سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش تا با بردباری همراه نگردد، نتیجه ندهد . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 86 خرداد 5 , ساعت 11:51 صبح

 

حاکم در مستدرک به سند خود روایت کرده است که:«رسول خدا (ص) بر فاطمه وارد شد.فاطمه گردنبندى از طلا را که به گردن داشت‏به دست گرفت و گفت:این را ابو الحسن به من تحفه داده است.رسول خدا (ص) به او فرمود:فاطمه آیا خوشحال مى‏شوى که مردم بگویند فاطمه دختر محمد است و در دست تو زنجیرى از آتش است.آنگاه ننشست و از خانه بیرون آمد.فاطمه زنجیر را گرفت و با آن غلامى خرید و آزاد کرد.چون پیامبر را از این امر آگاه کردند،فرمود:خدا را شکر که فاطمه را از آتش رهانید.»حاکم گوید:«این حدیث‏بنا به شرط شیخین صحیح است.»

احمد بن حنبل در مسند از ثوبان،آزاد کرده رسول خدا (ص) نقل کرده است که گفت:«هنگامى که پیامبر قصد سفر داشت آخرین کسى را که دیدار مى‏کرد فاطمه بود و چون باز مى‏گشت نخست‏به دیدار فاطمه مى‏رفت.یکبار از جنگى بازگشت و به خانه فاطمه رفت و دید که بر در خانه پرده‏اى آویخته شده است.همچنین بر دست‏حسن و حسین دو دستبند نقره‏اى دید.آن حضرت با مشاهده این موارد به خانه داخل نشد و از راه بازگشت.فاطمه دانست که پیامبر به خاطر دیدن پرده و دستبندها به خانه قدم ننهاده.از این رو پرده را پاره کرد و دستبندها را از دست کودکانش به در آورد و قطعه قطعه کرد.حسن و حسین گریستند فاطمه دستبند را میان آن دو تقسیم کرد.آنان هر دو،در هر حالى که گریه مى‏کردند،به سوى رسول خدا (ص) رفتند.پیامبر دستبند را از آنان گرفت و به ثوبان گفت:اینها را نزد بنى فلان ببر و براى فاطمه گردنبندى از عصب (دندان جانورى دریایى) و دو دستبند از عاج بخر.زیرا اینان اهل بیت من هستند و من دوست ندارم آنان طیبات خود را در زندگى دنیویشان بخورند.»

همچنین احمد بن حنبل از جعفر بن محمد،از پدرش روایت کرده است که گفت:«گروهى از مردم برهنه از روم نزد رسول خدا (ص) آمدند.آن حضرت بر فاطمه وارد شد،فاطمه پرده‏اى آویخته بود پیامبر به او فرمود:آیا خوشحال خواهى شد اگر خداوند روز قیامت تو را بپوشاند؟این پرده را به من بده.فاطمه پرده را به رسول خدا (ص) داد و آن حضرت آن را به اندازه دو ذراع در یک ذراع برید و به هر یک از برهنگان داد.»

راستى در گفتار

مؤلف استیعاب به سند خود از عایشه نقل کرده است که گفت:کسى را راست گفتارتر از فاطمه ندیدم، مگر پدرش را.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EABC.htm


شنبه 86 خرداد 5 , ساعت 11:51 صبح

 

بخارى در صحیح به سند خویش از رسول خدا (ص) روایت کرده است که فرمود:«فاطمه پاره تن من است هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»

نسایى در خصایص به سند خود از مسور بن مخرمه روایت کرده است که گفت:«پیامبر (ص) فرمود:فاطمه پاره تن من است، هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»

مسلم نیز در صحیح خود حدیثى از پیامبر نقل کرده است که فرمود:«همانا فاطمه پاره تن من است، هر آن چه او را بیازارد مرا آزار مى‏دهد.»

و در روایت مسلم است که:«همانا دخترم پاره تن من است،آن چه وى را ناپسند آید براى من نیز ناپسند است، و آن چه او را مى‏آزارد مرا نیز آزار دهد.»

در اصابه به نقل از صحیحین از مسور بن مخرمه نقل شده است که گفت:

«از رسول خدا (ص) شنیدم که بر منبر مى‏فرمود: فاطمه پاره تن من است، آن چه او را بیازارد مرا آزار دهد و آن چه او را ناپسند آید مرا نیز ناپسند آید.»

ابو نعیم در حلیة الاولیا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل کرده است که گفت:«شنیدم رسول خدا (ص) مى‏فرمود:همانا فاطمه، دخترم، پاره تن من است، هر آن چه او را ناپسند آید مرا نیز پسندیده نباشد و هر آن چه او را بیازارد مرا آزارده است.»

ابو نعیم گوید:این روایت را عمرو بن دینار از ابن ابى ملیکه از مسور و نیز ایوب سختیانى آن را از ابن ابى ملیکه از عبد الله بن زبیر روایت کرده‏اند.

ترمذى نیز در صحیح از قول پیامبر (ص) روایت کرده است که فرمود:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را پسند نیاید مرا نیز ناپسند باشد و آن چه او را بیازارد مرا آزارده است.»

آنگاه وى گوید:«این حدیث‏حسن و صحیح است.»

و نیز در همان جا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را مى‏آزارد مرا آزار دهد و آن چه او را به سختى افکند مرا به دشوارى افکنده است.»

ترمذى این حدیث را نیز حسن و صحیح دانسته است.

در شفا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را به خشم آرد مرا نیز به خشم آورد.»

حاکم در مستدرک به سند خود از مسور بن مخرمه نقل کرده است که گفت:«رسول خدا (ص) فرمود:فاطمه شعبه‏اى از من است هر آن چه او را گشاده و مسرور مى‏دارد مرا شاد کند و هر آن چه او را افسرده سازد مرا غمین ساخته است.»

وى گوید:«این حدیث صحیح است.»

همچنین در همان جا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل کرده است که گفت:«حسن بن حسن براى خواستگارى دخترش به او پیغام فرستاد، پس او گفت: هیچ نسب و سببى در نزد من محبوب‏تر از نسب و سبب و خویشاوندى با شما نیست اما رسول خدا (ص) فرمود: فاطمه پاره تن یا پاره‏گوشت من است آن چه او را فسرده کند مرا فسرده سازد و آن چه او را شاد کند مرا مسرور کرده است و پیوندهاى خویشى در روز قیامت‏بریده گردد پیوند و خویشى من و دختر او پیش توست.اگر من او را به همسرى تو دهم این پیمان را مى‏گیرم و (در روز قیامت) پوزش خواهانه به سویش رهسپار مى‏شوم.»

حاکم گوید:«این حدیث صحیح است.»

ابو الفرج اصفهانى در اغانى نوشته است:«عبد الله بن حسن مثنى بن حسن السبط بر عمر بن عبد العزیز وارد شد، در آن هنگام عبد الله جوانى باوقار و نمکین بود.عمر جاى او را در صدر مجلس قرار داد و احترامش گذاشت و خواسته‏هاى او را روا کرد.یکى از عمر بن عبد العزیز علت این رفتار را جویا شد و وى پاسخ داد:افراد موثق برایم حدیثى نقل کرده‏اند که گویى خود آن را از دهان رسول خدا (ص) شنیده‏ام.آن حضرت فرمود:همانا فاطمه پاره تن من است هر آن چه او را شاد دارد مرا خوشحال مى‏کند و هر آنچه او را به خشم آورد مرا ناراحت کرده است.بنابراین عبد الله نیز پاره‏اى از پاره تن رسول خداست.»

شدت علاقه پیامبر (ص) به فاطمه (س)

حاکم در مستدرک به سند خود از ابو ثعلبه خشنى نقل کرده است که گفت:«عادت رسول خدا (ص) بر این بود که چون از جنگ یا سفرى بازمى‏گشت‏به مسجد مى‏رفت و دو رکعت نماز مى‏گزارد، آنگاه به فاطمه درود مى‏فرستاد و سپس پیش همسرانش مى‏رفت.»

همچنین وى به سند خود از ابن عمران نقل کرده است که گفت:«پیامبر (ص) چون قصد مسافرت داشت، آخرین کسى را که وداع مى‏گفت فاطمه بود و چون از سفرى بازمى‏گشت نخستین کسى را که مى‏دید فاطمه بود.»

ابن شهر آشوب در مناقب با چند سند از عایشه نقل کرده است که گفت:«على (ع) از پیامبر-که میان او و فاطمه که در بستر خوابیده بودند،نشسته بود-پرسید:کدام یک از ما پیش تو محبوب‏تریم من یا او (فاطمه) ؟پیامبر فرمود:او نزد من محبوب‏تر است و تو عزیزترى.»

در پاسخ به این پرسش،نمى‏توان جوابى بهتر از این یافت.فاطمه را از روى مهربانى و شفقت محبوب مى‏داند و على را به خاطر بزرگى در فضل و جایگاهش عزیز مى‏شمارد.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EABD1.htm


<   <<   11      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ