لازم به تذکر است که سال نهم هجرت را به خاطر ورود وفدها«شخصیتها و هیئتهایى که به نمایندگى قبایل و سایر ملتها به مدینه مىآمدند»ـعام الوفودـنامیدند.شهر مدینه هر چند روز یک بار شاهد ورود این هیئتهاى گوناگون بود که برخى با لباسهاى محلى و هیئتهاى جالبى وارد مىشدند تا پیغمبر اسلام را از نزدیک ببینند و به دین اسلام در آمده و با رهبر اسلام پیمان دوستى بسته و پیوند خود را به آن حضرت اعلام دارند.
این بیشتر بدان خاطر بود که با فتح مکه مرکز قدرت بت پرستان و محور اصلى دشمنان اسلام سقوط کرد و سایه قدرت این آیین مقدس بر سراسر شبه جزیره افتاد و قبایل و گروههاى مختلف و اقلیتهاى مذهبى دیگر مانند مسیحیان ساکن عربستان دانستند که دیر یا زود اسلام در میان تمام افراد و قبیلههاى ساکن جزیرة العرب نفوذ خواهد کرد و بهتر آن است که زودتر به این آیین مقدس وارد شده و یا از نزدیک با رهبر عالى قدر اسلام آشنایى و دوستى برقرار سازند.
پیش از این گفته شد که لشکر اسلام پس از فتح مکه به حنین و از آنجا به طائف رفت و محاصره طائف مدتى طول کشید و رسول خدا(ص)مصلحت در آن دید که موقتا از فتح طائف و محاصره آنجا صرفنظر کند و از این رو به قصد عمره به سوىمکه حرکت کرد و پس از آن به مدینه آمد.
با پیشرفت اسلام و توسعه آن در سراسر جزیرة العرب،بزرگان طائف خود را در محاصره آیین اسلام دیدند و تصمیم گرفتند تا هیئتى را به نزد رسول خدا(ص)فرستاده و اسلام اختیار کنند .
ابتدا عروة بن مسعود ثقفى یکى از بزرگان ایشان به فکر افتاد تا خود به نزد پیغمبر آمده و ایمان آورد و به همین منظور از طائف حرکت کرده و هنگامى که پیغمبر اسلام در راه بازگشت از تبوک بود و هنوز به شهر مدینه نرسیده بود خود را به آن حضرت رسانده و مسلمان شد و سپس اجازه گرفت تا به شهر خود طائف بازگردد و آنها را به اسلام دعوت نماید.
رسول خدا(ص)به او فرمود:آنان به جنگ تو خواهند آمد و دعوتت را نخواهند پذیرفت و بدین وسیله از کشته شدن او به دست قبیلهاش او را بیم داد،ولى عروه که خود را خیلى نزد آنها محترم مىدانست و چنین چیزى را باور نمىکرد عرض کرد:آنها مرا از دیدگان خود بیشتر دوست دارند،و بدین ترتیب از رسول خدا اجازه گرفته به طائف آمد.
و روز دیگر در میان غرفه خود که در بلندى قرار داشت ایستاد و مردم را به آیین مقدس اسلام دعوت کرد اما همانطور که رسول خدا(ص)خبر داد و پیش بینى کرده بود قوم و قبیلهاش به مخالفت با او برخاسته از اطراف تیربارانش کردند و سرانجام یکى از آن تیرها کارگر شده بر بدن عروه نشست و همان سبب شهادت و مرگ او گردید و هنگام مرگ به نزدیکانش گفت:
این کرامتى بود که خدا نصیب من کرد و پیغمبر به من خبر داد و سپس وصیت کرد جنازه او را در کنار قبور شهداى طائفـکه هنگام محاصره آن شهر به شهادت رسیده بودندـدفن کنند،و چون خبر قتل او به پیغمبر اسلام رسید فرمود:عروه در میان قوم خود همانند صاحب یاسین بود در میان قومش.
قبیله ثقیف پس از اینکه عروه را به قتل رساندند از این کار خود سخت پشیمان شدند و خود را در محذور سختى مىدیدند،زیرا مىدانستند از انتقام مسلمانان وقبایل اطراف طائف که تدریجا مسلمان شده و روز به روز بر تعدادشان افزوده مىشد آسوده و ایمن نخواهند ماند،از این رو به فکر چاره افتادند و پس از مشورتى که با بزرگان خود کردند قرار شد عبد یالیل را که از نظر سن و مقام و منزلت همانند عروة بن مسعود بود به سمت نمایندگى و پذیرش اسلام و مصالحه به نزد رسول خدا(ص)بفرستند.
عبد یالیل که مىترسید پس از مراجعت به سرنوشت عروه دچار گردد گفت:من بتنهایى حاضر نیستم به دنبال این کار بروم مگر آنکه چند تن دیگر را نیز با من بفرستید و پس از گفتگو پنج نفر دیگر را نیز از تیرههاى مختلف قبیله ثقیف انتخاب کرده و همراه او فرستادند.
نمایندگان ثقیف به مدینه آمدند و مغیرة بن شعبه که در سلک مسلمانان و خود از قبیله ثقیف بود به آنها برخورد و طرز سلام را در اسلام به آنها یاد داد که هنگام ورود به محضر رسول خدا(ص)چگونه سلام کنند ولى آنها به همان وضع زمان جاهلیت سلام کرده و حاضر نشدند در آغاز ورود تسلیم آیین مقدس اسلام گردند.
براى آنها خیمهاى در مسجد زده شد و آنها در آن خیمه سکونت کردند و باب مذاکره میان ایشان و پیغمبر اسلام براى مصالحه آغاز گردید و نمایندگان ثقیف پذیرش اسلام خود را به دو چیز مشروط کردند یکى آنکه گفتند:تا سه سال بتکده«لات»به حال خود باشد و آن را ویران نکنند،دیگر آنکه قبیله ثقیف را از خواندن نماز معاف بدارد.
اینان خیال مىکردند دین اسلام یک دین ساختگى و قراردادى و احکام آن احکامى اختیارى است که پیغمبر اسلام مىتواند در اصول و یا فروع آن روى صلاح دید خود و یا روى تمایلات و تقاضاى افراد دخل و تصرفى کند و آنها را کم و زیاد کرده و یا مدتى براى عمل و انجام آنها در نظر بگیرد و بخوبى معلوم مىشود که به حقیقت اسلام و این آیین مقدس آسمانى پى نبرده بودند و چون با مخالفت شدید پیغمبر اسلام رو به رو شدند دانستند که چه تقاضاى بىمورد و بیجایى کردهاند و از این رو سه سال را به یک ماه تنزل داده باز هم دیدند مورد قبول قرار نگرفت از این رو تقاضا کردند که خود آنها را از شکستن بتها و ویران کردن بتخانه معاف بدارد و این کار را به دیگرى محول سازد که البته این تقاضا مورد موافقت رسول خدا(ص)قرار گرفت و چنانکه گفتهاند آن حضرت ابو سفیان و مغیرة بن شعبه را مأمور این کار کرد و آنها به دستور آن حضرت به طائف رفته و بتکده لات را ویران کردند.
در رد پیشنهاد و تقاضاى دوم آنها نیز رسول خدا(ص)آن جمله جالب و تاریخى را بیان فرمود که گفت:
«لا خیر فى دین لا صلاة فیه»
[دین و آیینى که نماز در آن نباشد خیرى در آن دین نیست.]
نمایندگان ثقیف به ناچار اسلام را با تمام اصول و فروعش پذیرفته به شهر خود بازگشتند و در میان آنها مردى بود به نام عثمان بن ابى العاص که از همه جوانتر بود ولى به خاطر آنکه در مدت توقف در مدینه از آن پنج نفر دیگر بیشتر به اسلام علاقهمند شده بود و در یاد گرفتن قرآن و تعلیمات مقدس اسلام کوشش بیشترى داشت،رسول خدا(ص)او را امیر بر دیگران کرد و سمت نمایندگى خود را از نظر مذهبى و اجتماعى به او واگذار نمود و هنگامى که مىخواستند از مدینه حرکت کنند سفارشاتى به او کرد و از آن جمله درباره نماز جماعت و رعایت حال ناتوانان از مأمومین این گونه فرمود:
«یا عثمان تجاوز فى الصلاة،و اقدر الناس بأضعفهم فان فیهم الکبیر و الصغیر و الضعیف و ذا الحاجة»
[اى عثمان در نماز زود بگذر،و حال ناتوانترین مردم را در نظر بگیر،زیرا در میان آنها بزرگ و کوچک و ناتوان و گرفتار وجود دارد(که نمىتوانند زیاد صبر کنند).]
و بدین ترتیب سرسختترین قبایل عرب شبه جزیره و محکمترین شهرهاى حجاز از نظر قلعه و برج و بارو در برابر اسلام خاضع و تسلیم گردید و آثار شرک و بت پرستى از آن سرزمین برچیده شد.
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCIE.htm
در فصول گذشته شمهاى از کارشکنىهاى منافقان مدینه را در پیشرفت اسلام نقل کردیم، اینان در هر بار با شکست رو به رو مىشدند و غالبا وحى آسمانى موجب رسوایى و سرافکندگى و کشف توطئه آنان مىگردید، این بار به فکر افتادند براى پیاده کردن نقشههاى خائنانه خود از همان نام دین و اسلام استفاده کنند و بدین منظور مسجدى در محله قبا بنا کنند و در زیر پوشش دین، محافل خود را در آنجا تشکیل دهند و مرکزى براى اجتماع هم مسلکان و طرح نقشههاى خود داشته باشند.
کسى که بیشتر در بناى این مسجد کوشش داشت و به فکر این نقشه خطرناک افتاد، شخصى به نام ابو عامر راهب بود که خود در مدینه نبود ولى از خارج به وسیله نامهها و پیامهایى که براى منافقان مىفرستاد، رهبرى آنها را به عهده داشت.
ابو عامر پدر همان حنظله غسیل الملائکة بود که شرح فداکارى و ایمان وسرانجام شهادت جانگداز او را در جنگ احد پیش از این ذکر کردیم، ابو عامر که در سلک مسیحیان به سر مىبرد در همان اوایل ورود اسلام به مدینه بناى مخالفتبا اسلام و کارشکنى را در مدینه گذارد و چون نتیجهاى نگرفت و مطرود مسلمانان و مردم مدینه گردید به مکه رفت و از آتش افروزان جنگ احد و احزاب و از همان افرادى بود که در تحریک قریش و دشمنان اسلام به جنگ با مسلمین فعالیت زیادى داشت و با پیشرفت اسلام در جزیرة العرب و فتح مکه به طائف رفت و از آنجا نیز به شام گریخت ولى از فعالیتهاى تخریبى خود دستبردار نبود.
ابو عامر در ضمن نامهاى که به منافقان نوشته بود دستور بناى این مسجد را در محله قباء داده بود و آنها نیز دستورش را عملى کرده و مسجد مزبور را ساختند و هنگامى که رسول خدا(ص)عازم تبوک بود پیش آن حضرت آمده معروض داشتند:
- اى رسول خدا ما براى بیماران و پیران و افراد زمینگیرى که نمىتوانند براى نماز به مسجد جامع بیایند و بخصوص در شبهاى زمستانى، سردى هوا و دورى راه مانع حضور آنها در مسجد قباء است مسجدى ساختهایم و میل داریم شما بدانجا بیایید و با خواندن یک نماز در آن مسجد آن را افتتاح فرمایید!
پیغمبر فرمود: من اکنون در جناح سفر هستم و اگر ان شاء الله از این سفر بازگشتم بدانجا خواهم آمد.
اکنون که رسول خدا(ص)باز مىگشت در نزدیکى مدینه به آن حضرت خبر دادند که مسجد مزبور به اتمام رسیده و مرکز اجتماع منافقان گردیده است. رسول خدا(ص)به دستور پروردگار متعال از همان خارج شهر پیش از ورود به مدینه، دو نفر از قبیله عمرو بن عوف را فرستاد تا آن مسجد را که خداى تعالى«مسجد ضرار»نامید ویران کنند و این بناى بظاهر مقدس را که در واقع به صورت مرکز دستهبندیهاى سیاسى علیه اسلام و مسلمین در آمده و کانونى براى ایجاد دو دستگى میان مسلمانان شده بود با خاک یکسان سازند.
و از آن پس براى چندى به صورت مزبله و محل اجتماع زباله و کثافات در آمد و منافقان نیز از آن پس نتوانستند مرکزى براى خود ترتیب دهند و پس از دو ماه نیزمرگ رئیس و بزرگ آنها یعنى عبد الله ابى پیش آمد و یکسره تشکیلات آنها را به هم زد.
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCID.htm
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
احادیث امام سجاد (ع)
احادیث امام حسین (ع)
احادیث امام حسن (ع)
احادیث حضرت زهرا (س)
احادیث حضرت رسول (ص)
زندگینامه 14 معصوم
حضرت فاطمه(س)
امام باقر(ع)
احادیث امام محمد باقر (ع)
احادیث امام جعفر صادق (ع)
مقام قرآن(دین شناسی)
احادیث امام موسی کاظم (ع)
احادیث امام رضا (ع)
احادیث امام جواد (ع)
[همه عناوین(1518)][عناوین آرشیوشده]