سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلت را با پند زنده کن و با بی رغبتی بمیران و با یقین نیرو بخش و با حکمت روشن ساز . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 86 خرداد 2 , ساعت 4:46 عصر

 

آخرین ازدواج پیغمبر ازدواج با میمونه دختر حارث بن حزن - و خواهر زن عباس بن عبد المطلب - بود که در سفر عمره قضا اتفاق افتاد، و به پیشنهاد عباس بن عبد المطلب عموى آن حضرت انجام شد و سبب این ازدواج آن بود که میمونه اختیار ازدواج خود را به عباس واگذار کرده بود و عباس نیز با ورود پیغمبر به مکه علاقه میمونه را به این ازدواج درک کرد و بلکه مطابق گفته بسیارى از مفسرین میمونه همان زنى است که خود را به پیغمبر بخشید و خدا در قرآن داستان او را نقل کرده و قبلا نیز دو شوهر کرده بود و چون زن با ایمانى بود و این علاقه او به پیغمبر فقط منشا ایمانى داشت پیغمبر اسلام به پاسخ این محبت او را به ازدواج خویش در آورد و بخصوص که میمونه از نظر خانوادگى موقعیت‏خاصى داشت و این ازدواج مى‏توانست میان پیغمبر و قبایل بزرگ مکه و قریش را مرتبط سازد از این رو با این پیشنهاد موافقت فرمود. روز سوم توقف در مکه این کار انجام شد ولى مراسم زفاف در خارج مکه در جایى به نام‏«سرف‏»صورت گرفت.

رسول خدا(ص)در نظر داشت‏به عنوان عروسى با آن زن، مهمانى ترتیب دهد و بزرگان قریش و خویشان میمونه را دعوت نماید و از نزدیک با آنها گفتگو کند و به دشمنیها و اختلافات پایان دهد، ولى قریش حاضر به این کار نشده و چون روز سوم شد سهیل بن عمرو با چند تن از قریش به عنوان نمایندگى از طرف آنها پیش پیغمبر آمده و گفتند: مهلت تو پایان یافت و دیگر در مکه نمان!

و چون رسول خدا(ص)به آنها فرمود: چه ضرر دارد که من در شهر شما عروسى کنم و ولیمه و غذایى به شما بدهم؟گفتند:

«لا حاجة لنا فى طعامک فاخرج عنا»!

[ما را به غذا و میهمانى تو احتیاجى نیست هر چه زودتر از شهر ما خارج شو!] رسول خدا(ص)که چنان دید - طبق قرارداد حدیبیه - از مکه بیرون رفت و ابو رافع - غلام خویش - را در مکه گذارد تا میمونه را با خود بیاورد.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCGF.htm


چهارشنبه 86 خرداد 2 , ساعت 4:46 عصر

 

پس از جنگ خیبر تا ماه ذى قعده که پیغمبر خدا به قصد انجام عمره - طبق قرارداد حدیبیه - حرکت کرد اتفاق مهم دیگرى در مدینه نیفتاد جز چند ماموریت کوتاه مدت و سپاههاى کوچکى که پیغمبر خدا براى سرکوبى برخى از قبایل اطراف مدینه که قصد تجاوز یا خیانتى داشتند فرستاد و خود با آنها نبود و در مدینه براى سر و صورت دادن به وضع مسلمانان توقف فرمود و از جمله حوادث، اسلام سه تن ازنامداران قریش - یعنى خالد بن ولید عمرو بن عاص و عثمان بن طلحه - بود که در این چند ماه اتفاق افتاد و به صف مسلمانان در مدینه پیوستند و برخى اسلام آنها را پس از«عمرة القضاء»ذکر کرده‏اند.

و چون ماه ذى قعده شد آماده حرکت‏به سوى مکه و انجام عمره‏اى که در اثر مخالفت قریش سال گذشته از او قضا شده بود گردید، و با دو هزار نفر از مسلمانان بدان سو حرکت کرد و طبق قراردادى که با قریش داشت اسلحه‏اى جز شمشیر غلاف شده همراه برنداشتند، ولى رسول خدا(ص)احتیاط کار را کرده براى آنکه مبادا قریش پیمان شکنى کنند محمد بن مسلمه را با صد سوار از جلو فرستاد و دستور داد تا«مر الظهران‏» - دره‏اى که مشرف به شهر مکه است - پیش برود و در آنجا توقف کند تا او و مسلمانان برسند.

پیغمبر به‏«ذى الحلیفه‏» - و مسجد شجره - رسید و لباس احرام پوشیده‏«لبیک‏»گفت، همه مسلمانانى که همراه آن حضرت بودند لباسهاى احرام پوشیده با شور و هیجان و شوق بسیار با آن حضرت لبیک گفتند.

قریش طبق قرارداد حدیبیه وقتى از حرکت پیغمبر اسلام آگاه شدند شهر مکه را خالى کرده به کوهها رفتند، فقط عباس بن عبد المطلب و چند تن دیگر در کنار دار الندوه ایستادند تا صفوف مسلمانان را از نزدیک مشاهده کنند.

قرشیان نیز روى تپه‏ها و کوههاى مجاور چادر زده بودند و بخوبى زایران خانه خدا و گروههاى منظم مسلمانان را مى‏دیدند.

پیغمبر اسلام با همراهان لبیک گویان با جامه‏هاى احرام در حالى که صت‏شتر براى قربانى همراه آورده بودند به اولین نقطه شهر مکه رسیدند، مهاجرینى که سالها بود این شهر مقدس و وطن مالوف خود را از ترس آزار و شکنجه قریش ترک کرده و آرزوى زیارت آن را داشتند اکنون از نزدیک مى‏بینند و با کمال آسایش خاطر و شوکت و عظمت‏خاصى وارد این شهر مى‏گردند. مسلمانان مدینه و انصار نیز که مدتها بود آرزوى زیارت خانه کعبه و طواف و عمره را داشتند ولى به خاطر جنگ با قریش و سایر درگیریها نمى‏توانستند بدانجا بیایند، اکنون در رکاب رهبر بزرگوار و پیغمبرعالى قدر خویش توفیق چنین زیارت و طوافى با این همه قدرت و ابهت نصیبشان شده، خود رسول خدا(ص)نیز که نسبت‏به این شهر عشق مى‏ورزید و به گفته خود آن حضرت که به صورت خطاب به مکه فرموده بود:

اگر از ترس خویشاوندانم نبود هیچ جا را بر تو ترجیح نمى‏دادم!

بارى همه دلها مى‏تپید و اشک شوق در بیشتر چشمها حلقه مى‏زد، رسول خدا(ص)در حالى که بر ناقه‏«قصوى‏»سوار بود بسرعت از سمت‏شمال وارد شهر گردید، عبد الله بن رواحه مهار ناقه آن حضرت را به دست داشت و رجز مى‏خواند:

خلوا بنى الکفار عن سبیله

خلوا فکل الخیر فى رسوله

یا رب انى مومن بقیله

اعرف حق الله فى قبوله (1)

مسلمانان به همراه رسول خدا به مسجد الحرام آمدند و طواف خانه کعبه را انجام دادند و سپس ما بین صفا و مروه سعى کرده آن گاه موى سر را کوتاه نموده و شتران را در نزدیکى مروه قربانى کردند.

و بدین ترتیب سه روز در مکه بودند و در هنگام نماز به مسجد الحرام مى‏آمدند و نماز مى‏خواندند و مهاجرین در این سه روز به خانه‏هاى خود رفته و در کوچه‏هاى شهر آزادانه رفت و آمد داشتند و قریش نیز از دور و نزدیک شاهد اعمال و کردار آنان بودند و جمع زیادى از آنان وقتى در همین فاصله کوتاه آن صمیمیت و صفا را از مسلمانان دیدند و بر خلاف تبلیغات سوء مشرکین و دشمنان اسلام که مى‏گفتند: مسلمانان براى خانه کعبه چندان احترامى قایل نیستند و افرادى جنگجو و کینه توز هستند، مشاهده کردند چگونه پیغمبر اسلام در تجلیل و احترام کعبه مى‏کوشد و تا چه اندازه مهر و محبت و صفا و صمیمیت در میان مسلمانان حکمفرماست در دل متمایل به اسلام گشته و پس از رفتن مسلمانان از شهر مکه به دین اسلام در آمدند و این سفر سه روزه اثر عمیق خود را در دلهاى مردم مکه به جاى گذارد و در فتح مکه وماجراهاى بعدى کمک بزرگى به پیشرفت اسلام و فتح شهر مکه و پیروزى در سایر جنگها و غزوات نمود.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCGE.htm


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ