سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پشیمان ترین مردم هنگام مرگ، دانشمندان بی کردارند . [امام علی علیه السلام]
 
پنج شنبه 86 خرداد 17 , ساعت 12:33 عصر

 

پیشوایان معصوم علیهم السلام انسانهاى کامل و برگزیده‏اى هستند که به عنوان الگوهاى رفتارى و مشعلهاى فروزان هدایت جامعه بشرى از سوى خدا تعیین شده‏اند. گفتار و رفتار و خوى و منش آنان ترسیم «حیات طیبه‏» انسانى و وجودشان تبلور تمامى ارزشهاى الهى است.

آنان - به تعبیر امام هادى علیه السلام - معدن رحمت، گنجینه داران دانش، نهایت‏بردبارى و حلم، بنیانهاى کرامت و ریشه‏هاى نیکان، خلاصه و برگزیده پیامبران، پیشوایان هدایت، چراغهاى تاریکى‏ها، پرچمهاى پرهیزگارى، نمونه‏هاى برتر و حجتهاى خدا بر جهانیان هستند. (1)

بدون شک، ارتباط با چنین چهره‏هایى و پیروى از دستورها و رفتارشان، تنها راه دستیابى به کمال انسانیت و سعادت دو جهان است.

پیشواى دهم علیه السلام یکى از پیشتازان دانش و تقوا و کمال است که وجودش مظهر فضائل اخلاقى و کمالات نفسانى و الگوى حق جویان و ستم ستیزان است.

امام هادى پیوسته تحت نظر حکومت‏هاى جور بود و سعى مى‏شد آن حضرت با پایگاههاى مردمى و افراد جامعه تماس نداشته باشد، با این حال آن مقدار از فضائل اخلاقى که از او بروز کرده، دانشمندان و شرح حال نویسان و حتى دشمنان اهل بیت علیهم السلام را به تحسین و تمجید آن وجود الهى واداشته است. «ابوعبد الله جنیدى‏» مى‏گوید:

«سوگند به خدا، او بهترین مردم روى زمین و برترین آفریده‏هاى الهى است. » (2)

«ابن حجر» در شرح حال آن حضرت مى‏نویسد:

«و کان وارث ابیه علما و سخاء. » (3)

او در دانش و بخشش وارث پدرش بود.

«متوکل‏» در نامه‏اى که براى امام علیه السلام مى‏نویسد خاطر نشان مى‏کند:

«امیرالمؤمنین عارف به مقام شماست و حق خویشاوندى را نسبت‏به شما رعایت مى‏کند و طبق آنچه مصلحت‏شما و خانواده‏تان مى‏باشد عمل مى‏کند». (4)

اینک به منظور سرمشق گرفتن از اخلاق کریمه و رفتار سازنده آن حضرت نمونه‏هایى را یادآور مى‏شویم.

الف - انس با معبود

پیشوایان معصوم علیهم السلام در بالاترین درجه مقام شناخت‏حق تعالى قرار داشتند و همین درک و بینش عمیق، آنان را به ارتباط و انس همیشگى با خدا واداشته و شعله‏هاى آتش عشق به معبود و وصال به حق بر جانشان شرر مى‏افکند و آرامش را از آنان سلب مى‏کرد.

امام هادى علیه السلام شب هنگام به پروردگارش روى مى‏آورد و شب را با الت‏خشوع به رکوع و سجده سپرى مى‏کرد و بین پیشانى نورانى‏اش و زمین جز سنگ ریزه و خاک حائلى وجود نداشت و پیوسته این دعا را تکرار مى‏نمود:

«الهى مسى‏ء قد ورد، و فقیر قد قصد، لا تخیب مسعاه و ارحمه و اغفر له خطاه. » (5)

بارالها! گنهکارى بر تو وارد شده و تهیدستى به تو روى آورده است، تلاشش را بى نتیجه مگردان و او را مورد عنایت و رحمت‏خویش قرار داده و از لغزشش درگذر.

پارسایى و انس با پروردگار، آنچنان نمودى در زندگى امام نقى علیه السلام داشت که برخى از شرح حال نویسان در مقام بیان برجستگى‏ها و صفات والاى آن گرامى به ذکر این ویژگى پرداخته‏اند. «ابن کثیر» مى‏نویسد:

«کان عابدا زاهدا» (6)

او عابدى وارسته و زاهد بود.

یافعى مى‏گوید:

«کان متعبدا، فقیها، اماما. »

او کمر همت‏به عبادت بسته، فقیه و پیشوا بود.

ابن عباد حنبلى، نیز مى‏گوید:

«کان فقیها، اماما، متعبدا. » (7)

ب - سخاوت وجود

امامان معصوم علیهم السلام براى مظاهر دنیوى از جمله مال و ثروت ارزش ذاتى قائل نبودند و سعى مى‏کردند به حد اقل آن - که زندگى معمولى روزانه آنان را تامین کرده و آن بزرگواران را در راه انجام وظایف فردى و اجتماعى یارى رساند - بسنده کنند و مازاد آن را در راههایى که موجب خشنودى خداوند بود صرف کنند.

یکى از این راهها انفاق به افراد تهیدست و نیازمند مى‏باشد. این سیاست‏خدا پسندانه مالى - که در زندگى همه معصومین علیهم السلام در سطح گسترده‏اى به چشم مى‏خورد - علاوه بر جنبه‏هاى معنوى و آثار اخروى، عامل مهمى در کاهش فقر و فاصله طبقاتى جامعه اسلامى و تالیف قلوب افراد و حفظ شخصیت و علاقه‏مند ساختن آنان به مکتب اهل بیت و جلوگیرى از ارتباط گرفتن و نزدیک شدن آنان به دستگاه زر و زور خلفا بود.

در پرتو برخوردارى ائمه علیهم السلام از این خلق نیکو، وجود آن بزرگواران پیوسته مایه امید، و خانه‏شان نه تنها مرکز نشر دانش، بلکه پناهگاه افراد نیازمند و درمانده و محل رفت و آمد انسانهاى مختلف به ویژه آنان که از راه دور آمده بودند بود. این مساله هم براى عموم مردم جا افتاده بود، به گونه‏اى که وقتى فرد نیازمند و درمانده‏اى را مى‏دیدند او را به خانه امامان علیهم السلام راهنمایى مى‏کردند، و هم براى خود افراد درمانده، بدین معنى که به محض مواجه شدن با مشکلى مستقیما سراغ خانه امامت را مى‏گرفتند.

امام هادى علیه السلام همچون پدر بزرگوارش کانون سخاوت و کرم بود و گاهى مقدار انفاق به حدى از فزونى مى‏رسید که دانشمندى مانند «ابن شهرآشوب‏» پس از نقل آن مى‏گوید:

«این مقدار انفاق، معجزه‏اى است که جز پادشاهان از عهده کسى ساخته نیست و تا کنون این مقدار انفاق را از کسى نشنیده‏ایم. » (8)

در کتاب «تاریخ اجمالى پیشوایان‏» به مواردى از جود و بخشش امام علیه السلام اشاره کردیم، در اینجا به ذکر نمونه دیگرى بسنده مى‏کنیم. اسحاق جلاب مى‏گوید:

«براى ابوالحسن گوسفندان زیادى خریدم، سپس مرا خواست و از اصطبل منزلش به جاى وسیعى برد که من آنجا را نمى‏شناختم، سپس تمامى آن گوسفندان را بین کسانى که آن حضرت دستور مى‏داد، توزیع کردم. » (9)

در روایت دیگر، زمان خرید و توزیع گوسفندان روز «ترویه‏» (10) ذکر شده است. (11)

از این روایت‏بر مى‏آید که آن حضرت در مسائل مالى و انفاقهاى جزئى نیز مسائل امنیتى و حفاظتى را رعایت مى‏کرده و این بیانگر شدت محدودیت آن حضرت از سوى دستگاه حکومتى است، با این حال امام این کار را تحت پوشش قربانى انجام داد تا هر گونه سوء ظنى را نسبت‏به خود از بین ببرد.

ج - حلم و بردبارى

حلم و بردبارى از ویژگیهاى مهمى است که مردان بزرگ به ویژه رهبران الهى که بیشترین برخورد و اصطکاک را با مردم نادان و نابخرد و گمراه داشتند، از آن برخوردار بوده و در پرتو این خلق نیکو افراد بسیارى را به سوى خود جذب کردند.

امام هادى همچون نیاکان خود در برابر ناملایمات بردبار بود و تا جایى که مصلحت اسلام ایجاب مى‏کرد با دشمنان حق و ناسزاگویان و اهانت کنندگان به ساحت مقدس آن حضرت، با بردبارى برخورد مى‏کرد.

«بریحه‏» عباسى - که از سوى دستگاه خلافت‏به سمت پیشنمازى مکه و مدینه منصوب شده بود - از امام هادى علیه السلام نزد متوکل سعایت کرد و براى او نوشت:

«اگر نیازى به مکه و مدینه دارى «على بن محمد» را از این دو شهر بیرون کن، زیرا او مردم را به سوى خود خوانده و گروه زیادى از او پیروى کرده‏اند. »

بر اثر سعایتهاى پى‏درپى «بریحه‏» متوکل امام را از کنار حرم جد بزرگوارش رسول خدا(ص) تبعید کرد. هنگامى که امام(ع) از «مدینه‏» به سمت «سامرا» در حرکت‏بود «بریحه‏» نیز او را همراهى کرد. در بین راه «بریحه‏» رو به امام(ع) کرد و گفت:

«تو خود مى‏دانى که عامل تبعید تو من بودم. با سوگندهاى محکم و استوار سوگند مى‏خورم که چنانچه شکایت مرا نزد امیرالمؤمنین یا یکى از درباریان و فرزندان او ببرى، تمامى درختانت را (در مدینه) آتش مى‏زنم و بردگان و خدمتکارانت را مى‏کشم و چشمه‏هاى مزرعه‏هایت را کور خواهم کرد و بدان که این کارها را خواهم کرد. »

امام علیه السلام متوجه او شد و فرمود:

«نزدیک‏ترین راه براى شکایت از تو این بود که دیشب شکایت تو را نزد خدا بردم و من شکایت از تو را که بر خدا عرضه کردم نزد غیر او از بندگانش نخواهم برد. »

«بریحه‏» چون این سخن را از امام(ع) شنید، به دامن آن حضرت افتاد و تضرع و لابه کرد و از او تقاضاى بخشش نمود. امام(ع) فرمود: تو را بخشیدم. (12)

د - هیبت در دلها

امامان علیهم السلام مظاهر قدرت و عظمت‏خداوند و معادن کلمات و حکمت ذات مقدس حق و منبع تجلیات و انوار خاصه او هستند. بر این اساس از یک قدرت معنوى فوق العاده و نفوذ و هیبت‏خاصى برخوردارند.

این هیبت و عظمت‏خدادادى را در زیارت جامعه و از زبان امام هادى علیه السلام چنین مى‏خوانیم:

«طاطا کل شریف لشرفکم، و بخع کل متکبر لطاعتکم، و خضع کل جبار لفضلکم، و ذل کل شى‏ء لکم. »

هر بزرگ و شریفى در برابر بزرگوارى و شرافت‏شما سر فرود آورده و هر خود بزرگ بینى به اطاعت از شما گردن نهاده و هر زورگویى در برابر فضل و برترى شما فروتنى کرده و همه چیز براى شما خوار و ذلیل گشته است.

روى این جهت‏بارها اتفاق مى‏افتاد که حاکمان جور در غیاب امامان علیهم السلام تصمیمهاى خطرناکى نسبت‏به آنان مى‏گرفتند، ولى به محض رویارو شدن با آنان و نگاه به رخسار پرفروغشان، کابوس ترس و وحشت‏بر دلهایشان سایه مى‏افکند، به گونه‏اى که مجبور مى‏شدند از تصمیم خود بر گردند.

در تاریخ اجمالى پیشوایان بخش زندگانى امام هادى علیه السلام پرتوى از این هیبت و عظمت الهى را یادآور شدیم، اینک نمونه‏اى دیگر.

زید بن موسى (13) چندین بار به «عمر بن فرج‏» گوشزد کرد و از او خواست که وى را بر فرزند برادرش (امام هادى) مقدم بدارد و مى‏گفت: او جوان است و من عموى پدر او هستم.

«عمر» سخن او را براى امام هادى علیه السلام نقل کرد. امام فرمود:

«یک بار این کار را بکن. فردا مرا پیش از او در مجلس بنشان، سپس ببین چه خواهد شد. »

روز بعد «عمر» امام هادى علیه السلام را دعوت کرد و آن حضرت در بالاى مجلس نشست. سپس به «زید» اجازه ورود داد. «زید» در برابر امام(ع) بر زمین نشست.

چون روز پنج‏شنبه شد ابتدا به زید اجازه داد تا وارد شود و در صدر مجلس بنشیند، سپس از امام(ع) خواست تا وارد شود. امام(ع) داخل شد. هنگامى که چشم زید به امام(ع) افتاد و هیبت امامت را در رخسار حضرت مشاهده کرد از جایش برخاست و امام(ع) را بر جاى خود نشاند و خود در برابر او نشست. (14)

ه - رسیدگى به مشکلات و گرفتارى مردم

ائمه علیهم السلام نه تنها در زمینه عبادى و بندگى خدا پیشگام بودند و هیچ کس در این میدان گوى سبقت را از آنان نربود، بلکه در زمینه‏هاى اجتماعى و رسیدگى به کمبودها و مشکلات مردم و برطرف کردن گرفتاریهاى آنان نیز پیشگام بودند، به گونه‏اى که کسى از در خانه آنان ناامید باز نمى‏گشت.

تاریخ، نام افراد زیادى را که براى حل مشکل و رفع گرفتارى خود به پیشواى دهم علیه السلام مراجعه کرده و از محضر آن حضرت با خشنودى بازگشته‏اند، ثبت کرده است. براى رعایت اختصار تنها یک نمونه آن را ذکر مى‏کنیم.

«محمد بن طلحه‏» نقل مى‏کند:

«امام هادى(ع) روزى براى کار مهمى «سامرا» را به قصد دهکده‏اى در اطراف ترک کرد. در این فاصله عربى سراغ آن حضرت را گرفت. به او گفته شد: امام(ع) به فلان روستا رفته است. مرد عرب به سمت دهکده حرکت کرد. وقتى به محضر امام(ع) رسید گفت: من اهل کوفه و از متمسکان به ولایت جدت امیرمؤمنان(ع) هستم، ولى بدهى سنگینى مرا احاطه کرده است، چندانکه قدرت تحمل آن را ندارم. و کسى را جز شما نمى‏شناسم که حاجتم را برآورد.

امام(ع) پرسید: بدهکارى‏ات چقدر است؟ عرض کرد: حدود ده هزار درهم.

امام(ع) او را دلدارى داد و فرمود ناراحت نباش مشکلت‏حل خواهد شد. دستورى به تو مى‏دهم عمل کن و از اجراى آن سر متاب: این دستخط را بگیر، هنگامى که به «سامرا» آمدى، مبلغ نوشته شده در این ورقه را از من مطالبه کن، هر چند در حضور مردم باشد. مبادا در این باره کوتاهى کنى.

پس از بازگشت امام(ع) به «سامرا»، مرد عرب، در حالى که عده‏اى از اطرافیان خلیفه و مردم در محضر آن حضرت نشسته بودند - وارد شد و ضمن ارائه نوشته امام(ع) به آن حضرت، با اصرار، دین خود را مطالبه کرد.

امام(ع) با نرمى و ملایمت و عذرخواهى از تاخیر آن، از وى مهلت‏خواست تا در وقت مناسب، آن را پرداخت کند، ولى مرد عرب همچنان اصرار مى‏کرد که هم اکنون باید بپردازى.

جریان به متوکل رسید. دستور داد سى هزار دینار به امام(ع) بدهند. امام(ع) پولها را گرفت و همه را به آن مرد عرب داد. او پولها را گرفت و گفت: خدا بهتر مى‏داند که رسالتش را در چه خاندانى قرار دهد. (15)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EALC1.htm


پنج شنبه 86 خرداد 17 , ساعت 12:33 عصر

 

1. علم:

از آن حضرت در خصوص تنزیه آفریننده تعالى و یگانگى او و نیز پاسخهاى وى در مسایل و علوم مختلف روایات فراوانى نقل شده است.

از جمله روایاتى که از آن حضرت درباره تنزیه خداوند نقل شده، روایتى است که حسن بن على بن شعبه در تحف العقول آورده است. در آنجا امام هادى (ع) مى‏فرماید: به راستى خداوند وصف نشود جز بدانچه خودش، خود را وصف کرده. کجا وصف شود آن که حواس از درکش عاجزند و اوهام بدو نرسند و تصورات به کنه او پى نبرند و در دیده‏ها نگنجد. در نزدیکى‏اش دور است و در دورى‏اش نزدیک. چگونگى را پدید کرده بدون آن که گفته شود خود او چگونه است و مکان را آفریده بدون آن که خود مکانى داشته باشد از چگونگى و از مکان برکنار است‏یکتا و یگانه است. شکوه و ابهتش بزرگ و نامهایش پاک است.

2. حلم:

براى پى بردن به حلم آن حضرت کافى است‏به بردبارى و گذشت آن حضرت از بریحه، پس از آن که دانست وى در نزد متوکل از او بدگویى کرده و به او افترا بسته و وى را تهدید کرده، توجه کرد. ما این ماجرا را در صفحات بعد نقل خواهیم کرد.

3. کرم و سخاوتمندى:

ابن شهر آشوب در مناقب مى‏نویسد: ابو عمر و عثمان بن سعید و احمد بن اسحاق اشعرى و على بن جعفر همدانى به نزد على بن حسن عسکرى رفتند. احمد بن اسحاق از وامى که بر گردنش بود نزد حضرت شکایت کرد. آنگاه امام به عمرو که وکیلش بود، فرمود: به او سى هزار دینار و به على بن جعفر نیز سى هزار دینار بپرداز و خود نیز سى هزار دینار برگیر.

ابن شهر آشوب پس از نقل این ماجرا گوید: این معجزه‏اى بود که جز ملوک و پادشاهان آن را نیارند و ما از کسى چنین بخششى نشنیده‏ایم. همچنین در مناقب گفته شده است: اسحاق جلاب گوید: براى ابو الحسن (ع) در روز ترویه گوسفندان بسیارى خریدم و آن را در میان نزدیکانش تقسیم کردم.

4. شکوه و عظمت در دل مردم:

طبرسى در اعلام الورى به سند خود از محمد بن حسن اشتر علوى نقل کرده است که گفت: همراه با پدرم بر در سراى متوکل بودیم. من در آن هنگام کودکى بودم و در میان گروهى از مردم از طالبى و عباسى و جعفرى ایستاده بودیم که ناگهان ابو الحسن (ع) وارد شد. مردم همگى از مرکوبهاى خویش پایین آمدند تا آن حضرت به درون رفت. یکى از حاضران از دیگرى پرسید: به خاطر چه کسى پایین آمدیم؟به خاطر این بچه حال آن که او از نظر سال از ما بزرگ‏تر و شریف‏تر نبود. به خدا سوگند دیگر به احترام او از مرکوب خویش پایین نخواهم آمد. پس ابو هاشم جعفرى گفت: به خدا قسم کودکان چون او را مى‏بینند به احترام او پیاده مى‏شوند. هنوز دیرى نگذاشته بود که آن حضرت به طرف مردم آمد. حاضران چون او را دیدند باز به احترام وى پیاده شدند ابو هاشم خطاب به حاضران گفت: مگر نمى‏گفتید دیگر به احترام او پیاده نمى‏شوید؟پاسخ دادند: به خدا قسم اختیار خود را از دست دادیم و از مرکوبهاى خود پیاده شدیم.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EALD.htm


<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ