سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پرهیزگارى سر خلقهاست . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 86 اردیبهشت 27 , ساعت 12:34 عصر

 

چنانکه گفته شد جنگ بدر بیشتر قریش را داغدار و مصیبت زده کرده بود، و از آن جمله ابو سفیان بود که یک پسر از دست داده بود و یک پسر او نیز به اسارت رفته بود و چند تن دیگر نیز از نزدیکان و فامیلش به قتل رسیده و یا اسیر شده بودند و با توجه به اینکه خود را از رؤساى قریش مى‏دانست تحمل شکست از مسلمانان نیز براى او بسیار دشوار بود، از این رو پس از جنگ بدر قسم خورد تا انتقام خود را از پیغمبر اسلام نگیرد با زنان همبستر نشود و بدنش را شستشو ندهد.

و به همین منظور در ماه ذى حجه - یعنى دو ماه پس از جنگ بدر - به قصد انتقام از پیغمبر اسلام با دویست تن از جنگجویان قریش به سوى مدینه حرکت کرد و تا جایى به نام‏«ثیب‏»نزدیکیهاى شهر مدینه پیش آمد و در آنجا همراهان خود را گذارده و چون شب شد خودش بتنهایى به سوى قلعه‏هاى یهود بنى النضیر رفت و بر در خانه حیى بن اخطب یکى از سران یهود آمد ولى حیى بن اخطب وقتى دانست ابو سفیان دشمن سرسخت مسلمانان و پیغمبر اسلام است ترسید در را به روى او باز کند، ابو سفیان ناچار شد در خانه سلام بن مشکم - یکى دیگر از سران یهود مزبور - برود و او در را به رویش باز کرده و از وى پذیرایى به عمل آورد و اطلاعاتى نیز از وضع مسلمانان در اختیار او گذارد.

ابو سفیان پس از این ملاقات همان نیمه شب از نزد سلام بن مشکم خارج شده پیش همراهان آمده و عده‏اى از آنها را مامور کرد تا به نخلستانهاى اطراف مدینه یورش برند، آنها نیز خود را به نخلستان‏«عریض‏»رسانده قسمتى از آن را آتش زده و دو تن از انصار را نیز در آنجا دیدار کرده آن دو را نیز کشتند و به پایگاه خود بازگشتند. ابو سفیان بیش از آن درنگ را جایز ندانسته همان ساعت دستور حرکت‏به سوى مکه را صادر کرد و با عجله به جانب مکه بازگشتند.

روز بعد که رسول خدا(ص)از جریان مطلع شد ابو لبابه را در مدینه به جاى خود منصوب داشته و با جمعى به منظور تعقیب ابو سفیان از شهر خارج شد و تا جایى به نام‏«قرقرة الکدر» - چهارده منزلى مدینه - پیش رفت و چون به ابو سفیان دسترسى نیافت از آنجا به شهر مدینه بازگشت.

ابو سفیان و همراهانش از ترس مسلمانان بسرعت راه مى‏پیمودند و براى اینکه سبکبار شوند و بهتر بتوانند راه بپیمایند، توشه و آذوقه راه خود را که عبارت از«سویق‏»یعنى آرد - بود و در کیسه‏هایى همراه خود آورده بودند روى زمین مى‏ریختند و مى‏رفتند که تعداد زیادى از آنها نصیب مسلمانان گردید و به همین‏مناسبت آن غزوه را«سویق‏»نام نهادند.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCBJ.htm


پنج شنبه 86 اردیبهشت 27 , ساعت 12:32 عصر

 

و از حوادث سال دوم هجرت ازدواج میمون امیر المؤمنین على(ع)با فاطمه دختر رسول خدا(ص)بود که به امر پروردگار صورت گرفت.

و ملخص آن، چنانکه در روایات بسیارى از شیعه و اهل سنت رسیده است، چنان بود که چون فاطمه به سن رشد رسید بزرگان اصحاب آن حضرت از مهاجر و انصار براى خواستگارى فاطمه به نزد رسول خدا(ص)آمدند و پاسخى که پیغمبر خدا به همه آنها مى‏داد این بود که من در مورد ازدواج فاطمه منتظر فرمان و دستور خدا هستم و گاهى هم صغر سن و کم سالى فاطمه را دلیل بر رد درخواستشان ذکر مى‏فرمود و کسى که تا به آن روز به این عنوان نزد پیغمبر(ص)نرفته بود، على(ع)بود.

روزى عمر و ابو بکر که هر کدام براى خواستگارى رفته بودند و همان پاسخ را شنیده بودند با خود گفتند: چنین به نظر مى‏رسد که رسول خدا(ص)فاطمه را براى على نگاه داشته، خوب است‏به نزد على برویم و او را براى این منظور نزد پیغمبر بفرستیم و از آن سو جبرئیل نیز نازل شده و دستور ازدواج فاطمه را با على(ع)از طرف خداى تعالى به پیغمبر ابلاغ کرد.

براى این منظور روزى به جستجوى على(ع)رفته و او را در نخلستانى که مشغول آبیارى درختان خرما بود پیدا کردند و پیشنهاد خواستگارى کردن فاطمه(ع)را از رسول خدا(ص)بدو دادند و على(ع)نیز که خود مایل به این کار بود با پیشنهاد آن دو نفر دست از کار کشید و پس از آنکه وضو ساخته و دو رکعت نماز خواند به خانه رسول خدا(ص) آمد ولى شرم و حیا مانع شد که منظور خود را بر زبان آورد ورسول خدا(ص)از وضع ورود و نظر کردن به چهره على(ع)مقصود او را دانسته و بدو گفت:

براى خواستگارى فاطمه آمده‏اى؟و چون پاسخ مثبت‏شنید از او پرسید: براى انجام این کار از مال دنیا چه دارد؟على(ع)عرض کرد: شمشیرى و اسبى و زره‏ام و شتر آبکشم. پیغمبر فرمود: اما شتر آبکش و شمشیر و اسب را که نمى‏توانى صرف این کار کنى و همه آنها مورد حاجت توست ولى زره خود را مى‏توانى صرف این کار کنى.

على(ع)به بازار آمد و زره خود را به چهارصد و هشتاد درهم فروخت و آن پول را آورده در دست پیغمبر ریخت، آن حضرت نیز مقدارى از آن پول را به مقداد بن اسود داد تا جهیزیه‏اى براى فاطمه تهیه کند، مقداد هم به بازار رفته و سنگ آسیایى با ظرفى براى آب و تشکى از پوست‏خریدارى کرده به نزد رسول خدا(ص)آورد و آن حضرت به کمک یکى از زنان وسایل ازدواج و زفاف زهرا(س)را فراهم کرد و پس از جنگ بدر مراسم زفاف و عروسى انجام شد.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCBH.htm


<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ