سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شایسته است که دانش مرد بر گفتارش افزون و خردش بر زبانش چیره باشد . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 86 خرداد 5 , ساعت 11:52 صبح

 

قضاى الهى چنان بود که مرگ این زن فداکار-خدیجه نخستین بانوى مسلمان-با مرگ ابو طالب در یکسال اتفاق افتد آنهم در فاصله‏اى کوتاه (1) فاطمه (ع) چنانکه از قرآن کریم درس گرفته است‏باید این آزمایش را هم به بیند مرگ خویشاوندان براى او آزمایش دگرى است.باید برابر این دشوارى بردبارى نشان دهد و منتظر بشارت پروردگار باشد (2) آن آزمایشها آزمایش جسمانى بود و این امتحان،آزمایش قدرت نفسانى است.مادرش تنها غمخوار پدر در خانه بود و ابو طالب او را برابر دشمنان بیرونى حمایت مى‏کرد.با بودن ابو طالب مشرکان مکه نمى‏توانستند قصد جان پدرش را بکنند.زیرا خویشاوندان او-تیره بنى هاشم-تیره‏اى بزرگ بودند اگر مکنت و مال آنان در حد بنى زهره،بنى مخزوم و یا بنى حرب نبود،هیچ قبیله‏اى در شرافت و بزرگوارى با آنان برابرى نمى‏کرد.مهتران مکه و ثروتمندان شهر مى‏دانستند اگر به قصد جان محمد (ص) برخیزند،بنى هاشم خاموش نمى‏نشینند،و بسا که تیره‏هاى دیگر نیز به حمایت آنان برخیزند.ناچار درون پر تلاطم خود را با آزار او آرام مى‏کردند.دشنام،ریشخند،سنگ پرانى، دهن کجى،تهمت:حربه‏هائى که ناتوانان از آن استفاده مى‏کنند.تقدیر چنین بود که فاطمه (ع) شاهد همه این منظره‏ها باشد،و پس از تحمل این رنج‏ها آن دو صحنه دلخراش را نیز به بیند.

اکنون فاطمه دیگر دختر خانواده نیست.او جانشین عبد الله،عبد المطلب،ابو طالب و خدیجه است. (ام ابیها) چه کنیه مناسبى! مام پدر.او باید وظیفه مادرش را عهده‏دار شود.باید براى پدرش هم دختر و هم مادر باشد.

اگر قبول کنیم زهرا (ع) پنجسال پیش از بعثت متولد شده است،بخاطر همین مادر خانگى است که تا هفده سالگى نتوانست و یا نخواست‏بخانه شوهر برود.او نمى‏خواست پدرش را تنها بگذارد.او مى‏دانست تا آنجا که مى‏تواند باید در داخل خانه پدر را آرامش دهد.اکنون که پدرش سرپرستى چون ابو طالب و غمخوارى چون خدیجه را ندارد،دشمنان بر او گستاخ‏تر شده‏اند،و او به دلجوئى نیاز دارد.پدر نیز چون این فداکارى را از او مى‏دید با نمودن محبت،خشنودى خویش را از وى اعلام مى‏کرد.سالها پس از این روزگار از عایشه مى‏پرسند،چرا به جنگ جمل برخاستى؟مى‏گوید:«این داستان را باز مگوئید بخدا سوگند کسى از مردان جز على و از و نیز مى‏گوید کسى را راستگوتر از فاطمه ندیدم جز پدرش (4) ممکن است کسانى که در سیره پیغمبر و خاندان او تتبعى دقیق ندارند،یا روح اسلام و شریعت محمد (ص) را چنانکه باید لمس نکرده‏اند چنین به پندارند که این محبت مانند دوستى هر پدر به فرزندى ناشى از غریزه انسانى است.این پندار شاید از یک جهت درست‏باشد.ما نمى‏گوئیم محبت رسول خدا به فاطمه رنگى از عاطفه پدر نسبت‏بدختر را نداشت،چه محمد (ص) پدر بود و فاطمه فرزند.اما این روایت و روایتهاى دیگر که با اندک اختلافى در الفاظ از پیغمبر رسیده نشان دهنده حقیقتى دیگر است- بزرگى فاطمه در دیده پیغمبر و بزرگان اسلام در عصر رسول و زمانهاى پس از وى-فاطمه این مقام را نه تنها از آنجهت‏یافت که دختر پیغمبر است،آنچه او را شایسته این حرمت‏ساخت از خود گذشتگى،پارسائى،زهد،دانش و دیگر ملکات انسانى است که در او به حد کمال بوده است.و همه مورخان شیعه و سنى این امتیازات را براى وى در کتابهاى معتبر خویش نوشته‏اند.

از امام صادق (ع) پرسیدند:بعض جوانان حدیثى از شما باز میگویند که باور کردنى نیست.میگویند«خدا از خشم فاطمه بخشم مى‏آید (5) »امام صادق فرمود-مگر شما این روایت را در کتاب‏هاى خود ندارید که خدا از خشم بنده مؤمن بخشم مى‏آید؟

-چرا

-پس چرا باور نمى‏دارید که فاطمه زنى با ایمان باشد و خدا از خشم او بخشم آید (6) .

مرگ خدیجه و ابو طالب،پیغمبر را نیز سخت آزرده ساخت.او دیگر خود را تنها و بى غمخوار و پشتیبان میدید،اما در همه حال خدا مدد کار او بود.و دعوت به خداپرستى شعار او.سفرى به طائف کرد شاید در آن شهر از میان مردم ثقیف که تیره‏اى قدرتمند بودند کسانى را بدین خدا در آورد.ولى مهتران آنجا نه تنها روى خوش بدو نشان ندادند،از آزارش نیز دریغ نکردند.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EABEA.htm


شنبه 86 خرداد 5 , ساعت 11:52 صبح

 

هجرت پیامبر، به عنوان نقطه عطفى در تاریخ اسلام و تاریخ بشر، با همه مسائل و مشکلاتى که داشت انجام گرفت. پیامبر بزودى در حومه مدینه استقرار یافت و مدتى که از استقرار خود و گروهى از یارانش گذشته بود به مکه پیغام فرستاد که على علیه السلام به مدینه حرکت کند و «فاطمه‏ها» را با خود بیاورد. فاطمه‏ها سه تن بودند: فاطمه بنت اسد مادر على علیه السلام، فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب دختر عموى پیامبر، و فاطمه زهرا علیها السلام دختر رسول الله (ص) ...

على علیه السلام طبق فرمان رسول خدا همراه این قافله بانوان پرده عصمت و عفاف، از مکه حرکت کرد. مشرکین هم که از ماجرا خبر یافته بودند انتظار چنین ساعتى را مى‏کشیدند تا با حمله به این کاروان کوچک ولى عظیم الشأن کینه و عداوت خود را نشان دهند. این بود که با کمال وقاحت و بى‏شرمى، و حتى برخلاف اصول جوانمردى که در دوره جاهلى مردان عرب بدان پاى‏بند بودند، عده‏یى را با سلاح و جهازات جنگى به تعقیب آنها فرستادند. وقتى مشرکین رذیلت نهاد و پست‏نژاد به قافله بانوان شرافت و طهارت نزدیک شدند، على (ع) آن شیر غرنده میدان‏هاى نبرد کفر و ایمان و پهلوان جنگ‏هاى حق و باطل، آن که از طنین فریادش لرزه بر اندامها مى‏افتاد و برق شمشیرش چشم‏ها را خیره مى‏کرد، به طرف دشمنان مهاجم برگشت. یک تنه به مقابله با آن نابکاران رفت. شمشیر هول انگیزش را کشید و چنان به سوى آنها هجوم برد که بیش از چند لحظه تاب مقاومت نیاوردند و بزودى عقب نشینى کرده و پا به فرار گذاشتند. بدینگونه على (ع) با کمال شهامت از ناموس اسلام و مسلمین دفاع کرد و فاطمه‏هاى گرامى را به سلامت از معرکه بیرون برد و به مدینه رسانید.

چه کسى مى‏تواند آن صحنه را پیش خود مجسم سازد و احساس کند که فاطمه‏هاى گرامى در آن لحظه هولناک چه اضطراب و نگرانى سختى داشته‏اند؟ و بویژه چه کسى مى‏تواند احساس کند که فاطمه خردسال وقتى دیده است دشمنان قسم خورده پدر ارجمندش، به سلاح‏هاى آخته و در یک گروه چندین نفره به قصد جان آنها حمله کرده و راه را بر آنان بسته‏اند و آنها جز یک مرد، کسى را همراه ندارند تا از جان و ناموس‏شان دفاع کند، در چه نگرانى و اضطرابى بسر برده و چه لحظه‏هاى دشوارى را سپرى کرده است؟ ... براستى تاریخ در اینگونه موارد چه زبان قاصرى دارد. زیرا تنها مى‏تواند وقایع و حوادث را ثبت کند و هرگز قادر نیست احساس‏ها و اندیشه‏هایى را که در حال وقوع آن حوادث بر افراد گذشته است بیان کند...

بهرگونه آن قافله وارد مدینه شد. فاطمه زهرا در منزل ابى‏ایوب انصارى که موقتا قرارگاه پدر گرامى‏اش بود، چشمش به دیدار جمال جمیل پدر روشن گردید و خود را به آغوش پر مهر پدر سپرد و آرامش و سکون خود را بازیافت. ولى خاطره آن سفر پرخطر هرگز از یادش نرفت و لحظه‏هاى جانکاهى که على (ع) یک تنه در برابر عده‏یى مشرک مسلح به دفاع و مبارزه ایستاده بود همواره در نظرش مجسم بود. آرى این خاطره هم روى خاطرات سازنده دیگرش انباشته گردید تا در تکوین شخصیت والاى او نقش خاص خود را ایفاء کند. و مجموعه این حوادث و خاطرات و مصائب و رنج‏ها لازم بود تا از او انسانى کامل و مجرب تلخ و شیرین دیده و تجربه اندوخته بسازد. و به جامعه بشریت و بویژه اجتماع مسلمین هدیه زیادى کند. آرى چنان زن قهرمانى، مى‏بایست چنان حوادث و مصائبى را پشت سر مى‏گذاشت تا به آن مقام والا و شخصیت بى‏نظیر دست یابد، و مادر پیشوایان قهرمان و امامان راستین و رهبران بزرگوار بشریت گردد...

فاطمه زهرا، زندگى در مدینه را در کنف حمایت و عنایت خاص پدر بزرگوارش ادامه مى‏داد و از تربیت‏هاى ویژه چنان پدرى برخوردار مى‏شد. آنهمه اخلاص‏ها و ایثارها را مى‏دید و از آنهمه شب زنده‏دارى‏ها و تهجدها و فعالیت‏هاى خستگى ناپذیر او در راه اسلام و خدا، درس زندگى و ایمان و مقاومت مى‏آموخت و آنهمه را در زندگى خویش تمرین مى‏کرد و به کار مى‏گرفت و بدینسان خود را آماده روزهاى آینده مى‏ساخت...

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EABEB3.htm


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ