نهج البلاغه
مصحف على (ع)
شهادت على (ع)
ضربه ابن ملجم
جنگ نهروان با خوارج سال 37 یا 38 هجرى
عمربن عاص
مالک اشتر
عزل قیس از حکومت مصر و نصب محمد بن ابو بکر
فرستادن قیس بن سعد به عنوان والى مصر
جلسه حکمین و نتیجه
بازگشت امام (ع) از صفین به کوفه
گفتگوى امام (ع) با ابوموسى
واکنش مردم
پیمان متارکه و صلح
نیرنگ عمرو عاص
تلاش معاویه براى صلح
تحرکات سیاسى
عمار و فئه باغیه
آغاز جنگ
تعیین سرنوشت جنگ صفین
حوادث قبل از جنگ
فراخوانى براى سپاه
اقدامات مقدماتى معاویه
کوفه، مرکز خلافت اسلامى
پس از جنگ
سرنوشت طلحه و زبیر
جنگ
مقدمات جنگ
تشکیل سپاه از کوفه
ناکثان در بصره
کودتا
در تعقیب ناکثان
مقدمات آشوب
عزل و نصبها
اولین خطبه
جریان بیعت
کشته شدن عثمان
مخالفان عثمان
قیام بر ضد عثمان
مالاندوزى عثمان
بیعت از حضرت على علیه السلام و بنى هاشم
هجوم بخانه پیغمبر
پیشنهاد ابوسفیان
سقیفه
على (ع) به کمک چهار تن دیگر پیامبر را دفن کرد
على نخستین کسى بود که بر پیامبر نماز گزارد
تجهیز پیامبر(غسل دادن پیامبر و حنوط کردن و تکفین وى توسط على علیه السلام)
على نزدیکترین کس در هنگام مرگ به پیامبر (ص) بود
ابلاغ سوره برائت
سریه ذات السلاسل
سفر به سوى یمن
فاتح دژ خیبر
صلح حدیبیه
داستان «افک»
غزوه بنى المصطلق
غزوه بنىقریظه
جنگ احزاب(خندق)
غزوه خندق
غزوه «بنى النضیر»
احد
غزوه احد
بدر
در جنگ بدر
هزینه عقد و عروسى
ازدواج با زهرا (س)
حضرت على (ع) برادر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است
هجرت به مدینه
لیله المبیت
مرگ پدر(2)
مرگ پدر
محاصره اقتصادى
سخن عفیف بن قیس کندى
دو گفتار
خطبه قاصعه
پیشگامى على علیه السلام در اسلام
پیشگامى در اسلام
حضرت على(ع) در غار حرا
زندگى در خانه پیامبر
داوریها و قضاوتها و مسائل عجیب آن حضرت
على (ع) در دامان پیغمبر تربیتشد
ولادت
عدالت على (ع)
عبادت على (ع)
فکر و تدبیر على (ع)
فصاحت و بلاغت على (ع)
دلاورى على (ع)
زهد على (ع)
حضرت على (ع) یگانه مرجع فتوا در عصر خلیفه دوم
رفع نیازهاى علمى عثمان ومعاویه
دانش1
حسن خلق على (ع)
مهربانى با یتیمان
گذشت على (ع)
اوصاف بدنى على (ع)
سخاوت و بخشندگى على (ع)
فرزندان على (ع)
همسران على (ع)
«نهج البلاغه» یا راه سخن رسا گفتن این ترکیب زیبا نامى است که سید شریف رضى رحمة الله علیه بر گرد آورده خود از خطبهها، نامهها و گفتارهاى کوتاه مولى امیر المؤمنین على علیه السلام نهاده است.
در میان هزاران نام که مصنفان، مؤلفان و یا مترجمان حوزه مسلمانى بر کتابهاى خود نهادهاند، هیچ نامى چون «نهج البلاغه» با محتواى کتاب منطبق نیست و مىتوان گفت این نام از عالم غیب بر دل روشن شریف رضى رحمه الله إفاضه گردیده است، که «الأسماء تنزل من السماء» راه سخن رسا گفتن را در این مجموعه باید یافت.
آنکه بخواهد عربى بنویسد یا به عربى سخن گوید و گفته وى پخته باشد و به جمال آراسته و لفظ آن سخته و از واژه نابجا پیراسته، باید در این مجموعه بنگرد و آنرا بارها بخواند، و فقرههایش را بکار برد تا ملکه بلاغت در گفته و یا نوشته او پدید گردد، و سخنش مورد قبول همگان افتد. چنانکهگویندگان و مترسلان عرب از سده نخستین هجرت به بعد چنین کردهاند . عبد الحمید بن یحیى عامرى مقتول به سال 132 ه. ق کاتب مروان بن محمد آخرین خلیفه مروانى است. در باره او گفتهاند هنر کتابت به عبد الحمید آغاز گردید. عبد الحمید گفته است : هفتاد خطبه از خطبههاى أصلع را از بر کردم و این خطبهها در ذهن من پى در پى (چون) چشمهاى جوشید.
و ابو عثمان جاحظ (م ـ 255 ه. ق) که او را امام ادب عربى شمردهاند و مسعودى وى را فصیحترین نویسندگان سلف دانسته است پس از نوشتن این فقره از سخنان امام «قیمة کل امرىء ما یحسن» . چنین نویسد: اگر از این کتاب جز همین جمله را نداشتیم، آنرا شافى، کافى، بسنده و بىنیاز کننده مىیافتیم. بلکه آنرا فزون از کفایت و منتهى به غایت مىدیدیم و نیکوترین سخن آنست که اندک آن تو را از بسیار، بىنیاز سازد و معنى آن در ظاهر لفظ آن بود.
ابن نباته عبد الرحیم بن محمد بن اسماعیل (م ـ 374 ه. ق) که از ادیبان بنام، و خطیبان مشهور عرب است و در حلب در عهد سیف الدوله منصب خطابت داشته است، گوید: از خطابهها گنجى از بر کردم که هر چند از آن بردارم نمىکاهد، و افزون مىشود و بیشتر آنچه از بر کردم یک صد فصل از موعظتهاى على بن ابى طالب است.
زکى مبارک در کتاب «النثر الفنى» آنجا که از سبک ابو اسحاق صابى (م ـ 380) سخن مىگوید فقرهاى از نوشته صابى را آورده و چنین نویسد: اگر ما این عبارت را با همانند آن که شریف رضى از گفتار على آورده برابر کنیم، مىبینیم صابى و شریف رضى هر دو از یک آبشخور سیراب شدهاند.
پژوهنده هرگاه خطبهها و رسالههاى ادیبان عرب و بلکه شعرهاى شاعران عربى زبان پس از اسلام را بررسى کند، خواهد دید کمتر شاعر و ادیبى است که معنیى را از سخنان على (ع) نگرفته و یا گفته او را در نوشته و یا سروده خویش تضمین نکرده باشد.
در ایران اسلامى نیز سیرت شاعران و نویسندگان بر این بوده است که نوشتههاى خود را به گفتههاى امام بیارایند، یا معنىهاى بلند سخنان وى را در شعر خود بیاورند و آنچه موجب روى آوردن این ادیبان و سخنگویان به گفتار امیر المؤمنین على علیه السلام بوده است گذشته از کمال معنى و جمال لفظ، بلاغت است که در عبارتهاى امام نهفته است: گنجاندن معنى بسیار در کمتر لفظ، بدون اخلال در معنى.
بلاغت چیست؟
در تعریف بلاغت گفتهاند، متناسب بودن سخن فصیح است با مقتضاى حال، یعنى رعایت کردن وضع شنونده و یا خواننده از جهت میزان دریافت، و مقدار اطلاع وى، نیز رعایت موقعیت زمان و مکان و دیگر خصوصیتها که موجب شود سخن یا نوشته، در شنونده و یا خواننده اثرى مطلوب بجا نهد. به تعبیر کوتاهتر بلیغ کسى است که سخن را پیرایه بندد و دراز گوید آنجا که باید و کوتاه سازد و لفظ وى ساده بود آنجا که دراز گفتن و پیرایه بستن لفظ را نشاید . دقت در مجموعه فراهم آورده سید شریف رضى روشن مىسازد که خطبهها، نامهها و گفتارهاى کوتاه امام (ع) مصداق درست چنین تعریفى است. هنگامى که خطبه مىخواند و باید شنوندگان را از آنچه به سود دین و دنیاى آنان است بیاگاهاند، گفتهاش به تفصیل است و آنجا که شاید و سزاست و باید که سخن در دل شنونده نشیند، و جاى گیرد و او از آن سخن پند پذیرد، معنى را در عبارتهاى گونهگون نشاند، چنانکه هر عبارت نکتهاى نو را رساند، هر فقره درسى را آموزد، و چراغ دل شنونده را بیشتر برافروزد.
به سخنان او که در خطبه نخستین و در باره فرشتگان و در خطبه غرا و اشباح و در چگونگى زندگى و مرگ انسان آمده بنگرید.
در این خطبهها صحنهها و حالتها را چنان وصف مىکند که گوئى شنونده خود در آنجا به سر مىبرد. اینها نه تنها نشان دهنده بلکه آموزنده دقت در لطف تعبیر و حسن ترکیب و زیبائى لفظ و بلندى معنى است. اما نکتهاصلى یعنى بلاغت یا مطابقت گفته یا مقتضاى حال را، چنانکه باید آن گاه درمىیابیم که وضع اجتماعى عصر و حالت مستمعان امام را در نظر بگیریم چه آگاهى از وضع آنان در آن روزگار است که ما را از سر تکرار چنین نکتهها در چند خطبه آگاه مىسازد.
آنانکه تاریخ اجتماعى اسلام را خواندهاند، مىدانند از سال بیست و پنجم هجرى (تقریبا) اندک اندک مقدمات جدائى مسلمانان از عصر نبوت و بازگشت به زندگانى پیش از بعثت آغاز گردید. بزرگان و قدرتطلبان قریش که تا فتح مکه مسلمان نشده بودند، پس از گشوده شدن این شهر مقدس پیشپاى خود راهى جز پذیرفتن اسلام ندیدند، اما گروهى از آنان جز کلمه توحید و نبوت که به زبان آوردند تا زنده مانند از اسلام چه مىدانستند هیچ و شاید هم نمىخواستند بدانند.
دوران زندگانى پربرکت رسول اکرم، پس از این فتح بیش از سه سال نبود. و پس از رحلت او عصر فتوحات آغاز گردید.
بیشتر این بزرگان با منصب فرماندهى روانه میدانهاى جنگ شدند و یا ولایت شهرهاى گشوده را یافتند. سرگرمى سران مهاجر و انصار در جنگهاى برون مرزى از یکسو و سادگى وضع عموم مسلمانان، نیز سختگیرى نسبى دو زمامدار پس از پیغمبر از سوى دیگر بآنان رخصت نمىداد که هر چه مىخواهند بکنند. اما از سال بیست و پنجم به بعد زمینه براى تاخت و تاز قریش و خاندان اموى آماده گردید. مساوات اسلامى اندک اندک از میان رفت، و کسانى که خود را صحابى پیغمبر و حافظ سنت او مىدیدند ترجیح دادند زندگى بىدردسرى داشته باشند و از غنیمتهاى جنگى و خزانه مسلمانان هر چه بیشتر بردارند و خدا و روز جزا را هر چه کمتر به یاد آرند. دل بستگى آنان به این جهان روزافزون، و علاقمندىشان به آن جهان و فراهم آوردن ساز آن اندک. پس از شورش مسلمانان و کشته شدن عثمان و بیعت مهاجر و انصار با امیر مؤمنان، این دسته از مردم نیز در جمع اصحاب او در آمدند. اما چون عدالت على را در تقسیم بیت المال و زهد او را در امارتدیدند، ناخشنودى خود را به زبان و کردار به امام مسلمانان نمودند، و این گروهاند که امام آنانرا با سخنانى که ترجمه آن چنین است اندرز مىدهد و از دوزخ مىترساند و به برداشتن توشه آخرت مىخواند:
«کار از روى دل چنان کنید که گوئى از بیم جان کنید. من چون بهشت جائى را ندیدهام خواهان آن آسوده و از پاى نشسته، و نه چون دوزخ ترسنده از آن خفته و از بیم رسته. بدانید آنکه حق او را سود ندهد باطل زیانش رساند و آنکه به راه نیفتد گمراهى به هلاکتش کشاند. شما را فرمودهاند بار بربندید و توشه برگیرید. من بر شما از دو چیز بیشتر مىترسم: دنبال هواى نفس رفتن و آرزوى دراز در سر پختن. پس تا در این جهانید از آن چندان توشه بردارید که فردا خود را بدان نگاهداشتن توانید.»
و چه نکو نوشته است سید شریف در پایان این خطبه که «اگر سخنى بود که مردم را به زهد کشاند و به کار آخرت ناچار گرداند این سخن است و در باره آن بس که دل را از آرزوها چنان برکند که روشن شود و پند پذیرد و بیش پى کار دنیا نگیرد.» و نیز این سخنان:
«اما مردمانى دیگرند که یاد قیامت دیدهشان را فرو خوابانیده و بیم رستاخیز سرشکشان را روان گردانیده یا از مردم گریزانند و یا مقهور و ترسان، یا خاموش و دهان بسته یا از روى اخلاص به دعا نشسته یا گریان و دل شکسته. در کنج گمنامى خزیده و خوارى و مذلت را بجان خریده...
پس دنیا را خرد مقدارتر از پر کاه و گیاه خشکیده بینید. و از پیشینیان خود پند گیرید، پیش از آنکه پسینیان از شما عبرت گیرند. دنیاى نکوهیده را برانید چه او کسانى را از خود رانده است که بیش از شما شیفته آن بودهاند.»
نبرد بصره که نخستین درگیرى در حوزه مسلمانى است هر چند به سود خلیفه وقت پایان یافت، لیکن اندک اندک اثرى نامطلوب در ذهن گروهى که ایمانى درست نداشتند باقى گذارد. نبرد صفین و رویاروئى گروههاى یک خانواده با هم این نگرانى را بیشتر کرد و دامنه اثر آنرا در دلها گستردهتر.تا آنجا که آنان را در رفتن به میدان کارزار بىرغبت ساخت، چنانکه هر یک کار را بعهده دیگرى مىانداخت. در خطبههائى که پس از اعتراض آنان به رأى داوران خوانده شده امام از ضمیر این دسته خبر مىدهد. و ایمان و اخلاص خود و مسلمانان عصر پیغمبر را فرایاد آنان مىآورد:
«ما در میدان کارزار با رسول خدا بودیم. پدران، پسران، برادران و عموهاى خویش را مىکشتیم و در خون مىآلودیم، این خویشاوندکشى ما را ناخوش نمىنمود بلکه بر ایمانمان مىافزود، که در راه راست پا برجا بودیم و در سختىها شکیبا و در جهاد با دشمن کوشا. گاه تنى از ما و تنى از سپاه دشمن به یکدیگر مىجستند و چون دو گاو نر سر و تن هم را مىخستند. هر یک مىخواست جام را به دیگرى به پیماید و از شربت مرگش سیراب نماید. گاه نصرت از آن ما بود و گاه دشمن گوى پیروزى را مىربود... به جانم سوگند اگر رفتار ما همانند شما بود نه ستون دین بر جا بود و نه درخت ایمان شاداب و خوشنما.»
و آنجا که مىبیند هم چشمىهاى قبیلهاى که در عصر رسول خدا (ص) از میان رفته بود زنده گردیده و ازدى به رقابت تمیمى ایستاده و مضرى با یمانى در افتاده مىفرماید:
«بدانید که شما پس از هجرت و ادب آموختن از شریعت به خوى بادیهنشینى بازگشتید. و پس از پیوند دوستى دسته دسته شدید. با اسلام جز به نام آن بستگى ندارید، و از ایمان جز نشان آنرا نمىشناسید. مىگوئید به آتش مىسوزیم و ننگ را نمىتوزیم گویا مىخواهید اسلام را دگرگون کنید با پرده حرمتش را دریدن و رشته برادرى دینى را بریدن...»
با توجه بدین وضع اجتماعى است که ما از سر تکرار تقوى و تحریض بدان در سخنان امیر مؤمنان و پى در پى ترساندن یاران خویش از کیفر آن جهان آگاه مىشویم و بلاغت را به معنى حقیقى آن در این خطبهها مىیابیم.
اما آنچه این اثر را از دیگر نمونههاى سخنان بلیغ جدا و خواننده آنرا در چهار موج إعجاب رها مىسازد، تنها مطابقت سخن با مقتضاى حال نیست، هرچند در این باب به کمال است. آنچه سخنان امام (ع) را تا بدان درجه بالا برده که گویند برتر از سخن آفریده و فروتر از گفته آفریننده است، رنگى است که از کلام پروردگار در گفتار على (ع) مىبینیم. گفتارى بىاندیشه پیش و بىآموختن از استادى، ـ کم یا بیش ـ .
مىدانیم هر گوینده که در فن سخنورى به کمال رسد و هر نویسنده که در میدان ترسل پیش افتد باید سالها در محضر استادان زانو زند تا هنر گویندگى و یا نویسندگى را بیاموزد . حالى که امام بزرگوار جز محضر رسول اکرم دبستانى ندیده و جز از آورنده قرآن از کسى درس بلاغت نشنیده. آن گاه خواست او از این سخنان نه ترسل است نه انشاء و نه کوشش در آوردن سجع، یا ترصیع، یا موازنه یا طباق یا مراعات النظیر و دیگر هنرهاى لفظى و معنوى . با این همه چنانکه مىبینیم سخنان وى آراسته به چنین زیورهاست.
این خطبههاى گوناگون به حکم ضرورت در جمعهها و یا در اجتماع مسلمانان القاء گردیده است و بدون تردید گوینده پیش از آغاز خطبه در لفظ نیندیشیده و قبلا معنى را در خاطر نسنجیده، اما آنچه از معنى در قالب لفظ آورده است زیور صناعت را یکى پس از دیگرى هر چه زیباتر و متناسبتر به خود مىگیرد. مجموعه سخنان امام پندى است یا حکمتى، تعلیمى یا ارشادى تهدیدى یا تشویقى، عبرتى یا موعظتى، تشریفى و یا کرامتى که گاه در صلابت چون صخرههاى سخت است که از ستیغ کوهى بلند فرا زیر آید و به ژرفاى دریایى خروشان فرو ریزد و صدمت آن در این سو و آن سو آوا در افکند، و گاه در نرمى چون شبنم بهارى که بر برگ گل نشیند یا نسیم سحرگاهى که چهره خفتهاى را نوازش دهد. در بیم چون صاعقهاى که زمین را بلرزاند و در امید چون آبشارى که از فاصلهاى نزدیک آهنگ موزون خود را به گوش جگر تافتهاى رساند.
این جنس انشاء سخن، فن کس یا کسانى نیست که بتوانند از راه تدریس و محاورت و تمرین و ممارست بر آن دست یابند، موهبتى است خاص که از خزانه علم الهى به نادره مردان جهان تفویض مىگردد.
در باره نهج البلاغه و محتواى آن از دیرباز بحثها شده و شرحها و تفسیرها به زبانهاى گوناگون بر این مجموعه نوشتهاند، اما هر چه نوشته باشند و هر چه بنویسند باز هم حق این سخنان را نگزاردهاند.
نهج البلاغه دائرة المعارفى از فرهنگ اسلامى است: خداشناسى، و جهان فرشتگان، پیدایش عالم، طبیعت انسان، امتها و حکومتهاى نیکوکار و یا ستمباره اما نکته اصلى این است که در سراسر این سخنان، خواست امام تدریس علوم طبیعى و جانورشناسى یا فهماندن نکتههاى فلسفى و یا تاریخى نیست.
سخنان على در طرح این گونه بحثها همچون قرآن کریم است که به زبان موعظت از هر پدیده محسوس یا معقولى نمونهاى روشن و قابل درک در پیش چشم شنونده قرار مىدهد، سپس آرام آرام او را با خود به سر منزلى مىبرد که باید بدان برسد، به درگاه خدا و آستان پروردگار یکتا.
آنجا که سخن در خلقت آسمان و زمین و آفتاب و ماه و ستاره و کوههاست، به زبان اندرز یاد مىدهد که آنچه آفریدگار به آفریدگان بخشیده خیر محض است، اما انسان ناسپاس حق این همه نعمت را نمىگزارد و از راه خدا به راه شیطان روى مىآورد و بخشش الهى را در راه انگیختن شر و بر پا کردن فتنه صرف مىکند، و آنجا که تذکار داستان پیشینیان است، به حاضران تعلیم مىدهد که روزگار آیینه عبرت است و گذشته را در آن توان دید اما عبرت گیرنده کى و چه کسى است ببینید امتهاى از میان رفته و در زیر خاک خفته چه کردند و چه دیدند کار نیک آنان را تقلید کنید و از ارتکاب کار زشتى که به نابودى آنان منتهى گشت بپرهیزید.
در خلال این اندرزها گاهى هم به اصحاب خود مىنگرد و به حال و کردار آنان مىاندیشد، ناگهان کوهى از اندوه و دریغ بر دل او فرود مىآید و آن هنگامى است که دیده حقیقت بین را از مردمى که پاى منبرش نشستهاند مىگرداند، و به افقى دورتر مىگشاید به روزگار محمد (ص) و یاران پاکدل او که با اعتقاد به خدا و روز رستاخیز نصرت دین را بر سود دنیاى خود مقدمداشتند. دیگر بار به جمع حاضران مىپردازد و مىبیند هنوز از آن زمان بیش از سى سال نگذشته است، چه شد که در این فاصله کوتاه مسلمان نماها جاى مسلمانان راستین نشستهاند مردمى که چون دنیا به روى آنان خندید خدا را فراموش و امام خود را نافرمانى کردند. آن مردم که گردنها را مىکشیدند و بر خود مىبالیدند که ما در راه خدا شهید دادهایم و خود نیز در آرزوى شهادتیم کجا رفتند چرا اینان که گرد مرا گرفتهاند تن آسانى را بر کشته شدن در راه دین ترجیح مىدهند و هر یک مىکوشد تا این وظیفه دینى را به گردن دیگرى اندازد؟
به مساوات و ایثار مسلمانان در صدر اسلام مىنگرد که چگونه دیگرى را بر خود مقدم مىداشتند و مىکوشیدند خود را از آلوده شدن به مال دنیا پاک نگاه دارند. اکنون چرا اینان مال اندوز و دنیا پرست شدهاند این نمونهها و دهها نمونه دیگر محتواى خطبههاى امام است .
نامهها بیشتر دستور کار حکمرانان است که: چگونه با طبقات مردم رفتار کنند و چسان در نگهبانى خزانه ملت بکوشند. در هزینه صرفه و صلاح جامعه را در نظر بگیرند. اما مضمون این نامهها دستور حاکم نیمى از پهنه مسکونى جهان آن روز که به عاملان زیردست خود فرمان مىدهد نیست، نوشته پدرى مهربان، سالخورده و سرد و گرم روزگار چشیده است که به فرزندان نورس خویش مىآموزد تا در نبرد زندگى چگونه با مشکلات روبرو شوند.
در باره فقرهها و جملههاى کوتاه از خود چیزى نمىنویسم، و نوشتهام را یک بار دیگر با قضاوت امام ادیبان عرب عمرو بن بحر ملقب به جاحظ مىآرایم.
«اگر از سخن على جز همین نکته را نداشتیم آن را شافى کافى و بىنیاز کننده مىیافتیم بلکه افزون از کفایت و منتهى به غایت مىدیدیم.»
براى آن که نپندارند دلبستگى نگارنده به مذهب شیعه و شیفتگى وى به مکارم اخلاق و صفات انسانى على علیه السلام او را به چنین داورى واداشته است، تنها ترجمه یک فقره از مقدمه شیخ بزرگوار محمد عبده رحمة الله علیهمفتى پیشین دیار مصر را که از علماى سنت و جماعت است مىنویسم تا معلوم شود صرافان سخن بدین گنجینه گوهر چه نظرى دارند و چه أرجى مىنهند :
«هنگام خواندن چون از عبارتى به عبارت دیگر مىپرداختم مىدیدم جولانگاه اندیشه و دیدگاه بصیرت تغییر مىیابد. گاهى خود را در جهانى از معانى بلند مىدیدم که در پوششى از لفظهاى رخشان و خیره کننده، به زیارت جانهاى پاک مىآید و در دلهاى زدوده از غل و غش رخت مىگشاید ... و گاهى جمله و عبارتها چنان مىنمود که گویى با چهرههاى عبوس و درهم ریخته و دندانهاى بر یکدیگر فشرده و چنگال عقابان درهم شکننده آماده حمله روبرو هستم و گاه عقلى نورانى را مىدیدم که با آفریده جسمانى همانندى ندارد. از کاروان خدایى جدا شده و با روح انسانى پیوسته و پس از آن که آن را از آلودگى وسوسهها پاک ساخته تشریفى از عالم طبیعت بدو پوشانده سپس آن را با خویش به ملکوت اعلى برده و تا پایگاه تجلى نور الهى رسانده و در کنف قدس ربوبى ساکن کرده است، و گاهى خطیبى را مىدیدم که والیان امت را مخاطب ساخته با صدایى رسا آنان را تعلیم مىدهد و راه صواب و خطا را به ایشان مىنمایاند و دقایق سیاست را به آنان مىآموزد و از پیمودن راهى که به ورطه گمراهى پایان مىیابد، بر حذر مىدارد.»
آرى چنین است سخنان على علیه السلام. گفتارى فروتر از کلام خالق و برتر از سخن مخلوق .
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACI4.htm
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
احادیث امام سجاد (ع)
احادیث امام حسین (ع)
احادیث امام حسن (ع)
احادیث حضرت زهرا (س)
احادیث حضرت رسول (ص)
زندگینامه 14 معصوم
حضرت فاطمه(س)
امام باقر(ع)
احادیث امام محمد باقر (ع)
احادیث امام جعفر صادق (ع)
مقام قرآن(دین شناسی)
احادیث امام موسی کاظم (ع)
احادیث امام رضا (ع)
احادیث امام جواد (ع)
[همه عناوین(1518)][عناوین آرشیوشده]