سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به مردم بیاموز و دانش دیگران را فراگیر، تا دانش خود را استوار کرده و آنچه را که ندانسته ای بدانی . [امام حسن علیه السلام]
 
یکشنبه 86 خرداد 13 , ساعت 2:42 عصر

 

امام صادق علیه السلام فرمود: امام زین العابدین علیه السلام، چهل سال در مصائب پدر بزرگوارش گریست در حالى که روزها، روزه، و شبها بیدار بود و خدا را عبادت‏مى‏کرد، و گاهى وقتى خادم او افطار آماده مى‏کرد و نزد آن بزرگوار مى‏نهاد، حضرت در حالى که بشدت مى‏گریست به او مى‏فرمود: چگونه آب بنوشم در حالى که پدرم را با لب تشنه شهید کردند؟ !

خادم امام سجاد علیه السلام نقل مى‏کند: روزى دنبال حضرت به صحرا رفتم، امام علیه السلام روى تخته سنگى مشغول عبادت شد و سر به سجده گذارده فرمود: «لا اله الا الله حقا حقا لا اله الا الله تعبدا ورقا لا اله الا الله ایمانا و صدقا» و من شمردم که حضرت هزار بار این ذکر را در حالى که مى‏گریست در سجده تکرار فرمود، و چون از سجده سر برداشت به ایشان عرض کردم: مولاى من! آیا وقت آن نرسیده که کمتر گریه کنید؟

فرمود: واى بر تو! یعقوب پیامبر علیه السلام دوازده پسر داشت، یکى از آنها از جلوى چشم او پنهان شده بود، آنقدر گریست که مویش سپید، قدش خمیده و چشمش نابینا شد، حال آنکه من پدر و برادران و عموها و دیگر عزیزانم را روى زمین قطعه قطعه دیدم در حالى که سر به بدن نداشتند (1) .

یک پسر گم کرد یعقوب از فراقش کور شد*چون نگریم من که یک عالم پدر گم کرده‏ام

و به قولى فرمود: من هرگاه یاد فرزندان فاطمه علیها السلام در روز عاشورا مى‏افتم و یا عمه‏ها و خواهرانم را مى‏بینم، داغم تازه مى‏شود و اشکم سرازیر مى‏گردد (2) .

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAFFD.htm


یکشنبه 86 خرداد 13 , ساعت 2:41 عصر

 

حضرت على بن الحسین علیه السلام از یزید درخواست نمود که در روز جمعه به او اجازه دهد در مسجد خطبه بخواند، یزید رخصت داد؛ چون روز جمعه فرا رسید یزید یکى از خطباى مزدور خود را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه تواند به على و حسین علیهما السلام اهانت نماید و در ستایش شیخین و یزید سخن براند، و آن خطیب چنین کرد.

امام سجاد علیه السلام از یزید خواست تا به وعده خود وفا نموده و به او رخصت دهد تا خطبه بخواند، یزید از وعده‏اى که به امام علیه السلام داده بود پشیمان شد و قبول نکرد .

معاویه پسر یزید به پدرش گفت: خطبه این مرد چه تأثیرى دارد؟ بگذار تا هر چه مى‏خواهد، بگوید.

یزید گفت: شما قابلیتهاى این خاندان را نمى‏دانید، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث مى‏برند، از آن مى‏ترسم که خطبه او در شهر فتنه بر انگیزد و وبال آن گریبانگیر ما گردد (1) .

به همین جهت یزید از قبول این پیشنهاد سرباز زد و مردم از یزید مصرانه خواستند تا امام سجاد علیه السلام نیز به منبر رود.

یزید گفت: اگر او به منبر رود، فرود نخواهد آمد مگر اینکه من و خاندان ابوسفیان را رسوا کرده باشد!

به یزید گفته شد: این نوجوان چه تواند کرد؟ !

یزید گفت: او از خاندانى است که در کودکى کامشان را با علم برداشته‏اند.

بالاخره در اثر پافشارى شامیان، یزید موافقت کرد که امام به منبر رود.

آنگاه حضرت سجاد علیه السلام به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى خطبه‏اى ایراد کرد که همه مردم گریستند و بیقرار شدند.فرمود:

ایها الناس! اعطینا ستا و فضلنا بسبع: اعطینا العلم و الحلم و السماحة والفصاحة و الشجاعة و المحبة فی قلوب المؤمنین، و فضلنا بان منا النبی المختار محمدا و منا الصدیق و منا الطیار و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة.من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی انبأته بحسبی و نسبی.

ایها الناس! انا ابن مکة و منى، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الرکن باطراف الردا، انا ابن خیر من ائتزر و ارتدى، انا ابن خیر من انتعل و احتفى، انا ابن خیر من طاف وسعى، انا ابن خیر من حج ولبى، انا ابن خیر من حمل على البراق فی الهواء، انا ابن من اسری به من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى، انا ابن من بلغ به جبرئیل الى سدرة المنتهى، انا ابن من دنا فتدلى فکان قاب قوسین او ادنى، انا ابن من صلى بملائکة السماء، انا ابن من اوحى الیه الجلیل ما اوحى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن علی المرتضى، انا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتى قالوا: لا اله الا الله.

انا ابن من ضرب بین یدی رسول الله بسیفین و طعن برمحین و هاجر الهجرتین و بایع البیعتین و قاتل ببدر و حنین و لم یکفر بالله طرفة عین، انا ابن صالح المؤمنین و وارث النبیین و قامع الملحدین و یعسوب المسلمین و نور المجاهدین و زین العابدین و تاج البکائین و اصبر الصابرین و افضل القائمین من آل یاسین رسول رب العالمین، انا ابن المؤید بجبرئیل، المنصور بمیکائیل.

انا ابن المحامی عن حرم المسلمین و قاتل المارقین و الناکثین و القاسطین و المجاهد اعداءه الناصبین، و افخر من مشى من قریش اجمعین، و اول من اجاب و استجاب لله و لرسوله من المؤمنین، و اول السابقین، و قاصم المعتدین و مبید المشرکین، و سهم من مرامى الله على المنافقین، و لسان حکمة العابدین و ناصر دین الله و ولى امر الله و بستان حکمة الله و عیبة علمه، سمح، سخی، بهى، بهلول، زکی، ابطحی، رضی، مقدام، همام، صابر، صوام، مهذب، قوام، قاطع الاصلاب و مفرق الاحزاب، اربطهم عناناو اثبتهم جنانا، و امضاهم عزیمة و اشدهم شکیمة، اسد باسل، یطحنهم فی الحروب اذا ازدلفت الاسنة و قربت الاعنة طحن الرحى، و یذرؤهم فیها ذرو الریح الهشیم، لیث الحجاز و کبش العراق، مکی مدنی خیفی عقبی بدری احدی شجری مهاجری .

من العرب سیدها، و من الوغى لیثها، وارث المشعرین و ابو السبطین: الحسن و الحسین، ذاک جدی علی بن ابى طالب.

اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگى بر دیگران فضیلت بخشیده است، به ما ارزانى داشت علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را، و ما را بر دیگران برترى داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق (امیر المؤمنین على علیه السلام)، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلى الله علیه و آله (حمزه)، و امام حسن و امام حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلى الله علیه و آله را از ما قرار داد (2) .

(با این معرفى کوتاه) هر کس مرا شناخت که شناخت، و براى آنان که مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مى‏شناسانم.

اى مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسى هستم که حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعى کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبرى هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب ربوبى و نزدیکترین جایگاه‏مقام بارى تعالى رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحى کرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضایم، من فرزند کسى هستم که بینى گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.

من پسر آن کسى هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه مى‏رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یارى کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسى هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده‏اى در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیرى از تیرهاى خدا براى منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یارى کننده دین خدا و ولى امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهى بود.

او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه‏دار، پاکیزه از هر آلودگى و بسیار نمازگزار بود .

او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید.

او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده‏اى محکم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شیرى شجاع که وقتى نیزه‏ها در جنگ به هم در مى‏آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده مى‏ساخت.

او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکى و مدنى و خیفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى (3) است، که در همه این صحنه‏ها حضور داشت.او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر (4) ، و پدر دو فرزند: حسن و حسین.

آرى او، همان او (که این صفات و ویژگیهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است .

ثم قال: انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن سیدة النساء.

فلم یزل یقول: انا انا، حتى ضج الناس بالبکاء و النحیب، و خشی یزید ان یکون فتنة فأمر المؤذن فقطع الکلام، فلما قال المؤذن: الله اکبر الله اکبر، قال علی: لا شی‏ء اکبر من الله، فلما قال المؤذن: اشهد ان لا اله الا الله، قال علی بن الحسین: شهد بها شعری و بشری و لحمی و دمی، فلما قال المؤذن: اشهد ان محمدا رسول الله، التفت من فوق المنبر الى یزید فقال: محمد هذا جدی ام جدک یا یزید؟ فان زعمت انه جدک فقد کذبت و کفرت و ان زعمت انه جدی فلم قتلت عترته؟

آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم.و آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد که شیون مردم به گریه بلند شد! یزید بیمناک شد و براى آنکه مبادا انقلابى صورت پذیرد به مؤذن دستور داد تا اذان گوید تا بلکه امام سجاد علیه السلام را به این نیرنگ ساکت کند! !

مؤذن برخاست و اذان را آغاز کرد، همین که گفت: الله اکبر، امام سجاد علیه السلام فرمود : چیزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد.

و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام علیه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به یکتائى خدا گواهى مى‏دهد.

و هنگامى که گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام علیه السلام به جانب یزید روى کرد و فرمود: این محمد که نامش برده شد، آیا جد من است و یا جد تو؟ ! اگر ادعا کنى که جد توست پس دروغ گفتى و کافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را کشتى و آنان را از دم شمشیر گذراندى؟ !

سپس مؤذن بقیه اذان را گفت و یزید پیش آمد و نماز ظهر را گزارد (5) .

در نقل دیگرى آمده است که: چون مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام سجاد علیه السلام عمامه خویش از سر برگرفت و به مؤذن گفت: تو را بحق این محمد که لحظه‏اى درنگ کن، آنگاه روى به یزید کرد و گفت: اى یزید! این پیغمبر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویى جد من است، همه مى‏دانند که دروغ مى‏گوئى، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم کشتى و مال او را تاراج کردى و اهل بیت او را به اسارت گرفتى؟ ! این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت: بخدا سوگند اگر در جهان کسى باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟ ! آنگاه فرمود : اى یزید! این جنایت را مرتکب شدى و باز مى‏گویى: محمد رسول خداست؟ ! و روى به قبله‏مى‏ایستى؟ ! واى بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند.

پس یزید فریاد زد که مؤذن اقامه بگوید! در میان مردم هیاهویى برخاست، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراکنده شدند (6) .

و در نقل دیگرى آمده است که امام سجاد علیه السلام فرمود:

انا ابن الحسین القتیل بکربلا، انا ابن على المرتضى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن خدیجة الکبرى، انا ابن سدرة المنتهى، انا ابن شجرة طوبى، انا ابن المرمل بالدماء، انا ابن من بکى علیه الجن فی الظلماء، انا ابن من ناح علیه الطیور فی الهواء (7) .

من فرزند حسین شهید کربلایم، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرایم، و فرزند خدیجه کبرایم، من فرزند سدرة المنتهى و شجره طوبایم، من فرزند آنم که در خون آغشته شد، و پسر آنم که پریان در ماتم او گریستند، و من فرزند آنم که پرندگان در ماتم او شیون کردند.

بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام

هنگامى که امام سجاد علیه السلام آن خطبه رسا را ایراد فرمود، مردم حاضر در مسجد را سخت تحت تأثیر قرار داد و انگیزه بیدارى را در آنان برانگیخت و به آنان جرأت و جسارت بخشید.یکى از علماى بزرگ یهود که در مجلس یزید حضور داشت، از یزید پرسید: این نوجوان کیست؟ !

یزید گفت: على بن الحسین است.سؤال کرد: حسین کیست؟

یزید گفت: فرزند على بن ابى طالب است.

باز پرسید: مادر او کیست؟

یزید گفت: دختر محمد.

یهودى گفت: سبحان الله! ! این فرزند دختر پیامبر شماست که او را کشته‏اید؟ ! شما چه جانشین بدى براى فرزندان رسول خدا بودید؟ ! بخدا سوگند که اگر پیامبر ما موسى بن عمران در میان ما فرزندى مى‏گذاشت، ما گمان مى‏کردیم که او را تا سر حد پرستش باید احترام کنیم، و شما دیروز پیامبرتان از دنیا رفت و امروز بر فرزند او شوریده و او را از دم شمشیر خود گذراندید؟ ! واى بر شما امت! !

یزید در خشم شد و فرمان داد تا او را بزنند، آن عالم بزرگ یهودى بپاى خاست در حالى که مى‏گفت: اگر مى‏خواهید مرا بکشید، باکى ندارم! من در تورات یافته‏ام کسى که فرزند پیامبر را مى‏کشد او همیشه ملعون خواهد بود و جایگاه او در آتش جهنم است (8) .

سپس یزید دستور داد تا سر مقدس امام حسین علیه السلام را بر سر درب کاخ خود بیاویزند .

هند ـ دختر عبد الله بن عامر ـ همسر یزید، چون شنید که یزید سر امام حسین علیه السلام را بر سر در خانه‏اش آویخته است، پرده‏اى که یزید را از حرمسراى او جدا مى‏کرد، پاره کرد و بدون روسرى بسوى یزید دوید، در آن هنگام یزید در مجلس عمومى نشسته بود، هند به یزید گفت: اى یزید! سر فرزند فاطمه دختر رسول خدا باید بر سر در خانه من آویخته شود؟ ! یزید از جاى خود برخاست و او را پوشاند و گفت: آرى براى حسین ناله کن! و بر فرزند دختر پیامبر اشک بریز! که همه قبیله قریش بر اوگریه مى‏کنند! عبید الله بن زیاد در کشتن او شتاب کرد که خدا او را بکشد! (9)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAFFB2.htm


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ