کند.

این شواهد نشان مى‏دهد که مهاجرین و انصار نقش مهمى در کار مخالفت با عثمان داشته‏اند .مورخان متن نامه‏اى را که مهاجرین به شهرها نوشته و از آنان خواستند تا براى اصلاح اوضاع به مدینه در آیند نقل کرده‏اند.در این نامه آمده بود: از مهاجرین نخست و باقیمانده اعضاى شورا، به مردم مصر از صحابه و تابعین.اما بعد: به سوى ما بیایید وخلافت را در یابید قبل از آنکه اهل آن را به نابودى بکشاند.همانا کتاب خدا مبدل شده و سنت رسول تغییر یافته و احکام شیخین دگرگون شده است.همه کسانى که از صحابه و تابعین باقى مانده‏اند را به خدا سوگند مى‏دهیم که به سوى ما آیند اگر به خدا و روز قیامت اعتقاد دارند...خلافت پس از پیامبر، خلافت نبوت و رحمت بود و اکنون به ملوکیت و پادشاهى در آمده است. (43) نقل دیگرى نیز حکایت از آن دارد که گروهى از اصحاب رسول خدا (ص) جمع شدند و پس از مذاکره مصمم شدند تا نامه‏اى به عثمان نوشته آنچه او از سنت رسول خدا (ص) تخطى کرده براى وى یادآورى کنند.این نامه که سند بسیار مهمى است توسط عمار به عثمان داده شد اما جوابى جز کتک سخت براى عمار در پى نداشت. (44) نقل این سخن از هاشم بن عتبه معروف به مرقال مناسب است که در صفین به فردى شامى که مى‏گفت : امام شما نماز نمى‏خواند و خلیفه ما را کشته است گفت: تو را به ابن عفان چه؟ إنما قتله أصحاب محمد و قراء الناس. (45)

عثمان، معدودى موافق نیز در مدینه داشت که هر کدام به نحوى از جیب عثمان بهره‏مند بودند .یکى از آنان، عبد الله بن سلام بود.او از یهودیان مسلمان شده مدینه بود که در جریان حصار عثمان بر بام خانه وى رفت و گفت: من نام عثمان را در تورات یافته‏ام در آنجا آمده است که: خلیفتکم المظلوم الشهید.مردم فریاد زدند: اى یهودى! او شکم تو را سیر کرده و بدن تو را با لباس پوشانده است. (46) این نقل باید بعدها ساخته شده باشد، آن هم توسط کسانى که مایل بودند عنوان شهید براى عثمان در تورات ثبت شده باشد.در جاى دیگرى آوردیم که نظیر همین مسأله در مورد خلیفه دوم نیز مطرح شده است.اما به هر روى عبد الله بن سلام از مدافعان سرسخت عثمان بوده است . (47)

از دیگر حامیان عثمان، زید بن ثابت بود.زمانى که او به دفاع از عثمان پرداخت، مردم او را متهم کردند که چون عثمان شکم او را سیر کرده به دفاع از او پرداخته است. (48) زیدخزانه‏دار عثمان بوده است.زید بعدها نیز از خزینه معاویه بهره‏مند بود. (49) واقدى مى‏گوید: احدى از اصحاب رسول خدا (ص) از عثمان دفاع نکرد مگر زید بن ثابت، ابو اسید ساعدى، کعب بن مالک، و حسان بن ثابت. (50) ابن اسحاق مى‏گوید: زمانى که عثمان به مدینه هجرت کرد، بر اوس بن ثابت برادر حسان وارد شد.این امر سبب علاقه حسان به عثمان شده و بعدها که عثمان کشته شد براى او گریه مى‏کرد . (51) مسعودى مى‏گوید: «و کان حسان عثمانیا منحرفا» . (52) افزون بر چند نفرى که واقدى یاد کرده، ابو هریره نیز در شمار مدافعان عثمان یاد شده است. (53)

جداى از این افراد انگشت شمار، عثمان در چنان غربتى در مدینه مرد، که کسى جرأت نکرد او را در بقیع دفن کند.افراد معدودى شبانه او را در جایى که آن را «حش کوکب» نامیده‏اند دفن کردند و بعدها معاویه این باغ را به بقیع منضم کرد. (54)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACGDC1.htm


چهارشنبه 86 خرداد 9 , ساعت 11:23 صبح

 

واکنش عوامل پنجگانه

عوامل پنجگانه یاد شده سبب شد که موج اعتراض از اطراف واکناف کشور اسلامى بلند شود وخلیفه وکلیه کارگزاران خلافت را زیر سؤال ببرد وهمه آنان را به انحراف از مسیر صحیح اسلام متهم سازد.

از این جهت، صحابه ومسلمانان اطراف پیوسته از خلیفه درخواست مى‏کردند که وضع خود را تغییر دهد والا از خلافت‏برکنار خواهد شد.

عظمت موج مخالفت واعتراض در صورتى روشن مى‏شود که با اسامى بعضى از معترضان وبرخى از سخنان آنان آشنا شویم:

1- امیر مؤمنان على علیه السلام سخنان بسیارى در باره‏اعمال عثمان دارد; چه پیش از قتل او وچه پس از آن. از آن میان، کلامى دارد که بیانگر دیدگاه امام علیه السلام در باره کارهاى خلیفه است.آن حضرت در روزى که فرزندان مهاجرین را به نبرد با شامیان دعوت مى‏کرد چنین فرمود:

«یا ابناء المهاجرین انفروا الى ائمة الکفر و بقیة الاحزاب و اولیاء الشیطان انفروا الى من یقاتل على دم حمال الخطایا فو الله الذی فلق الجنة و برا النسمة انه لیحمل خطایاهم الى یوم القیامة لا ینقص من اوزارهم شیئا». (1)

اى فرزندان مهاجرین، براى نبرد با سران کفر وباقى مانده احزاب ودوستان شیطان برخیزید، حرکت کنید به جنگ با معاویه که براى گرفتن خون کسى که خطاهاى بسیارى را بر دوش کشیده( عثمان) برخاسته است.به خدایى که دانه را شکافت وانسان را آفرید، او گناهان دیگران را تا روز رستاخیز به دوش خواهد کشید، در حالى که از گناه دیگران نیز چیزى کم نخواهد شد.

امام علیه السلام در دومین روز از خلافت‏خود در ضمن یک سخنرانى فرمود:

«الا ان کل قطیعة اقطعها عثمان و کل مال اعطاه من مال الله فهو مردود فی بیت المال‏». (2)

هر زمینى که عثمان آن را به دیگرى واگذار کرده وهر مالى از مال خدا که به کسى داده است‏باید به بیت المال بازگردانده شود.

این کلمات ودیگر سخنان على علیه السلام بیانگر نظریه امام نسبت‏به کارهاى خلیفه است. روشنتر از همه، مطلبى است که آن حضرت در خطبه شقشقیه بیان نموده است:

«... الى ان قام ثالث القوم نافجا حضنیه، بین نثیله ومعتلفه، و قام معه بنوا ابیه یخضمون مال الله خضم الابل نبتة الربیع‏». (3)

2- عایشه همسر رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بیش از دیگران اعمال عثمان را تخطئه مى‏کرد. وقتى عمار مورد ضرب وشتم عثمان قرار گرفت وعایشه از جریان آگاه شد، جامه وکفش پیامبر را بیرون آوردوگفت:مردم، هنوز لباس وکفش پیامبر فرسوده نشده است، اما شما سنت او را فراموش کرده‏اید.

در ایامى که مصریان وگروهى از صحابه خانه عثمان را محاصره کرده بودند، عایشه مدینه را به قصد زیارت خانه خدا ترک گفت. در این هنگام مروان بن حکم وزید بن ثابت وعبد الرحمان بن عتاب از او درخواست کردند که از مسافرت منصرف شود، زیرا وجود او در مدینه مى‏توانست‏بلا را از خلیفه دور کند.عایشه نه تنها آنان را رد کرد، بلکه گفت:دوست دارم که اى کاش بر پاى تو وپاى دوستت که او را یارى مى‏کنى سنگى بود وهر دو را به دریا مى‏افکندم، یا او را در میان کیسه‏اى مى‏نهادم ورنج‏حمل او را مى‏کشیدم وبه دریا مى‏افکندم. (4)

سخنان عایشه در باره عثمان بیش از آن است که در اینجا تماما نقل شود. همین قدر بس که تا روزى که از قتل خلیفه وبیعت‏با على علیه السلام آگاه نبود پیوسته از عثمان انتقاد مى‏کررد، اما آن گاه که از اعمال حج فارغ شد وآهنگ مدینه کرد ودر نیمه راه، در محلى به نام «سرف‏» از قتل خلیفه وبیعت مردم با على علیه السلام آگاه شد، فورا تغییر موضع داد وگفت: اى کاش آسمان بر سر من فرود مى‏آمد! این جمله را گفت ودرخواست کرد که:مرا به سوى مکه بازگردانید، زیرا به خدا سوگند عثمان مظلوم کشته شد ومن انتقام او را مى‏گیرم!

در این هنگام، فردى که قتل عثمان را گزارش کرده بود به خود جرات داد وگفت: تو نخستین کسى هستى که سخن خود را عوض کردى. تو در گذشته مى‏گفتى که باید این «نعثل‏» را بکشند که به آیین خدا کفر ورزیده است; حالا چگونه مى‏گویى که او مظلوم کشته شده است؟ وى در پاسخ گفت: آنان خلیفه را پس از توبه دادن کشته‏اند وسخن دوم من بهتر از سخن نخستین من است.

وقتى وارد مکه شد به سوى مسجد رفت ودر حجر اسماعیل پرده‏اى آویخت ودر آنجا سکنى گزید. مردم دور او را گرفتند و او مى‏گفت: عثمان بى گناه کشته شده است ومن انتقام او را مى‏گیرم. (5)

3- عبد الرحمان بن عوف یکى دیگر از معترضان به عثمان است. او شخصیتى است که پیروزى عثمان در شوراى شش نفرى مرهون ابتکار وخدعه او بود.

وقتى عثمان تعهد خود را، مبنى بر عمل به سنت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وروش شیخین، زیر پا نهاد، مردم به عبد الرحمان اعتراض کردند وگفتند:همه این انحرافها کار توست. او در پاسخ مى‏گفت:من فکر نمى‏کردم کار به این جا منتهى شود.بر من که با او سخن نگویم.واز آن روز عبد الرحمان تا آخرین لحظه حیات خود با او سخن نگفت.حتى وقتى عثمان در دوران بیمارى عبد الرحمان از او عیادت کرد، او از خلیفه چهره برتافت وحاضر به سخن گفتن با وى نشد. (6)

بارى، تعداد کسانى که با گفتار خود بر ضد خلیفه شوریدند ومقدمات قتل او را فراهم ساختند بیش از آن است که در اینجا نام برده شوند. ذکر دو مورد دیگر مهم است وآن اینکه طلحه وزبیر بیش از همه از او انتقاد مى‏کردند. به هر حال، براى آشنایى با اسامى وسخنان مخالفان دیگر وتلاشهاى آنان در سقوط خلیفه از منصب خلافت‏به کتب تاریخى مراجعه شود، زیرا هدف ما شرح سقوط خلافت عثمان نیست، بلکه بیان زمینه‏هاى بیعت مردم با على علیه السلام است.

محاصره خانه عثمان

عوامل پنجگانه شورش، کار خود را کرد وبى توجهى عثمان به نقایص واشکالات حوزه خلافت‏خود سبب شد که از مراکز اسلامى مهم آن روز، مانند کوفه وبصره ومصر، گروهى به عنوان آمر به معروف و ناهى از منکر وبازدارنده خلیفه از کارهاى مخالف کتاب الهى وسنت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وسیره شیخین رهسپار مدینه شوند وبا همفکران مدنى خود چاره‏اى براى توبه وبازگشت‏خلیفه به اسلام واقعى یا کناره گیرى از خلافت‏بیندیشند.

بلاذرى در «انساب الاشراف‏» مى‏نویسد:

در سال 34 هجرى اشخاص مخالف سیره خلیفه از سه شهر کوفه وبصره ومصر در مسجد الحرام دور هم گرد آمدند ودر باره کارهاى عثمان به گفتگو پرداختند وهمگى تصمیم گرفتند که به عنوان شاهد وگواه بر اعمال ناشایست‏خلیفه به شهرهاى خود بازگردند وبا کسانى که با آنان در این مورد همفکرند به گفتگو بپردازند ودر سال آینده در همان ایام در مدینه با هم ملاقات کنند ودر باره خلیفه تصمیم بگیرند. اگر او از کارهاى خود بازگشت رهایش سازند ودر غیر این صورت وى را از کار برکنار کنند.

از این رو، در سال بعد (سال 35هجرى)، مالک اشتر در راس یک گروه هزار نفرى از کوفه، حکیم بن جبله عبدى در راس یک گروه صدو پنجاه نفرى از بصره، کنانة بن بشر سکونى تجیبى وعمر وبدیل خزاعى در راس چهار صد نفر یا بیشتر از مصر وارد مدینه شدند وگروه عظیمى از مهاجرین وانصار که با روش خلیفه سخت مخالف بودند به آنان پیوستند. (7)

مسعودى مى‏نویسد:

چون عبد الله بن مسعود وعمار یاسر ومحمد بن ابى بکر مورد بى مهرى خلیفه قرار گرفته بودند، قبیله «بنى زهر» به پشتیبانى عبد الله و«بنى مخزوم‏» به حمایت از عمار و«تیم‏» به جهت محمد بن ابى بکر ونیز دیگرانى غیر از این سه گروه به شورشیان پیوستند وخانه خلیفه را محاصره کردند. هیات مصرى نامه‏اى به خلیفه نوشت که مضمون آن چنین است:

اما بعد; خداوند وضع هیچ قومى را دگرگون نمى‏سازد مگر اینکه آنان در خود تغییرى دهند. خدا را، خدا را، سپس خدا را که حظ خود را از آخرت فراموش مکن. به خدا سوگند ما براى خدا خشم مى‏کنیم وبراى خدا خشنود مى‏شویم. ما هرگز شمشیرهاى خود را از دوشهایمان به زمین نمى‏گذاریم تا توبه صریحى نسبت‏به اعمالت‏به ما برسد. این گفتار وکار ماست. (8)

تعهد خلیفه در برابر شورشیان

محاصره خانه سبب شد که خلیفه کار را جدى بگیرد ودر شکستن حصار تلاش کند. ولى او از عمق شورش آگاه نبود وافراد خوشنام جامعه را از بد نامان آن به خوبى تشخیص نمى‏داد. او گمان مى‏کرد که با وساطت مغیرة بن شعبه یا عمرو عاص غائله خاتمه مى‏یابد. از این رو، آن دو را براى خاموش کردن آتش انقلاب به بیرون خانه فرستاد. وقتى انقلابیون با این چهره‏هاى منفور روبرو شدند بر ضد آنان شعار دادند. به مغیره گفتند: اى فاسق فاجر برو، برو; وبه عمروعاص گفتند: اى دشمن خدا برگرد که تو فرد امینى نیستى. در این هنگام فرزند عمر خلیفه را متوجه موقعیت على علیه السلام ساخت وگفت که فقط او مى‏تواند این شورش را بخواباند. از این رو، خلیفه از آن حضرت درخواست کرد که این گروه را به کتاب خدا وسنت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دعوت کند. وامام -علیه السلام پذیرفت که این کار را انجام دهد به شرط آنکه خلیفه بر آنچه على علیه السلام از طرف او تضمین مى‏سپارد عمل کند. على علیه السلام تصمیم گرفت که از طرف او ضمانت کند که خلیفه به کتاب خدا وسنت پیامبر عمل نماید.شورشیان نیز با طیب خاطر تضمین على علیه السلام را پذیرفتند.وآن گاه به همراه آن حضرت بر عثمان وارد شدند واو را سخت نکوهش کردند. او نیز توافق آنان را پذیرفت وقرار شد که در این مورد تعهد کتبى بدهد. پس تعهد نامه‏اى به شرح زیر نوشت:

این نامه‏اى است از بنده خدا عثمان امیر مؤمنان به کسانى که بر او ایراد وانتقاد کرده‏اند.خلیفه تعهد مى‏سپارد که به کتاب خدا وسنت پیامبر عمل کند; محرومان را مورد عطا قرار دهد; به خائفان امنیت‏بخشد; تبعیدیان را به اوطانشان بازگرداند; ارتش اسلام را در سرزمین دشمن متوقف نسازد;... على بن ابى طالب حامى مؤمنان ومسلمانان است وبر عثمان است که بر این تعهد عمل کند.

گروهى مانند زبیر، طلحه، سعد وقاص، عبد الله بن عمر، زید بن ثابت، سهل بن حنیف، ابو ایوب و... به عنوان شهود ذیل ورقه را امضا کردند. نامه در ذیقعده سال 35 هجرى نوشته شد وهر یک از گروهها نامه‏اى به همین مضمون دریافت کرد وراه شهر خود را در پیش گرفت وحصار خانه خلیفه درهم شکست ورفت وآمد به آن کاملا آزاد شد. (9)

پس از تفرق شورشیان، امام علیه السلام بار دیگر با خلیفه ملاقات کرد وبه او گفت: لازم است‏با مردم سخن بگویى تا آنان سخنان تو را بشنوند وبر تو شهادت دهند. زیرا امواج انقلاب بلاد اسلامى را فرا گرفته است وبعید نیست‏بار دیگر هیاتهایى از شهرهاى دیگر به مدینه سرازیر شوند ودیگر بار از من بخواهى که با آنان سخن بگویم.خلیفه از صدق وصفاى على علیه السلام کاملا آگاه بود، لذا از خانه بیرون آمد واز کارهاى نامطلوب خود ابراز ندامت کرد.

امام علیه السلام براى حفظ وحدت کلمه وابهت مقام خلافت، بحق خدمت‏بزرگى انجام داد واگر عثمان از آن به بعد در پرتو هدایت وراهنمایى او گام بر مى‏داشت هیچ حادثه‏اى براى او رخ نمى‏داد. ولى متاسفانه خلیفه شخصى ضعیف الاراده ودهن بین بود ومشاوران واقع بین ودرستکارى نداشت وکسانى همچون مروان بن حکم عقل ودرایت او را ربوده بودند. لذا پس از تفرق مصریان، خلیفه بر اثر فشار مروان عمل بسیار ناشایستى مرتکب شد.

عثمان تلاش کرد که ملاقات خود را با مصریان به صورتى دیگر منعکس نماید وچنین وانمود کند که چون از مدینه گزارشهایى به مصر رسیده بود آنان براى تحقیق به اینجا آمده بودند وچون دریافتند که گزارشها بى اساس است‏به دیار خود باز گشتند. وقتى این سخن از دهان خلیفه در آمد موج اعتراض از طرف مخالفان بلند شد. همگى بر سر او فریاد کشیدند که:از خدا بترس; توبه کن. فشار اعتراض به اندازه‏اى بود که خلیفه بار دیگر سخن خود را پس گرفت ورو به قبله دستها را بلند کرد وگفت:پروردگارا، من نخستین کسى هستم که به سوى تو باز مى‏گردم! (10)

صدور دستور اعدام سران انقلاب

نزدیک بود که غائله مصریان پایان پذیرد. آنان مدینه را به عزم مصر ترک گفته بودند، اما در میان راه د رمحلى به نام «ایله‏» غلام عثمان را دیدند که به راه مصر مى‏رود. آنان احتمال دادند که وى حامل نامه‏اى از خلیفه به استاندار مصر عبد الله بن ابى سرح باشد. ازاین رو، به تفتیش اثاث او پرداختند ودر میان ظرف آب او، لوله‏اى از قلع یافتند که نامه‏اى در آن قرار داشت. مضمون نامه خطاب به والى مصر این بود که هر وقت عمرو بن بدیل وارد مصر شد گردن او را بزند ودستهاى کنانه وعروه وابى عدیس را قطع کند وبگذارد به خون خود آغشته شوند وآن گاه آنان را به دار بیاویزد.

مشاهده نامه، هر نوع خویشتندارى را از هیات مصرى سلب کرد وهمگى از نیمه راه به مدینه بازگشتند وبا على علیه السلام ملاقات کردند ونامه را به او ارائه دادند. على علیه السلام با نامه وارد خانه‏عثمان شد وآن را به او نشان داد. عثمان سوگند یاد کرد که خط، خط نویسنده او ومهر، مهر اوست ولى او از آن بى خبر است.ظواهر امر حاکى از آن بود که به راستى خلیفه از نامه آگاه نبوده وکار اطرافیان او مانند مروان بن حکم بوده است، به ویژه که مهر خلیفه نزد حمران بن ابان بود که پس از انتقال وى به بصره، مهر در نزد مروان حفاظت مى‏شد. (11)

هیات مصرى خانه خلیفه را مجددا محاصره کردند واز او خواستار ملاقات شدند وچون او را دیدند، پرسیدند:آیا این نامه را تو نوشته‏اى؟عثمان به خدا سوگند یاد کرد که از آن بى اطلاع است.نماینده هیات گفت:اگر چنین نامه‏اى بدون اطلاع تو نوشته شده است، تو شایستگى خلافت وتصدى امور مسلمانان را ندارى; پس هرچه زودتر از خلافت کناره گیرى کن. خلیفه گفت: لباسى را که خدا بر تن من کرده است هرگز بیرون نمى‏آورم.جرات مصریان، بنى امیه را ناراحت کرد. اما به جاى اینکه علل واقعى را مطرح کنند، دیوارى کوتاهتر از دیوار على علیه السلام ندیدند واو را عامل جسارت هیات به مقام خلافت دانستند. امام علیه السلام نهیبى بر آنان زد وگفت: مى‏دانید که در این وادى من شترى ندارم. من مقدمات بازگشت مصریان را فراهم آوردم، ولى دیگر کارى از دست من بر نمى‏آید. آن گاه گفت:«اللهم انی ابرء مما یقولون ومن دمه و ان حدث به حدث‏». یعنى:خدایا،من از گفتار آنان واز ریختن خون خلیفه بیزارى مى‏جویم واگر اتفاقى رخ دهد من کوچکترین مسئولیتى در آن ندارم.

قرائن نشان مى‏داد که نامه به خط یا دستور مروان نوشته شده است. از این رو، مصریان اصرار ورزیدند که عثمان مروان را تسلیم آنان کند، ولى خلیفه از تسلیم این عامل فساد خوددارى کرد.لذا حلقه محاصره خانه خلیفه از طرف شورشیان تنگتر شد واز ورود آب به آنجا به شدت جلوگیرى مى‏کردند.

خلیفه از اطرافیان خود خواست که هرچه زودتر به على علیه السلام خبر دهند که مقدارى آب به دار الخلافه برساند. امام علیه السلام به کمک بنى هاشم سه مشک پر از آب روانه خانه خلیفه کرد. در رسانیدن آب میان بنى هاشم ومحاصره کنندگان درگیرى رخ داد که در نتیجه آن بعضى از بنى هاشم مجروح شدند، ولى سرانجام آب را به درون خانه رساندند.

نامه پراکنى خلیفه در روزهاى محاصره

عثمان در ایام محاصره نامه‏اى به معاویه نوشت ودر آن یاد آور شد که اهل مدینه کافر شده‏اند وبیعت را شکسته‏اند، واز او خواست که هرچه زودتر مردانى جنگنده را به مدینه اعزام کند. ولى معاویه به نامه‏عثمان ترتیب اثر نداد وگفت که با یاران پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مخالفت نمى‏کند! خلیفه نامه هایى نیز براى یزید بن اسد بجلى در شام وعبد الله بن عامر در بصره فرستاد ونامه‏اى هم به حاضران در موسم حج، که سرپرستى آن در آن سال با ابن عباس بود، نوشت، ولى هیچیک از نامه‏ها مؤثر نیفتاد. برخى به کمک خلیفه شتافتند، ولى پیش از رسیدن به مدینه از قتل او آگاه شدند.

سوء تدبیر مروان به قتل عثمان سرعت‏بخشید

محاصره کنندگان مصمم بر هجوم به خانه خلیفه نبودند وکوشش آنان در این صرف مى‏شد که آب وآذوقه وارد خانه نشود تا خلیفه ودستیاران او تسلیم درخواست محاصره کنندگان شوند. ولى سوء تدبیر مروان، که به مبارزه برخاست ویک نفر از شورشیان را به نام عروه لیثى با شمشیر خود از پاى در آورد، سبب شد که هجوم به داخل خانه آغاز گردد. در این هجوم جمعى، سه نفر از طرفداران خلیفه به نامهاى عبد الله بن وهب، عبد الله عوف وعبد الله بن عبد الرحمان کشته شدند. مهاجمان از خانه عمرو بن حزم انصارى به دار الخلافه راه یافتند وبه حیات خلیفه خاتمه دادند. در داخل خانه غلام عثمان به نام ناقل به وسیله‏مالک اشتر وعمرو بن عبید از پاى در آمد. شدت هجوم به گونه‏اى بود که بنى امیه، که محافظان جان خلیفه وکارگزاران خلافت‏بودند، همه پا به فرار نهادند وام حبیبه همسر رسول اکرم (دختر ابوسفیان) آنان را در خانه خود مخفى کرد ولذا این حادثه در تاریخ به حادثه «یوم الدار» معروف است.قتل خلیفه به دست محمد بن ابى بکر وکنانة بن بشر تحبیبى وسودان بن حمران مرادى وعمرو بن حمق وعمیر بن صابى انجام گرفت.به هنگام قتل خلیفه، همسر او نائله خود را بر روى بدن نیمه جان شوهر انداخت ودر نتیجه دو انگشت او قطع شد ومانع از قطع سر عثمان گردید، ولى ضربات مهاجمان کار او را ساخت وپس از دقایقى، جسد بى روح او در گوشه خانه اش افتاد.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACGDD.htm


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ