دومة الجندل نام جایى بوده در سر راه عراق و شام و نزدیکى مرزهاى روم شرقى در آن زمان، که گروهى از اعراب بادیه نشین در آنجا سکونت داشتند و فاصلهاش تا مدینه پانزده روز بوده.
به رسول خدا(ص)خبر رسید که اعراب مزبور در صدد حمله به مدینه و جنگ با مسلمانان هستند و بدین منظور لشکرى تهیه کردهاند، پیغمبر اسلام گروهى از مسلمانان را برداشته و به عزم جنگ و سرکوبى آنها، این راه طولانى و خشک و سوزان را پیمود ولى با دشمن برخورد نکرد، زیرا وقتى از آمدن لشکر اسلام با خبر شدند رعب و وحشتى در دلشان افتاد و اموال زیادى را به جاى گذاشته و فرار کردند و مسلمانان وقتى رسیدند که از دشمن اثرى نبود و از این رو اموال ایشان به عنوان غنیمت نصیب مسلمانان گشته و پیروزمندانه به مدینه بازگشتند و ضمنا با پیمودن این راه طولانى و بى آب و گرماى سخت، طاقت و تحمل آنان را در این گونه مسافرتهاى جنگى نیز نشان داد و نفوذ اسلام را تا مرزهاى روم شرقى بسط و توسعه داد.
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCDJ.htm
پیش از این در دنباله داستان جنگ احد ذکر شد که چون ابو سفیان مىخواست از مدینه به مکه بازگردد فریاد زد: وعده ما و شما سال دیگر در بدر!
و پیغمبر(ص)نیز دستور داد پاسخ او را بدهند و آمادگى خود و مسلمانان را براى این جنگ به او اعلام کنند.
و چون موعد مزبور فرا رسید ابو سفیان با مشکلات زیادى که در پیش داشت آماده حرکتبه سوى بدر شد و به گفته برخى از مورخین براى آنکه رسول خدا(ص)را از آمدن بدان سو بترساند و به وسیلهاى این جنگ را به تاخیر اندازد به نعیم بن مسعود اشجعى که از مکه عازم مدینه بود گفت:
نعیم!مىتوانى پیغامى از من براى محمد ببرى و کارى را که مىگویم انجام دهى و من در عوض فلان مبلغ به تو بدهم!نعیم پرسید: چه پیغامى و چه کارى است؟ابو سفیان گفت: من با محمد و یارانش قرار جنگ در این وقت گذاردهام و امسال خشکسالى است و این کار براى ما زیانبار است، اما از آن سو مىترسم محمد و یارانش روى وعدهاى که داریم به بدر بیاید و چون ببیند ما نیامدهایم بر ما دلیر شوند و از نظر سایر قبایل و عربهاى دیگر نیز آمدن آنها و نرفتن ما صورت خوبى ندارد، از این رو مىخواهم تو به یثرب بروى و به هر زبانى که مىتوانى و به هر ترتیبى که مىدانى این جنگ را به تاخیر اندازى!
نعیم به مدینه آمد و خدمت پیغمبر اسلام رسید و آنچه توانست درباره اهمیت لشکر قریش و اسلحه و افراد سپاه فراوان آنها براى آن حضرت نقل کرد و مىخواستبا این سخنان دروغ، آن حضرت را به نحوى از حرکتبه سوى بدر منصرف سازد، اما رسول خدا(ص)فرمود: قسم به آن خدایى که جانم در دست اوست من به جنگ او خواهم رفت اگر چه هیچکس با من نیاید و سپس پرچم جنگ را بسته و به دست على(ع)داد و با یک هزار و پانصد نفر از مسلمانان از مدینه خارج شد و دهاسب نیز همراه داشتند.
و چون در بدر صغرى (1) گروههاى زیادى از قبایل عرب براى داد و ستد و تجارت و سایر امور اجتماعى جمع مىشدند مسلمانان اموال تجارتى و کالاهاى زیادى نیز همراه خود برداشتند تا در صورت امکان آنها را به فروش رسانده و به وسیله آن تجارتى نیز بکنند.
ابو سفیان نیز با دو هزار نفر سرباز و پانصد اسب از مکه خارج شد و تا«مر الظهران» (2) پیش رفت اما در آنجا سران لشکر را جمع کرده گفت:
باز گردید که امسال به واسطه خشکسالى مصلحت نیست ما جنگ کنیم، و جنگ در سالى باید باشد که حیوانات بتوانند از سبزى صحرا و برگ درختان بخورند و شما نیز از شیر آنها استفاده کنید.
به همین بهانه پس از چند روز گردش و خوشگذرانى و نوشیدن شراب آنها را به مکه بازگرداند و قریش که چنان دیدند به عنوان سرزنش آنها را«جیش السویق»یعنى لشکر سویق (3) - نامیدند و گفتند: شما فقط براى خوردن سویق به این سفر رفتید.
رسول خدا(ص)نیز با مسلمانان روز اول ذى قعده به بدر رسیدند و به انتظار آمدن ابو سفیان هشت روز آنجا ماندند و مسلمانان هر روز در بازار بدر حاضر مىشدند و کالاهاى تجارتى خود را فروخته و از این راه سود مالى فراوانى به دست آوردند و پس از هشت روز با تمام شدن بازار بدر آنها نیز به سوى مدینه بازگشتند و از نظر سیاسى هم مانند لشکریان فاتح در جنگ، به مدینه آمدند زیرا دشمن از ترس آنها در وعدهگاه حاضر نشده بود. از این رو عظمت تازهاى در نظر عربها و قبایل اطراف پیدا کردند و آثار شکست احد را محو ساختند، و در برخى از تواریخ آمده که صفوان بن امیة پیش ابو سفیان رفت و زبان به ملامت و سرزنش اوگشوده گفت:
این چه کارى بود کردى؟با اینان وعده جنگ گذاردى و تخلف کردى و همین سبب دلیرى و نیروى آنها مىگردد، و از این رو مشرکان قریش در صدد جنگ تازهاى بر آمده و به تهیه لشکر و اسلحه براى جنگ احزاب پرداختند، و به گفته برخى از مورخین پس از مراجعت رسول خدا(ص)از بدر صغرى شخصى به نام معبد بن ابى معبد خزاعى که در بدر حاضر بود و لشکر اسلام را مشاهده کرده بود به سرعتخود را به مکه رسانده و کثرت سپاه مسلمانان را که در بدر بودند به اطلاع قریش رساند، و آنها را به فکر انداخت تا از قبایل اطراف و همدستان خود کمک بگیرند و از سران قریش و ثروتمندان و بلکه افراد معمولى نیز درخواست کمک مالى کنند و تا جایى که مقدور بود اسلحه و سرباز تهیه کرده و جنگ احزاب را با آن سپاه مجهز به راه اندازند.
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCDI.htm
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
احادیث امام سجاد (ع)
احادیث امام حسین (ع)
احادیث امام حسن (ع)
احادیث حضرت زهرا (س)
احادیث حضرت رسول (ص)
زندگینامه 14 معصوم
حضرت فاطمه(س)
امام باقر(ع)
احادیث امام محمد باقر (ع)
احادیث امام جعفر صادق (ع)
مقام قرآن(دین شناسی)
احادیث امام موسی کاظم (ع)
احادیث امام رضا (ع)
احادیث امام جواد (ع)
[همه عناوین(1518)][عناوین آرشیوشده]