سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شما را نمایاندند اگر مى‏دیدید ، و راه نمودند اگر مى‏یافتید ، و شنواندند اگر مى‏شنیدید . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 86 خرداد 7 , ساعت 3:24 عصر

 

از افتخاراتى که نصیب على (ع) شده این است که تربیت وى در دامان رسول خدا انجام شد و از کودکى در کنار ایشان بود،به گونه‏اى که مورخین نوشته‏اند این به آن علت‏بود که قریش دچار خشکسالى و مضیقه سختى شد و ابو طالب مردى عیالوار بود و از نظر مالى نیز در مضیقه و فشار قرار داشت و برادرش عباس بن عبد المطلب مردى ثروتمند بود و وضع مالى خوبى داشت،محمد (ص) که در آن وقت‏به خاطر ازدواج با خدیجه جداى از ابو طالب زندگى مى‏کرد و ثروت خدیجه نیز در اختیار آن حضرت قرار گرفته بود.به عمویش عباس فرمود:برادرت ابو طالب عیالوار است و خود شاهد این خشکسالى و سختى هستى،بیا نزد او برویم و بار مخارج او را سبک کنیم،بدین ترتیب که من یکى از فرزندانش را برگیرم و تو نیز یکى را.

عباس پذیرفت و به اتفاق آن حضرت نزد ابو طالب رفتند و منظور خود را با او در میان گذارده گفتند:ما براى سبک کردن بار سنگین خرجى را که به عهده دارى نزد تو آمده‏ایم و پیشنهاد بردن دو تن از فرزندان او را بیان کردند.

ابو طالب روى علاقه‏اى که به عقیل داشت،اظهار کرد:

«اذا ترکتمالى عقیلا فاصنعا ماشئتما»

[اگر عقیل را براى من بگذارید هر چه خواهید بکنید،و هر که را خواهید ببرید.]

اینجا بود که محمد (ص) على را برگرفت و به نزد خود برد و عباس نیز جعفر رابرداشته و پیش خود برد.

و در صفحات آینده خواهد آمد که بر طبق نقلى على (ع) در آن روز شش سال داشت.

ناگفته پیداست که این نزدیکى و قرب جوار و انس با محمد (ص) در زندگى،گذشته از افتخار بزرگى که نصیب على (ع) کرد چه اندازه در جلب محبت و علاقه محمد (ص) نسبت‏به آن حضرت مؤثر بود و تا چه حد پیغمبر خدا را نسبت‏به على (ع) علاقه‏مند ساخت،چنانکه علاقه على (ع) را نیز نسبت‏به رسول خدا (ص) منعکس مى‏سازد.

زیرا با توجه به نبوغ ذاتى،هوش،استعداد،درک و رشد فوق العاده على (ع) بخوبى روشن است که پیوسته سعى در فرمانبردارى هر چه بهتر و اطاعت‏بیشتر از رسول خدا که بهترین پدرها براى او محسوب مى‏شده،داشته و از هر فرزند دلسوزى،کارهاى آن حضرت را دلسوزانه‏تر انجام مى‏داد و رسول خدا (ص) نیز با مشاهده کردار و اعمال و ادب او از هر فرزندى بیشتر او را دوست مى‏داشت (1) ، چون رابطه عموزادگى را نیز بدان ضمیمه کنیم،آن هم زاده عمویى همچون ابو طالب که گذشته از آنکه تنها عموى پدر و مادرى آن حضرت بود،سالهاى متمادى نیز سرپرستى رسول خدا (ص) را به عهده داشته و کمال محبت را نسبت‏به آن حضرت انجام داده و اکنون رسول خدا مى‏خواهد با نگهدارى و تربیت فرزندش محبتهاى او را تلافى نماید،آن وقت است که مى‏توانیم تا حدى شدت علاقه رسول خدا (ع) و على (ع) را نسبت‏به یکدیگر بفهمیم و از پیوند محبت محکمى که میان آن دو بزرگوار برقرار شده بود،در محدوده فکر خود آگاه گردیم.

اینکه گفتیم:«به مقدار درک و محدوده فکر خود»براى آن است که انسانهاى کامل و مردان الهى به هر اندازه که به خداى تعالى و به کمال مطلوب انسانى خود نزدیکتر باشند به همان اندازه نیز اخلاق نیک و بارز انسانى و الهى که یکى از آنها محبت و عاطفه است در آنها بیشتر و کاملتر است و این به خاطر حساسیت‏بیشتر روح‏و صفاى باطن آنهاست.با توجه به این که ما در میان انسانها کاملتر از رسول خدا (ع) و سپس على (ع) سراغ نداریم،به همین نسبت مى‏توانیم به عمق علاقه و محبت میان آن دو وجود مقدس پى ببریم.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACEB.htm


دوشنبه 86 خرداد 7 , ساعت 3:24 عصر

 

در روایات اهل سنت تا جایى که نگارنده دیده،این گونه است که چون درد زایمان فاطمه بنت اسد را گرفت و شکایت‏حال خود را به ابو طالب کرد،ابو طالب دست او را گرفته و به مسجد الحرام آورد و به درون خانه کعبه برد و بدو گفت:

«اجلسى على اسم الله‏»

[به نام خدا در اینجا بنشین]

و سپس فاطمه بنت اسد پسر زیبایى به دنیا آورد و ابو طالب او را«على‏»نامید و این حدیث را ابن مغازلى در مناقب و ابن صباغ در فصول المهمه و دیگران نقل کرده‏اند (3)

نظیر این ماجرا در برخى از روایات علماى شیعه نیز ذکر شده ولى عموما در روایات علماى شیعه رضوان الله علیهم این گونه است که خود فاطمه بنت اسد هنگامى که دچار درد زایمان شد،به کنار خانه آمد و از خدا خواست تا امر ولادت مولودش را بر او آسان گرداند،به دنبال این دعا بود که دیوار خانه کعبه شکافته شد،فاطمه به درون آن رفت و على (ع) به دنیا آمد.

اصل حدیث مطابق آنچه شیخ صدوق (ره) در کتابهاى امالى،علل الشرایع و معانى الاخبار و محدثین دیگر شیعه رضوان الله علیهم نقل کرده‏اند این گونه است که از یزید بن قعنب روایت‏شده که گوید:

من و عباس بن عبد المطلب و جمعى از قبیله‏«بنى عبد العزى‏»رو به روى خانه کعبه در مسجد الحرام نشسته بودیم که ناگهان فاطمه بنت اسد که درد زایمان او را ناراحت کرده بود،پدیدار گشته و نزد خانه آمد و گفت:

«رب انى مؤمنة بک و بما جاء من عندک من رسل و کتب،و انى مصدقة بکلام جدى ابراهیم الخلیل،و انه بنى البیت العتیق،فبحق الذى بنى هذا البیت،و بحق المولود الذى فى بطنى لما یسرت على ولادتی‏».

[پروردگارا من ایمان دارم به تو و به همه پیمبران و کتابهایى که از سوى تو آمده،وگفتار جدم ابراهیم خلیل را تصدیق دارم و به او که این خانه کعبه را بنا کرد،پروردگارا به حق همان کسى که این خانه را بنا کرد و به حق این نوزادى که در شکم من است که ولادت او را بر من آسان گردان.]

یزید بن قعنب گوید:ناگهان دیدم قسمت پشت‏خانه کعبه شکافته شد و فاطمه به داخل خانه رفت و از دیدگاه ما پنهان گردید و دیوار خانه نیز (مانند نخست) به هم پیوست،ما که چنان دیدیم،خواستیم قفل در را باز کنیم ولى در باز نشد و دانستیم که (سرى در این کار هست و این ماجرا) از جانب خداى تعالى است.

این مطلب بسرعت در شهر پیچید و مردم در سر هر کوى و برزن از آن بحث و گفتگو مى‏کردند و زنان پرده نشین نیز از این ماجراى شگفت انگیز با خبر شده و از آن سخن مى‏گفتند.

سه روز از این ماجرا گذشت و چون روز چهارم شد،فاطمه از همان مکان بیرون آمد و على (ع) را در دست داشت و به مردم مى‏گفت:

خداى تعالى مرا بر زنان پیش از خود برترى بخشید،زیرا آسیه دختر مزاحم خداى عز و جل را در مکانى پرستش کرد که جز به صورت اضطرار و ناچارى نمى‏بایستى پرستش او را نمود و مریم دختر عمران نخله خشک را حرکت داد تا از آن رطب تازه خورد و من در خانه خدا رفتم و از روزى و میوه بهشتى خوردم و چون خواستم از خانه بیرون آیم هاتفى ندا کرد که اى فاطمه نام این مولود را«على‏»بگذار که خداى على اعلى فرماید:من نام او را از نام خود جدا کردم و به ادب خود ادب آموختم و من بر مشکلات علم خویش او را واقف ساختم و اوست کسى که بتها را در خانه من مى‏شکند و اوست کسى که بر پشت‏بام خانه‏ام اذان گوید و مرا تقدیس کند و واى به حال کسى که او را دشمن داشته و نافرمانیش کند.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACEA.htm


<   <<   36   37   38   39   40   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ