سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ستیز ، تدبیر را باطل کند . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 86 اردیبهشت 27 , ساعت 12:36 عصر

 

جنگ بدر و شکست قریش به هر اندازه براى مسلمانان عظمت و شکوه و شادى آفرید براى یهودیان ساکن در مدینه و اطراف آن ترس و وحشت و ناراحتى ایجاد کرد، زیرا تا به آن روز یهودیان آن منطقه اهمیت زیادى به تبلیغات اسلام و پیشرفت مسلمانان نمى‏دادند و خطرى از این ناحیه احساس نمى‏کردند اما پیروزى مسلمانان در جنگ بدر قدرت و نیروى آنها را آشکار ساخت و یهودیان با همه ثروت و جمعیتى که داشتند به فکر افتادند که وقتى قریش با آن همه قدرت و ساز و برگ جنگى و عظمت دیرین در برابر پیروان این دین جدید شکست‏بخورند، چیزى نخواهد گذشت که به حساب آنها هم مى‏رسند و آن وقت‏یا باید دین اسلام را بپذیرند و یا به جنگ و جدال برخیزند و در انتظار سرنوشت نامعلومى باشند.

و به همین سبب از همان روزهاى نخست که خبر پیروزى مسلمانان به مدینه رسید و بخصوص هنگامى که این خبر قطعى شد بزرگان یهود زبان به شماتت و سرزنش مسلمانان گشوده و گفتند: اینان به قتل نزدیکان و خویشان خود دست زده و قطع رحم کرده‏اند و اشعارى در هجو مسلمانان سروده و در مجالس و محافل مى‏خواندند و بر کشتگان قریش اشک ریخته و مرثیه مى‏گفتند و به خصوص کعب بن اشرف، یکى از بزرگان و سرشناسان آنها که از زیبایى اندام و چهره نیز برخوردار بود به مکه آمد و به میان قریش رفت و از کشته شدن بزرگان قریش تاسفها خورد و مرثیه‏ها سرود و آنان را بر ضد مسلمانان و جنگ با آنها تحریک کرده و قول همه گونه مساعدت در جنگ را به آنها داد و به مدینه بازگشت، و چون به مدینه آمد دشمنى خود را با مسلمانان آشکار ساخته و تدریجا براى اهانت و آزار بیشتر آنها، اشعار عاشقانه‏اى در توصیف زنان مسلمان سروده و در سر کوى و برزن مى‏خواند، و بدین ترتیب آشکارا پیمانى را که با مسلمانان بسته بودند تا علیه آنها اقدامى نکنند، شکستند.

این اخبار تدریجا به گوش پیغمبر اسلام مى‏رسید و فکر آن حضرت را نسبت‏به خطر تازه‏اى که از نزدیک و داخل شهر مدینه متوجه اسلام و مسلمین شده بود به خود مشغول مى‏داشت و بالاتر از آنکه اعمال و رفتار کعب بن اشرف، دشمنان دیگرمسلمانان را در میان یهود و دیگران جسور و دلیر مى‏کرد و آنان نیز به تحریک دشمنان اسلام و سرودن اشعارى در مذمت مسلمانان و رهبر بزرگوار ایشان دست زدند، که نام دو تن از ایشان به نام عصماء دختر مروان یهودى و سلام بن ابى الحقیق - یکى از بزرگان یهود خیبر - در تاریخ آمده که عصماء با سرودن اشعار در مذمت مسلمانان و پیغمبر، آن حضرت را مى‏آزرد، و سلام بن ابى الحقیق دشمنان آن حضرت را بر ضد او تحریک مى‏کرد.

سرانجام رسول خدا(ص)اندوه درونى خود را با مسلمانان در میان نهاده و دفع آنها را از ایشان خواست و چند تن از مسلمانان غیور و شجاع که با یهود مزبور نیز همپیمان و یا فامیلى نزدیک داشتند کشتن آن سه را به عهده گرفتند و طولى نکشید که هر سه آنها طبق نقشه‏هاى قبلى و دقیق، شبانه به قتل رسیدند و قاتل هم معلوم نشد، ولى در واقع بر طبق طرحى که انجام شده بود کعب بن اشرف به دست ابو نائله و رفقایش کشته شد (1) و سلام بن ابى الحقیق به وسیله عبد الله بن عتیک و همراهان او به قتل رسید و عصماء نیز به دست عمیر بن عدى به قتل رسید.

قتل این سه نفر رعب و وحشتى در دل یهود انداخت و دانستند که مسلمانان در برابر تحریکات و دشمنى آنها بى‏تفاوت و آرام نخواهند نشست و عکس العمل نشان مى‏دهند.

به موازات این مبارزات پیغمبر بزرگوار اسلام به موعظه و اندرز آنها اقدام کرد و روزى آنان را در بازار خودشان - بازار بنى قینقاع - جمع کرده و خطابه‏اى ایراد کرد و از آن جمله فرمود:

«اى گروه یهود!بیایید و از خدا بترسید و بیم آن را داشته باشید که همان عذابى را که بر سر قریش فرود آورد بر سر شما فرود آورد. بیایید و مسلمان شوید زیرا شما بخوبى دانسته‏اید که من پیامبر خدا و فرستاده از جانب اویم و این چیزى است که آن را در کتابهاى خود خوانده‏اید و خداى تعالى در این باره از شما پیمان گرفته. . . »

یهودیان در صدد تکذیب سخنان آن حضرت بر آمده و گفتند: اى محمد تو خیال‏کرده‏اى ما نیز مانند قریش هستیم، از اینکه با گروهى مردم بى‏خبر از فنون جنگى رو به رو شده و پیروز گشته‏اى مغرور مباش و اگر به جنگ ما بیایى خواهى دانست که ما چگونه مردمانى هستیم.

محاصره و اخراج یهود بنى قینقاع

به دنبال این جریانات عمل ناهنجارى از آنها سر زد که پیغمبر خدا تصمیم گرفت کار یهود مزبور را یکسره کند و خیال خود و مسلمانان را از این دشمن خطرناک داخلى - که به گفته یکى از نویسندگان به صورت ستون پنجمى براى قریش در برخوردهاى آینده در آمده بودند و از پشت‏به اسلام خنجر مى‏زدند - آسوده سازد.

ماجرا از اینجا شروع شد که زن مسلمانى به بازار یهودیان آمد تا زیورى براى خود بخرد، یهودیان اصرار داشتند آن زن روى خود را باز کند ولى آن زن که نشسته بود خوددارى مى‏کرد تا اینکه یکى از یهودیان یا همان زرگرى که مى‏خواست زیورى به او بفروشد از جا برخاسته بى آنکه آن زن بفهمد دامن پیراهنش را از پشت‏سر بلند کرد و به بالاى آن گره زد، زن مسلمان بى‏خبر از همه جا همین که از جا برخاست قسمت پایین بدنش از پشت نمایان شد و یهودیان خندیدند.

زن که متوجه ماجرا شد فریاد کشید و مسلمانان را به یارى خواند و یکى از مسلمانان که شاهد بود پیش آمده و به آن مرد یهودى که این عمل را انجام داده بود حمله کرد و او را کشت، یهودیان نیز به آن مرد مسلمان حمله کرده و او را کشتند، مسلمانان دیگر که قضیه را شنیدند بسختى برآشفتند و رسول خدا(ص)تصمیم به جنگ با آنها گرفت، و دستور حرکت‏به سوى قلعه‏هاى ایشان صادر شد و مسلمانان به دنبال پیامبر اسلام به راه افتادند و خانه‏هاى ایشان را محاصره کردند.

این محاصره پانزده روز طول کشید و یهود بنى قینقاع که دیدند تاب مقاومت در برابر محاصره و همچنین جنگ با مسلمانان را ندارند تسلیم شدند، ولى عبد الله بن ابى - که هنوز در میان مردم مدینه نفوذى داشت و ضمنا با یهود مزبور نیز همپیمان بود - دخالت کرده و به هر ترتیبى بود از کشتن آنها به دست مسلمانان جلوگیرى کرد ورسول خدا(ص)از کشتن آنها صرفنظر نمود ولى دستور داد از مدینه و اطراف شهر کوچ کنند و خانه و زندگى را ترک گفته به جاى دیگرى مهاجرت کنند و آنها نیز به صورت دسته جمعى به‏«اذرعات‏»شام کوچ کردند.

اخراج یهود مزبور براى مسلمانان پیروزى بزرگى بود زیرا گذشته از اینکه خیالشان از این دشمن خطرناک آسوده شد خانه و زندگى آنها نیز به غنیمت مسلمانان در آمد و اموال زیادى از این راه نصیب آنها گردید.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCBN.htm


پنج شنبه 86 اردیبهشت 27 , ساعت 12:35 عصر

 

ابن اسحاق مى‏گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله در بازگشت از بدر جز هفت شب در مدینه نماند که بار دیگر براى «غزوه بنى سلیم» از مدینه بیرون رفت و «سباع بن عرفطه غفارى» یا «ابن أم مکتوم» را در مدینه جانشین گذاشت، تا به آبگاهى از بنى سلیم که به آن «کدر» مى‏گفتند، رسید، در آنجا سه شب اقامت گزید و سپس بى آنکه جنگى روى دهد یا با دشمنى برخورد کند، به مدینه بازگشت و بقیه شوال و ذى القعده را در مدینه ماند و در همین مدت بود که اسیران قریش باز خریده شدند.ابن سعد مى‏نویسد: لواى رسول خدا در این جنگ به دست على بود.و این غزوه بدان جهت روى داد که رسول خدا شنید که جمعى از «بنى سلیم» و «غطفان» بر ضد مسلمانان فراهم آمده‏اند، اما با کسى برخورد نکرد جز با چند شبان، از جمله: غلامى به نام «یسار» که اسیر شد و در سهم رسول خدا افتاد، و چون دید که او نماز مى‏خواند آزادش کرد.و پانصد شتر هم در این غزوه به دست مسلمانان افتاد که پس از اخراج خمس به هر مردى از اصحاب غزوه که دویست نفر بودند دو شتر سهم رسید.و شترها را در «صرار» سه منزل مدینه قسمت کردند.مدت این غزوه پانزده روز بود (2) .

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCBM.htm


<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ