سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت، شرف بزرگوار را می افزاید و بنده مملوک را تا مجلس ملوک بالامی کشد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
دوشنبه 86 خرداد 14 , ساعت 4:25 عصر

 

پس از رسول خدا، ظاهرا قرآن، به عنوان منبع اصلى شناخت مسایل عقیدتى وعبادى و سیاسى، در جامعه اسلامى باقى ماند، اما از آن جا که این منبع ژرف نیاز به مفسرانى آشنا با پیام وحى داشت و دستهاى سیاست، این مفسران واقعى (اهل بیت علیهم السلام) را در جامعه منزوى ساخته بود، با گذشت زمان، نیازهاى اعتقادى و پرسشهاى عبادى و مسایل مستحدث یکى پس از دیگرى رخ نمود و کسانى که در جامعه به عنوان عالم و محدث شناخته مى‏شدند، ناگزیر باید جوابى را براى هر پرسش و مسأله تدارک مى‏دیدند!

عدم احاطه کامل آنان بر مجموعه معارف قرآنى از یک سو، و عدم آشنایى آنان با فرهنگ ویژه وحى از سوى دیگر، سبب گردید تا با قیاس و توجیه گرى و استحسان و تکیه بر آراى شخصى و گاه احادیث بى‏ریشه و اقوال بى‏اساس، عقیده‏اى را ابراز کرده و یا فتوایى دهند.

بنابر این، یکى از راههاى اساسى مبارزه با این مشکل، بازگرداندن مردم به قرآن و هشدار دادن آنان نسبت به آراى ساختگى و غیر مستند به وحى بود.

امام باقر (ع) در این راستا مى‏فرمود:

هر گاه من حدیث و سخنى براى شما گفتم، ریشه و مستند قرآنى آن را از من جویا شوید.سپس آن حضرت در برخى سخنانش فرمود: پیامبر (ص) از قیل و قال (بگو مگو و مشاجره) و هدر دادن و تباه ساختن اموال و پرس و جوى زیاد، نهى کرده است.

به آن حضرت گفته شد: این مطالب در کجاى قرآن آمده است؟

امام باقر (ع) فرمود: در قرآن آمده است

لا خیر فى کثیر من نجواهم الا من امر بصدقة أو معروف أو اصلاح بین الناس (1)

(این آیه دلالت مى‏کند که بیشتر سخنان نجوایى و به درازا کشیده فاقد ارزش است، مگر سخنى که در آن امر به انفاق یا کار نیک و یا اصلاح میان مردم باشد) .

و لا تؤتوا السفهاء اموالکم التى جعل الله لکم قیاما (2)

(از این آیه استفاده مى‏شود که اموال را نباید در معرض نابودى و تباهى قرارداد).

لا تسئلوا عن اشیاء ان تبد لکم تسؤکم (3)

(و این آیه مى‏نمایاند که هر سؤالى شایسته و مفید و مثبت نیست، و چه بسا پرسشهایى که به ناراحتى و نگرانى خود انسان بینجامد) . (4)

امام باقر (ع) با این شیوه، در صدد بود تا روحیه قرآن گرایى را در میان اهل دانش و جامعه اسلامى تقویت نماید، و از این طریق انحراف بینشهاى سطحى و عالم نمایان خود محور را به مردم یادآور شود، چه، در برخى مباحثه‏ها، با صراحتى فزونتر به این نکته پرداخته است :

حسن بصرى نزد امام باقر (ع) آمد و گفت: آمده‏ام تا مطالبى درباره قرآن از شما بپرسم .

امام فرمود: آیا تو فقیه اهل بصره نیستى؟

پاسخ داد: این چنین گفته مى‏شود.

امام فرمود: آیا در بصره شخصى هست که تو مسایل و احکام را از او دریافت کنى؟

پاسخ داد: خیر.

امام فرمود: بنابر این، همه مردم بصره، مسایل دینشان را از تو مى‏گیرند؟

گفت: آرى.

امام باقر (ع) فرمود: سبحان الله! مسؤولیت بزرگى را به گردن گرفته‏اى.از جانب تو سخنى برایم نقل کرده‏اند که نمى‏دانم واقعا تو آن را گفته‏اى یا بر تو دروغ بسته‏اند.

حسن بصرى گفت: آن سخن چیست؟

امام فرمود: مردم گمان کرده‏اند که تو معتقدى خداوند امور بندگان را به خود آنان تفویض کرده است!

حسن بصرى سکوت اختیار کرده و هیچ نمى‏گفت!

امام باقر (ع) براى این که وى را به ریشه اشتباهش متوجه سازد و بنمایاند که‏عامل اصلى کج فهمى او، ناتوانى در فهم معارف قرآن است، برایش نمونه‏اى روشن آورد و گفت:

اگر خداوند در قرآنش به کسى ایمنى داده باشد، آیا براستى پس از این ایمنى تضمین شده از سوى خدا، بر او ترسى هست؟

حسن بصرى گفت: خیر، ترسى بر او نخواهد بود.

امام باقر (ع) فرمود: اکنون آیه‏اى را برایت مى‏خوانم و سخنى با تو دارم، من گمان نمى‏کنم که آن آیه را به گونه صحیح تفسیر کرده باشى، و اگر غلط تفسیر کرده‏اى، هم خودت را هلاک کرده‏اى و هم پیروانت را.

آن آیه این است:

و جعلنا بینهم و بین القرى التى بارکنا فیها قرى ظاهرة و قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالى و ایاما آمنین (5)

شنیده‏ام که گفته‏اى مراد از سرزمین مبارک و امن، سرزمین مکه است؟ آیا کسانى که براى حج به مکه سفر مى‏کنند مورد هجوم راهزنان قرار نمى‏گیرند و در مسیر آن هیچ ترسى ندارند و اموالشان را از دست نمى‏دهند؟

حسن بصرى گفت: چرا.

امام فرمود: پس چگونه ایمن هستند و امنیت دارند؟ ! این آیه مثالى است که خداوند درباره ما اهل بیت رسالت، بیان داشته است.ما سرزمین مبارکیم و سرزمینهاى آشکار (قرى ظاهرة) نمایندگان و فقهاى پیرو ما هستند که میان ما و شیعیانمان قرار دارند و مطالب ما را به آنان مى‏رساندند.

قدرنا فیها السیر

مثالى است از حرکت و کاوش علمى.

سیروا فیها لیالى و ایاما

مثالى است از تهییج مردم براى کسب هماره دانش در زمینه حلال و حرام و واجبات و احکام از اهل بیت (ع) .

هر گاه مردم از این طریق معارف دین را دریافت کنند، ایمن از شک و گمراهى‏اند...

اى حسن بصرى! اگر به تو بگویم جاهل اهل بصره‏اى! سخنى به گزاف نگفته‏ام، از اعتقاد به تفویض، اجتناب کن، زیرا خداوند به دلیل ضعف و سستى، تمام کارخلق را به ایشان وا ننهاده و از سوى دیگر ایشان را بناروا بر گناهان مجبور نساخته است. (6)

نظیر چنین مباحثه‏اى از امام باقر (ع) با قتادة بن دعامة نیز نقل شده است:

قتادة بن دعامة از محدثان و مفسران مشهور اهل سنت است و از فقهاى بصره به شمار مى‏آید .

امام به او فرمود: آیا تو فقیه اهل بصره‏اى؟

قتاده گفت: چنین گمان مى‏کنند.

امام باقر (ع) فرمود: آیا قرآن را بر اساس شناخت و علم تفسیر مى‏کنى یا از روى ناآگاهى؟

قتادة گفت: بر اساس علم و مبانى علمى، قرآن را تفسیر مى‏کنم.

امام فرمود: اگر براستى بر اساس علم تفسیر مى‏کنى، از تو سؤال مى‏کنم که مراد از آیه قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالى و ایاما آمنین چیست؟

قتادة نظریه‏اى همانند سخنان حسن بصرى ابراز داشت، و امام همان پاسخ را به او یاد آور شد. (7)

رویارویى با بدعت و بدعتگذاران

بدعت در نظام عقیدتى و دستورى دین، یکى از نمودهاى بارز انحراف از مسیر وحى مى‏باشد، که عوامل و انگیزه‏هاى مختلفى در پیدایش و شکلگیرى آن مؤثر است، از آن جمله:

الف ـ غرض ورزى و تدابیر حیله گرانه عناصر ضد دین

کسانى که در باطن و اعماق ضمیر خویش با پیام وحى بیگانه‏اند، و با شریعت تضاد دارند، زمانى که قادر به مبارزه صریح و علنى با آن نباشند، مى‏کوشند تا با نفوذ دادن ایده‏هاى غیر دینى و برنامه‏هاى غیر الهى در مجموعه باورها و دستورهاى‏مکتبى، به گونه‏اى خزنده، ماهیت و خاصیت اصلى دین را تضعیف کرده، آن را به انحراف بکشانند.

این حرکت، حرکتى منافقانه است که نسبت به ادیان قبل از اسلام نیز از سوى عناصر مغرض و نا سالم اعمال مى‏شده است، تا راه ایمان را بر رهروان دین مخدوش سازند.

خداوند در افشاى چهره این گروه و نیز تهدید آنان فرموده است:

فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون (8)

واى بر آنان که با دست خویش مطالبى را نوشته و به دروغ مى‏گویند: این از نزد خداست.هدفشان از این کار دستیابى به پولى اندک است.واى بر آنان از آنچه نوشتند و واى بر آنان از آنچه به دست آوردند!

ب ـ جهل و نارسایى علمى نسبت به مبانى و معارف اصیل دین

پیرایه‏ها و باورهاى خرافى که گاه در محیطهاى مذهبى رخ مى‏نماید و به عنوان دین و باور دینى تلقى مى‏شود، معمولا ناشى از بى‏اطلاعى توده‏ها از مبانى اصیل مکتبى است.

زمانى که نا آگاهان در مصدر قانونگذارى و یا اجرا قرار گیرند، چون از یک سو ناگزیرند کارها را سامان داده، پاسخى براى حل مشکلات و رخدادها بیابند، و از سوى دیگر آشنایى عمیق با روح دین ندارند، با صلاحدید و تشخیص بشرى خویش یا بر اساس منافع مورد نظر خود، به وضع قوانین و ترویج اندیشه‏هاى غیر دینى پرداخته، آنها را به نام دین قلمداد مى‏کنند .

این گونه بدعتها به هر دو انگیزه، پس از رحلت رسول خدا (ص) در اسلام رخ نمود، و یکى از رسالتهاى عمده اهل بیت (ع) پیراستن پیرایه‏ها از دامان معرفت اسلامى و مبارزه با بدعتهایى بود که با انگیزه‏هاى مختلف صورت مى‏گرفت.

على (ع) به وجود این بدعتها هشدار مى‏داد و مردم را از پیروى آنها نهى مى‏کردو مى‏فرمود :

ما احدثت بدعة الا ترک بها سنة، فاتقوا البدع و الزموا المهیع

(9)

هیچ بدعتى گذاشته نشده، مگر آن که به وسیله آن سنت و روشى از پیامبر (ص) به فراموشى گراییده است، از بدعتها بپرهیزید و به راه روشن و نداى رساى ارزشهاى اصیل دین پایبند باشید.

امام باقر (ع) در ارائه این مسؤولیت الهى به تبیین مبانى اصیل و سنتهاى محمدى (ص) پرداخته، نفى و طرد بدعتها را در محدوده رسالت علمى و عملى خود قرار داده بود.

براى دور داشتن مردم و عالمان و قضات از بدعت در دین، گاه خود به استدلال مى‏پرداخت و زمانى به روایات معصومان قبل از خود استشهاد مى‏کرد و این خطبه را از على بن ابى طالب (ع) یادآور مى‏شد:

ایها الناس إنما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احکام تبتدع، یخالف فیها کتاب الله، یقلد فیها رجال رجالا... (10)

هان اى مردم، سرآغاز شکلگیرى فتنه‏ها و انحرافها، هواها و هوسهایى است که مورد پیروى قرار مى‏گیرد و احکامى است که در شریعت بدعت گذارده مى‏شود.در این هوا پرستیها و بدعتگذاریها، با کتاب خدا مخالفت مى‏شود و مردم (به جاى تبعیت از وحى) از یکدیگر پیروى مى‏کنند!

امام باقر (ع) مى‏فرمود:

کسى که به فرمان انسان گنهکار گردن نهد دین ندارد.

کسى که به بدعت و سخنان باطلى که به دروغ بر خدا بسته شده گردن نهد و پایبند باشد، دین ندارد.

کسى که چیزى از آیات الهى را انکار نماید، بى‏بهره از دین است. (11)

در حقیقت این هر سه عنوان بر کسى که بدعتى را بپذیرد، منطبق شده و صدق‏مى‏کند، زیرا بدعتگذار، معصیتکار و افترا زننده به خداست و کسى که سخنان او را بپذیرد بى‏شک با حکم واقعى الهى که در قرآن و سنت یاد شده، مخالفت کرده است.

امام باقر (ع) در تفسیر آیه:

هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا...

مى‏فرمود: این گروه که زیانکارترین مردمند و سعى و تلاش خویش را در زندگى دنیا به هدر داده و گم کرده‏اند و جاهلانه مى‏پندارند که راه درستى را در پیش گرفته‏اند، نصارا، کشیشان، رهبانان و نیز آن دسته از مسلمانانند که در شبهات و هواهاى نفسانى فرو رفته‏اند و گروههایى چون خوارج و اهل بدعت، در زمره ایشان جاى دارند. (12)

امام باقر (ع) در بیانى دیگر فرموده است:

کسى که با گناه و ارتکاب کبائر، به مبارزه با خدا برخاسته و از خود جرأت نشان دهد، کافر است.کسى که روش و دینى غیر از دین خدا پى نهد، مشرک است. (13)

گرایش مردم به بدعتها، داراى عوامل و انگیزه‏هاى متفاوتى است.گاه بدعتها به منظور تحریف دین صورت مى‏گیرد، و گاه ناشى از جهل به مبانى و معارف مکتب است، و زمانى هم معلول تعصبها و رسوم غلط اجتماعى و یا محاسبه‏هاى شخصى است.

یکى از مسایلى که در عصر پیامبر اسلام (ص) مشروع بوده، ولى در عصر عمر بن خطاب ممنوع و حرام اعلام گردید، متعه (ازدواج موقت) است.

عمر بن خطاب بر اساس باورها و صلاح اندیشى شخصى خود، اعلام کرد:

متعتان کانا على عهد رسول الله (ص) آنهى عنهما و اعاقب علیهما: متعة النساء و متعة الحج . (14)

دو تمتع در روزگار رسول خدا (ص) وجود داشت و جایز بود، ولى من آن دو را ممنوع کرده، کسانى را که مرتکب آن شوند مجازات مى‏کنم.آن دو عبارتند از: متعه زنان و متعه حج.

بى‏شک، عمر در صدور این حکم، از نظر خود دلایلى داشته است، ولى آیا دلایل او و قدرت فهم و تشخیص او مى‏توانسته با حکم الهى و سنت پیامبر (ص) همسطح قرار گیرد، و آیا او چنین حقى را داشته یا خیر؟ موضوعى است که در کتب فقهى بتفصیل مورد بررسى قرار گرفته است.

از نظر شیعه، این دستور مخالف قرآن و سنت پیامبر (ص) است، و بر فرض که شرایط خاص جامعه در مقطعى از زمان، سبب صدور چنین حکمى شده باشد، با تغییر شرایط، باز حکم اولى الهى جارى است.شیعه که خود را بر اساس منابع متقن دینى، موظف به تبعیت از على (ع) و ائمه معصومین (ع) پس از رسول خدا (ص) مى‏داند به پیروى از معصومین (ع) این حکم را مخالف مصالح جامعه اسلامى مى‏شمارد.

در همان منبع حدیثى که سخن فوق از عمر بن خطاب نقل شده، این روایت نیز آمده است که على (ع) فرمود: «لو لا ما سبق من رأى عمر بن الخطاب لامرت بالمتعة، ثم ما زنى الا شقى» (15)

اگر نبود که عمر بن خطاب ازدواج موقت را ممنوع ساخته است، من فرمان مى‏دادم که ازدواج موقت صورت گیرد و جایز باشد، زیرا با تجویز ازدواج موقت، گرایش به زنا و فحشاء کاهش مى‏یافت و جز انسانهاى شقى و دونمایه به زنا روى نمى‏آورند. (16)

در این روایت، فلسفه جواز ازدواج موقت مطرح شده، با بیان آن، اندیشه و باور عمر و نیز حکم او به ممنوعیت ازدواج موقت، از اساس زیر سؤال رفته است، و چون عمر به عنوان خلیفه و حاکم مسلمانان چنین دستورى را داده است و مخالفت رسمى على (ع) در چنین مسأله‏اى، مشکلات بزرگترى را در آن عصربحرانى براى جامعه اسلامى پدید مى‏آورده، آن حضرت سخن خود را با بیانى که نقل شده به توده‏ها رسانده است.

این گونه احکام که توسط شخص عمر بنیان نهاده شد، در نسلهاى بعد به عنوان سنت قطعى و احکام تلقى شد و استمرار یافت.چنان که در زمان امام باقر (ع) برخى از رهروان راه خلفا بر امام (ع) خرده مى‏گرفتند که چرا فرمان عمر را قبول ندارد و مشروع نمى‏داند.

عبد الله معمر لیثى از جمله کسانى است که در این زمینه، با امام باقر (ع) به بحث نشسته است.

او به امام باقر (ع) عرض کرد: شنیده‏ام شما در مورد ازدواج موقت (متعه) فتوا به جواز داده‏اید!

امام فرمود: بلى، خداوند آن را جایز شمرده و سنت رسول خدا بر آن بوده و اصحاب پیامبر (ص) به آن عمل کرده‏اند.

عبد الله معمر گفت: ولى عمر بن خطاب آن را ممنوع ساخته است!

امام فرمود: بنابر این تو بر سخن رفیقت پایدار باش و من هم بر سخن و رأى رسول خدا استوار خواهم بود!

(عبد الله که خود را در میدان بحث به بن بست رسیده یافت، سعى کرد تا با فلسفه بافى و استحسانهاى شخصى و تمسک به ذهنیتها و تعصبهاى قومى راهى بجوید، از این رو) عبد الله گفت: آیا شما خشنود مى‏شوى که ببینى شخصى با زنى از بستگان و خانواده شما چنین عملى را انجام دهد!

امام فرمود: اى بى‏خرد! چرا سخن از زنان به میان مى‏آورى (ما درباره حکم خدا سخن مى‏گوییم) آن خدایى که ازدواج موقت را حلال ساخته از تو و از همه کسانى که به تکلف و اجبار متعه را حرام شمرده‏اند، غیرتمندتر است.

آن گاه امام (ع) براى این که به او بفهماند، شیوه شناخت حلال و حرام الهى، اتکا به ذوق و سلیقه و تعصبهاى شخصى نیست، فرمود:

آیا تو دوست دارى که زنى از خانواده تو به همسرى مردى درآید که جولا و تهیدست است، و در جامعه جایگاهى بس پایین دارد.

عبد الله معمر گفت: خیر.امام فرمود: چرا تو حلال خدا را حرام مى‏شمارى! (خداوند ازدواج با تهیدستان را ممنوع نکرده است) .

عبد الله گفت: من حلال خدا را حرام نمى‏دانم، بلکه معتقدم مرد جولا و بافنده تهیدست کفو و هم سطح ما نیست، از این رو خویشاوندى او را دوست ندارم.

امام فرمود: ولى برنامه خدا جز این است، زیرا خداوند، اعمال نیک همین مرد جولاى تهیدست را مى‏پذیرد، و حوران بهشتى را به ازدواج او در مى‏آورد، اما تو از روى کبر و نخوت، از خویشاوندى با مؤمنى که شایسته همسرى حوران بهشتى است ناخشنود و ناراحتى.

عبد الله از سر تسلیم خندید و گفت: براستى که سینه‏هاى شما رویشگاه درختان تناور دانش است، میوه‏هاى درخت دانش از آن شماست و برگهاى آن در اختیار مردم. (17)

با این بیان، امام باقر (ع) به عبد الله معمر تفهیم کرد که: درستى و نادرستى احکام دین و حلال بودن و حرام بودن امور، با ذوق و سلیقه شخصى مردم و یا آداب و رسوم و تعصبهاى قومى قابل سنجش و محاسبه نیست.

مبارزه با قیاس در میدان اجتهاد

رمز بقاى دین در واقع‏بینى و سازگارى آن با نیازها و شرایط گوناگونى است که در طول زندگى نسلها، یکى پس از دیگرى رخ مى‏نماید.

شریعت و مکتب، آن گاه مى‏تواند در بستر تاریخ تداوم یابد، که قادر به حل معضلات اجتماعى و پاسخگو به پرسشهاى عقیدتى و عملى مردم باشد.

مبانى عقیدتى، همواره ثابت و غیر متغیرند و نیازمند دقت و تلاش براى فهم هر چه عمیقتر آن، اما برنامه‏هاى عملى و قوانین دستورى دین، با این که متکى بر ملاکهاى واقعى است، ولى از آن جا که موضوعات خارجى و مسایل مستحدث در زندگى جوامع، همواره متحول و متغیر است.شناخت حکم هر حادثه نیازمند اجتهاد و استنباط مى‏باشد.استنباط احکام و نسبت دادن آنها به خدا و شریعت، کارى است سنگین و خطر آفرین، زیرا همان‏گونه که حیات دین در صحنه زندگى انسانها، مبتنى بر اجتهاد مى‏باشد، از سوى دیگر، اجتهاد نادرست و نسبت دادن احکام منحط و غیر واقعى به شریعت، خود مایه زوال و نابودى دین خواهد بود.

نقش اجتهاد و مجتهدان در جامعه دینى، همانند نقش طبابت و پزشکان در جامعه بشرى است.اگر طبیبان راه درستى را در مداواى بیماریها در پیش گیرند، عمل آنان شفا بخش و سازنده است، ولى اگر راه نادرست و داروهاى نامناسبى را تجویز نمایند، نه تنها بیماران بهبود نیافته که چه بسا بیمارى آنان شدت مى‏یابد.

فقیهان و مجتهدان نیز در صدد پاسخگویى به مسایل جدید و مورد ابتلاى جامعه خویشند، و چنانچه در این کار از ملاکها و شیوه‏هاى غلط پیروى کنند، چهره دین را مخدوش و نظام عملى آن را معیوب ساخته‏اند.

پس از رحلت رسول خدا (ص)، یکى از نیازهاى مبرم جامعه اسلامى، اجتهاد و شناخت احکام بر اساس قرآن و سنت رسول الله (ص) بود.

ما در مطالب قبل یاد آور شدیم که پیامبر اسلام (ص) با پیش بینى این امر و معرفى على (ع) به عنوان مبین احکام و مفسر قرآن، در جهت رفع نیازهاى آینده جهان اسلام، گام اساسى را برداشت، ولى آنان که على (ع) را نخست از میدان سیاست و به دنبال آن از مرجعیت دینى و فکرى منزوى ساختند، در میدان عمل با بن بستها مواجه شده و دست به کار اجتهاد شدند، اما اجتهادى که با روح دین سازگار نبود و شرایط لازم را در بر نداشت.

به کارگیرى قیاس و استحسان و فهم شخصى در استنباط احکام، از جمله مشکلاتى بود که در امر اجتهاد رخ نمود، و ائمه معصومین (ع) را به عنوان عالمان واقعى دین و وارثان علم پیامبر (ص)، واداشت تا جامعه علمى را به رهیافتن انحراف در فهم احکام هشدار دهند.

بر این اساس، یکى از محورهاى عمده تعلیمات ائمه (ع)، بویژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، زدایش قیاس و استحسان از محیط فقاهت و اجتهاد بود.

امام باقر (ع) در این زمینه مى‏فرمود: «إن السنة لا تقاس، و کیف تقاس السنة و الحائض تقضى الصیام و لا تقضى الصلوة» . (18)

سنت و احکام شرعى از طریق قیاس قابل شناخت نیست، چگونه مى‏توان قیاس را ملاک قرار داد، با این که زن حایض پس از دوران حیض مى‏بایست روزه را قضا کند، ولى قضاى نماز بر او واجب نیست.

در سخنى دیگر به زراره سفارش فرموده است:

«یا زرارة ایاک و اصحاب القیاس فى الدین، فانهم ترکوا علم ما وکلوا به و تکلفوا ما قد کفوه، یتأولون الأخبار و یکذبون على الله عز و جل..» . (19)

اى زراره! از کسانى که در کار دین به قیاس پرداخته‏اند، دورى گزین، زیرا آنان از قلمرو تکلیف خود تجاوز کرده‏اند، آن چه را مى‏بایست فراگیرند، کنار نهاده و به چیزى پرداخته‏اند که به آنها وانهاده نشده است، روایات را به ذوق خود تجزیه و تحلیل کرده و تأویل مى‏کنند و بر خدا دروغ مى‏بندند.

و نیز امام باقر (ع) مى‏فرمود:

«ادنى الشرک ان یبتدع الرجل رأیا فیحب علیه و یبغض علیه» . (20)

کمترین مرتبه شرک این است که شخص نظریه‏اى را از پیش خود (و بدون حجت شرعى) بنیان نهد و همان نظر را ملاک حب و بغض و داوریها قرار دهد.

محمد بن طیار از اصحاب امام باقر (ع) گوید:

قال لى ابو جعفر (ع) : تخاصم الناس؟ قلت: نعم.قال: و لا یسألونک عن شى‏ء، الا قلت فیه شیئا؟ قلت: نعم، قال: فأین باب الرد إذا؟ (21)

امام باقر (ع) به من فرمود: آیا تو با مردم به بحث مى‏پردازى؟ گفتم: بلى.امام (ع) فرمود : آیا هر چه از تو مى‏پرسند، تو به هر حال پاسخى در قبال آن ارائه مى‏کنى؟ گفتم: بلى .

امام (ع) فرمود: پس در چه زمینه سکوت کرده و علم و دانش واقعى آن را به‏اهلش (اهل بیت علیهم السلام) ارجاع مى‏دهى!

در این بیان، امام (ع) به محمد بن طیار یادآور شده است که هیچ فردى جز معصومین (ع) نباید خود را در مرحله‏اى فرض کند که مى‏تواند به اتکاى رأى و اندیشه خود همه پرسشها را پاسخ دهد، و آن جا که نتوانست به تمثیل و تشبیه و قیاس متکى گردد! بلکه همواره در مسایل مورد ابتلا، زمینه‏هاى پیچیده و مبهمى وجود دارد که علم آن صرفا در اختیار مفسران واقعى قرآن و اهل بیت رسالت است و باید به آنان رجوع کرد.

تعلیم فقه و شیوه صحیح اجتهاد

تعلیم مسایل فقهى و پاسخگویى به پرسشها در زمینه احکام شرعى، یکى از زمینه‏هاى مهم زندگى ائمه (ع) بویژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده است.

عصر امام باقر (ع)، آغاز پیدایش فرصتى بود تا حاملان واقعى علوم قرآن، بتوانند به تعلیم شاگردان و ترویج احکام و تحکیم مبانى فقهى بپردازند.البته این زمینه‏ها در عصر امام صادق (ع) هموارتر گشت و از آن پس دوره سختگیرى فزونتر حاکمان نسبت به ائمه ادامه یافت و این زجر و شکنجه تداوم داشت تا عصر امامت به غیبت انجامید.

امام باقر (ع) در تصحیح اندیشه‏ها و زدایش انحرافها، تنها به مبارزه و رویارویى اکتفا نکرد، بلکه با بیان احکام و گاه تبیین شیوه استنباط احکام از قرآن و سنت پیامبر، پایه‏هاى فقاهت و اجتهاد صحیح را استحکام بخشید.

روایات فقهى نقل شده از امام باقر (ع)، بیش از آن است که بتوان در این مجموعه گرد آورد، زیرا کمتر بابى از ابواب فقهى را مى‏توان یافت که در فروع مختلف آن، سخنى از امام باقر (ع) وارد نشده باشد.مجموعه‏هاى روایى ـ فقهى خود گواه این سخن است.

محمد ابو زهره از پژوهشگران اهل سنت در کتاب تفصیلى خویش الامام الصادق در تبیین جایگاه علمى و معنوى امام باقر (ع) مى‏گوید:

امام محمد باقر (ع) وارث پدر خویش در پیشوایى علمى و مقام شریف هدایتگرى بود.از این جهت عالمان از شهرها و سرزمینهاى اسلامى به جانب وى‏رهسپار مى‏شدند، هیچ فردى ـ از عالمان ـ به مدینه وارد نمى‏شد، مگر این که براى کسب معرفت و دانش به خانه امام محمد باقر (ع) مراجعه مى‏کرد.

در میان کسانى که به خدمت وى مى‏رسیدند، هم چهره‏هاى شیعى و هم سنى دیده مى‏شوند و گاه منحرفان افراطگر نیز خود را به وى نزدیک مى‏کردند ولى امام در برابر آنان موضعى قاطع گرفته و ایشان را طرد مى‏کرد.

بسیارى از پیشوایان فقه و حدیث به حضور وى رسیده‏اند، از آن جمله:

سفیان ثورى، سفیان بن عیینه ـ محدث مکه ـ و ابو حنیفه ـ فقیه اهل عراق.

مرام امام باقر (ع) چنین بود که هر گاه فردى به حضورش مى‏رسید، حقایق ناب را براى او تبیین مى‏کرد. (22)

ابو زهره سپس به نقل گفتگویى که میان امام باقر (ع) و ابو حنیفه در زمینه رد قیاس و نقش آن در تحریف دین صورت گرفته، پرداخته است و در پى آن مى‏گوید:

از این گفتگو ـ که امام باقر در موضع ارشاد و بازجویى از روش ابو حنیفه قرار گرفته ـ استفاده مى‏شود که امام باقر (ع) براى علماى عصر خود، عنوان پیشوایى داشته است، زیرا عالمان به حضور وى مى‏رسیده‏اند و او بر اساس گزارشها و اطلاعاتى که از آنان در اختیار داشته به نقد و محاسبه ایشان مى‏پرداخته است.چونان رئیسى که بر نیروهاى تحت سرپرستى خود حکم مى‏کند تا بر راه حق گام نهند و آنان نیز با کمال میل و رغبت این ریاست و پیشوایى را پذیرفته باشند. (23)

دلایل و قراینى که صحت نظریه ابو زهره را در این زمینه تأیید مى‏کند، فراوان است.از آن جمله روایتى را مى‏توان نام برد که ابو حمزه ثمالى نقل کرده است:

ابو حمزه ثمالى مى‏گوید: در مسجد الرسول (ص) نشسته بودم که مردى پیش آمد، سلام کرد و گفت: تو کیستى؟ گفتم: از مردم کوفه‏ام.

به او گفتم: در جستجوى چه هستى؟

مرد گفت: آیا ابو جعفر محمد بن على (ع) را مى‏شناسى؟

گفتم: آرى مى‏شناسم، به ایشان چه کار دارى؟ مرد گفت: چهل مسأله آماده کرده‏ام تا از او سؤال کنم.آن چه پاسخ داد، حقش را بگیرم و باطلش را وا نهم.

ابو حمزه گوید: به او گفتم: آیا فرق حق و باطل را مى‏دانى و ملاک تشخیص آن را مى‏شناسى !

مرد گفت: آرى مى‏شناسم.

گفتم: اگر حق و باطل را مى‏شناسى و ملاک آن را در دست دارى، پس چه نیازى به امام باقر (ع) خواهى داشت؟ !

مرد گفت: شما کوفیان کم ظرفیت و ناشکیبایید!

در این میان، امام باقر (ع) وارد مسجد شد، در حالى که جمعى از مردم خراسان و افراد دیگر اطراف او را گرفته، درباره مسایل حج از آن حضرت سؤال مى‏کردند.مدتى گذشت تا امام باقر (ع) در جایگاه خود نشست و آن مرد هم نزدیک امام، جایى براى خود جستجو کرد.

ابو حمزه مى‏گوید: من سعى کردم جایى بنشینم که گفتگوى امام با انبوه اطرافیانش را بشنوم، مردم یکى پس از دیگرى مطالب خود را سؤال کردند و پاسخ گرفتند و رفتند، آن گاه امام (ع) رو به جانب آن مرد کرده، پرسیدند، تو کیستى؟

مرد گفت: من قتادة بن دعامه بصرى هستم.

امام فرمود: تو فقیه اهل بصره هستى؟

مرد گفت: آرى.

امام فرمود: واى بر تو، اى قتادة! خداوند بندگان شایسته‏اى را آفریده است تا حجت بر دیگران باشند، آنان «اوتاد» زمین و بر پا دارنده امر الهى و نخبگان علم خدایند و خداوند آنان را قبل از آفرینش دیگر بندگان برگزیده است.

قتادة پس از سکوتى طولانى گفت: به خدا سوگند، من تا کنون، در برابر فقیهان بسیار و نیز پیش روى ابن عباس نشسته‏ام، ولى آن گونه که اکنون در برابر شما مضطرب شده‏ام، در مقابل هیچ کدامشان احساس نگرانى و اضطراب نداشته‏ام.

امام باقر (ع) فرمود: تو مى‏دانى کجا نشسته‏اى؟ تو در مقابل خاندانى هستى که خداوند درباره آن فرموده است:

فى بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه، یسبح‏له فیها بالغدو و الآصال (24) و نیز فرموده است:

رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله، و اقام الصلاة و ایتاء الزکاة» (25)

پس جایگاه تو آن جاست ـ که خود مى‏دانى ـ و ما آن خاندانیم که خدا توصیف کرده است.در این هنگام قتاده گفت: به خدا سوگند، راست گفتى، فدایت شوم، آن خانه‏ها که خدا اجازه داده است نام و یاد و تسبیح او در آنها برده شود، نه خانه‏هاى ساخته شده از سنگ و خاک است، که شما خاندانید.

قتاده گفت: پس اکنون بفرمایید که پنیر چه حکمى دارد؟ !

امام باقر (ع) لبخندى زد و فرمود: آیا آن همه پرسش تو به همین سؤال خلاصه شده است!

قتاده گفت: همه را اکنون فراموش کرده و بیاد نمى‏آورم!

امام فرمود: اشکالى ندارد. (26)

سپس قتاده به پرسش ادامه داد، و امام (ع) پاسخهایى مستدل در جواب وى ارائه داد.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAGGA2.htm


دوشنبه 86 خرداد 14 , ساعت 4:25 عصر

 

اکنون امام باقر (ع) در زمانى که افزون بر نیم قرن از رحلت رسول اکرم (ص) گذشته و تنشهاى فکرى و عقیدتى، شدت بیشترى یافته است، مجال مى‏یابد تا با تشکیل حوزه عظیم درسى به تصحیح اندیشه‏ها بپردازد.

مبارزه با اندیشه خوارج

خوارج گر چه پس از جنگ نهروان به شدت تضعیف شدند، ولى با گذشت زمان به تجدید قوا پرداخته و هوا دارانى یافته و بعدها به شورشها و حرکتهاى اجتماعى دامن زدند.

یکى از میدانهاى رویارویى امام باقر (ع) با اندیشه‏هاى منحرف، موضعگیریها و روشنگریهاى آن حضرت در رویارویى با عقاید و مشى خوارج بود.

امام باقر (ع) در برخى از تعالیم خود مى‏فرمود: به این گروه مارقه (1) باید گفت: چرا از على (ع) جدا شدید، با این که شما مدتها سر در فرمان او داشتید و در رکابش جنگیدید و نصرت و یارى وى زمینه تقرب شما را به خداوند، فراهم مى‏آورد.

آنها خواهند گفت: امیر المؤمنین (ع) در دین خدا حکم کرده است (یعنى در جنگ با معاویه حکمیت را پذیرفته است در حالى که نمى‏بایست شرعا حکمیت را بپذیرد) .

به آنان باید گفت: خداوند در شریعت پیامبر حکمیت را پذیرفته و آن را به دو مرد از بندگانش وانهاده است.آنجا که فرموده:

فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما (2)

هر گاه میان زن و شوهر اختلافى رخ نمود که احتمال دارد به جدایى منتهى شود، به انگیزه ایجاد سازش و همدلى میان آنها، یک مرد از جانب شوهر و یک مرد از جانب زن به عنوان حکم فرستاده شوند تا اگر بناى اصلاح باشد، خدا آنان راتوفیق عطا کند.

از سوى دیگر، رسول خدا (ص) در جریان بنى قریظه براى حکمیت، سعد بن معاذ را برگزید و او به آن چه مورد امضا و پذیرش خداوند بود، حکم کرد.

به خوارج باید گفت: آیا شما نمى‏دانید که وقتى امیر المؤمنین (ع) حکمیت را پذیرفت به افرادى که حکمیت بر عهده آنان نهاده شده بود فرمان داد تا بر اساس قرآن حکم کنند و از حکم خداوند فراتر نروند و شرط کرد که اگر حکم آنان خلاف قرآن باشد، آن را نخواهد پذیرفت؟ زمانى که کار حکمیت علیه على (ع) تمام شد، برخى به آن حضرت گفتند: کسى را بر خود حکم ساختى که علیه تو حکم کرد!

امیر المؤمنین (ع) در پاسخ گفت: من به حکمیت کتاب خدا تن دادم، نه به حکمیت یک فرد تا نظر شخصى خودش را اعمال کند.

اکنون باید به خوارج گفت که در کجاى این حکمیت، انحراف از حکم قرآن دیده مى‏شود! با این که آن حضرت بصراحت اعلام کرد که: حکم مخالفت قرآن را رد مى‏کند. (3)

در روایتى دیگر آمده است: فردى از خوارج مدعى بود که على (ع) در جنگ نهروان به خاطر کشتن خوارج، گرفتار ظلم شده است.وى مى‏گفت اگر بدانم که در پهنه زمین کسى هست که براى من ظالم نبودن على (ع) را ثابت کند به سویش خواهم شتافت.به او گفتند که از میان فرزندان على (ع) شخصى چون ابو جعفر، محمد بن على مى‏تواند تو را پاسخ دهد.

وى که از سردمداران خوارج بود، گروهى از بزرگان یارانش را گرد آورد و به حضور امام باقر (ع) رسید.

به امام باقر (ع) گفته شد اینان براى مناظره آمده‏اند.حضرت فرمود اکنون بازگردند و فردا بیایند.

فرداى آن روز، امام باقر (ع) فرزندان مهاجر و انصار را گرد آورد و گروه خوارج نیز حضور یافتند.

امام باقر (ع) با حمد و ستایش خداوند، سخن آغاز کرد و پس از شهادت به‏وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اکرم (ص) فرمود: سپاس خداى را که با اعطاى نبوت به پیامبر اکرم، ما خاندان را کرامت بخشید و ولایت خویش را به ما اختصاص داد.اى فرزندان مهاجر و انصار! در میان شما هر کس فضیلتى از امیر المؤمنین على (ع) مى‏داند، بر جاى ایستد و آن را بازگوید.

حاضران هر یک ایستادند و در فضیلت على (ع) سخنها ایراد کردند.

با این زمینه و فضایى که امام باقر (ع) پدید آورد آن مرد که بزرگ خوارج آن محفل بشمار مى‏آمد، از جاى برخاست و گفت:

من فضایل و ارزشهاى على (ع) را بیش از این جمع آگاهم و روایتهاى فزونترى را مى دانم، ولى اینها مربوط به زمانى است که على (ع) هنوز حکمیت را نپذیرفته، با پذیرش حکمیت کافر نشده بود.

سخن در فضایل على (ع) به حدیث خیبر رسید، آنجا که پیامبر (ص) فرمود: «لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله، کرارا غیر فرار، لا یرجع حتى یفتح الله على یدیه.»

فردا، پرچم را به فردى خواهم سپرد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.بر دشمن هماره مى‏تازد و هرگز از میدان نبرد نمى‏گریزد، او از رزم باز نمى‏گردد مگر با پیروزى و فتح خیبر.

در این هنگام امام باقر (ع) رو به جانب آن مرد کرد و فرمود:

درباره این حدیث چه مى‏گویى؟

خارجى گفت: این حدیث حق است و شکى هم در آن نیست، ولى کفر پس از این مرحله پدید آمد .

امام باقر (ع) فرمود: آیا آن روز که خداوند على را دوست مى‏داشت، مى‏دانست که او در آینده اهل نهروان را خواهد کشت یا نمى‏دانست؟

مرد گفت: اگر بگویم خدا نمى‏دانست، کافر شده‏ام، پس ناگزیر باید اقرار کنم که خداوند مى‏دانسته است.

امام باقر (ع) فرمود: آیا محبت خدا به على (ع) از آن جهت بوده که وى در خط اطاعت خدا حرکت مى‏کرده یا به خاطر عصیان و نافرمانى بوده است!

مرد گفت: بدیهى است که دوستى خداوند نسبت به امیر المؤمنین على (ع) ازجهت اطاعت و بندگى وى بوده است نه عصیان و نافرمانى. (در نتیجه محبت خداوند به على (ع) بیانگر این است که على (ع) تا پایان عمر در راه اطاعت خدا گام نهاده و هرگز از مسیر رضاى او بیرون نرفته است و آنچه کرده وظیفه الهى او بوده است).

سخن که به اینجا رسید، امام باقر (ع) رو به آن مرد کرده و فرمود: اکنون تو در میدان مناظره مغلوب شدى، از جاى برخیز و مجلس را ترک کن.

مرد از جاى برخاست و آیه‏اى از قرآن را که بیانگر آشکار گشتن حق براى او بود زمزمه مى‏کرد و اظهار داشت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته» (4) .

مبارزه با توهمات قدریه و جبریه

از جمله مسایل بحث انگیز معارف اسلامى که از دیر زمان، ذهن اندیشه وران و حتى عامیان را به پرسشهاى مختلف بر مى‏انگیخته، مسأله جبر و اختیار است.

در قرآن که محور تعالیم اسلامى است از یک سو حاکمیت مطلق الهى بر تمامى ابعاد و زوایاى هستى به انسان یادآورى شده است، و از سوى دیگر اعمال و موضعگیرى آدمیان در صحنه زندگى و در میدان کفر و ایمان، عمل خود آنان بشمار آمده است.

در برخى آیات مى‏خوانیم:

ما شاء الله لا قوة الا بالله (5)

خواست، خواست خداست و نیرویى جز به اتکاى خدا وجود ندارد.

و ما تشاؤون إلا ان یشاء الله... (6)

شما چیزى را نمى‏خواهید مگر این که خداوند بخواهد.

تضل بها من تشاء و تهدى بها من تشاء (7) خداوند آن کس را که بخواهد به وسیله آیات قرآن گمراه مى‏سازد و هر آن کس را که بخواهد هدایت مى‏کند.

و از سوى دیگر در بعضى از آیات مى‏خوانیم:

و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم... (8)

هر ناگوارى که به شما برسد، نتیجه دستاوردهاى خود شماست.

و لتجزى کل نفس بما کسبت و هم لا یظلمون (9)

هر فردى به وسیله آن چه خود کسب کرده و انجام داده است مجازات مى‏شود و آدمیان مورد ستم واقع نخواهند شد.

و لا تزر وازرة اخرى (10)

در نظام داورى حق، هیچ کس سنگینى بار دیگرى را بر دوش نمى‏کشد.

هر یک از این دو دسته آیات، بیانگر بعدى از معرفت جامع دینى است، و نظر به تبیین حقیقتى خاص دارد و در صورتى که جایگاه هر یک از این آیات شناخته نشود، مثلا یک دسته مورد توجه قرار گیرد و دسته دیگر نادیده انگاشته شده، یا توجیه و تأویل شود، معرفت دینى به انحراف مى‏گراید، چنان که در صدر اسلام، دور ماندگان از مکتب اهل بیت (ع) به دلیل عدم آشنایى کامل با منطق وحى و عدم تسلط بر مجموعه آیات قرآن و ناآگاهى از شیوه جمع میان پیامهاى آن، گرفتار افراط و تفریط شدند، گروهى به جبر گراییدند و دسته‏اى به تفویض کامل!

این جریانهاى فکرى هر چند در عصر امام صادق (ع) اوج بیشترى یافت، ولى خیزشهاى آن در عصر امام باقر (ع) نمایان شد.

امام باقر (ع) در رد نظریه جبر مطلق و اختیار مطلق مى‏فرمود:

لطف و رحمت الهى به خلق، بیش از آن است که آنان را به انجام گناهان مجبور سازد، و سپس ایشان را به خاطر کارهایى که به اجبار انجام داده‏اند عذاب کند! از سوى دیگر خداوند قاهرتر و نیرومندتر از آن است که چیزى را اراده کند و تحقق‏نیابد.

از آن حضرت سؤال شد که مگر میان جبر و اختیار، جایگاه سومى وجود دارد؟ امام باقر (ع) فرمود: آرى میان جبر و اختیار مجالسى گسترده‏تر از فضاى آسمانها و زمین هست. (11)

راوى حدیث همانند این بیان را به امام صادق (ع) نیز نسبت داده است.

موضعگیرى علیه دروغپردازان و غالیان

ضعف فرهنگ جامعه، همواره دو نتیجه تلخ را به همراه دارد: افراط یا تفریط! این دو آفت در حکومت امویان و مروانیان، جامعه را بشدت رنج مى‏داد.

برخى از مردم تحت تأثیر محیط و شگردهاى تبلیغى دستگاه حکومتى، از خاندان رسالت تا آنجا فاصله گرفتند که به ایشان توهین کرده و ناسزا مى‏گفتند.و در مقابل، گروه دیگرى از مردم به انگیزه موضعگیرى علیه حکومت و یا انگیزه‏هاى دیگر، در تعظیم جایگاه اهل بیت (ع)، تا بدان جا افراط مى‏کردند که ائمه معصومین (ع) ناگزیر با آنان به مواجهه و مبارزه مى‏پرداختند .

با توجه به امکانات محدودى که در اختیار امامان (ع) قرار داشت، آنان براى ارتباط با شیعیان و تبیین مواضع حق براى ایشان، دشواریهاى مهمى داشتند و عناصر فرصت طلب از این خلأ در جهت منافع شخصى خود سود جسته، شیفتگان خاندان رسالت را با روایات ساختگى و دروغ به انحراف مى‏کشاندند.

در روایتى از امام صادق (ع) هفت تن به عنوان عناصر فرصت طلب و دروغپرداز معرفى شده‏اند :

1 ـ مغیرة بن سعید 2 ـ بیان 3 ـ صائد 4 ـ حمزة بن عماره بربرى 5 ـ حارث شامى 6 ـ عبد الله بن عمر و بن حارث 7 ـ ابو الخطاب. (12) در روایتى دیگر از امام ابو الحسن الرضا (ع) آمده است: «بیان» ، بر على بن الحسین (ع) دروغ مى‏بست و خداوند حرارت آهن را به او چشانید و کشته شد.مغیرة بن سعید بر امام باقر (ع) دروغ مى‏بست، او نیز کشته شد و به کیفر رسید و... (13)

هشام بن حکم از امام صادق (ع) نقل کرده است:

مغیرة بن سعید از روى عمد و غرض ورزى بر پدرم (امام باقر علیه السلام) دروغ مى‏بست.یاران مغیرة در جمع اصحاب امام باقر (ع) مى‏آمدند و نوشته‏ها و روایات را از ایشان مى‏گرفتند و به مغیره مى‏رساندند، و او در لابلاى آن نوشته‏ها مطالب کفر آمیز و باطل را مى‏افزود و به امام باقر (ع) نسبت مى‏داد و آنان را امر مى‏کرد تا آن مطالب را به عنوان آراى امام در میان شیعه رواج دهند.پس آن چه از مطالب آمیخته به غلو در روایات امام باقر دیده شود، افزوده‏هاى مغیرة بن سعید است. (14)

امام باقر (ع) از وجود چنین عناصر نا سالمى، کاملا آگاهى داشت و در هر فرصت به افشاى چهره آنان و انکار بافته‏هاى ایشان مى‏پرداخت.

وى درباره مغیرة مى‏فرمود: آیا مى‏دانید مغیرة مانند کیست؟ مغیره مانند بلعم است که خداوند در حق وى فرمود:

الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین (15) ما آیات خود را به او عطا کردیم ولى او به عصیان گرایید و پیرو شیطان گشت و در زمره گمراهان جهان قرار گرفت. (16)

از این روایت استفاده مى‏شود که مغیرة در آغاز گمراه نبوده، بلکه در جمع شیعه جایگاهى ارزشمند داشته، ولى در مراحل بعد گرفتار کجروى و غلو شده و فرقه مغیریه را بنیان نهاده است.

مغیرة بن سعید، درباره خداوند قائل به تجسیم بود و سخنان غلو آمیز درباره على (ع) مى‏گفت . (17) درباره او گفته اند که بعد از وفات امام باقر (ع)، مدعى امامت شد و بعدها ادعاى نبوت نیز کرد. (18)

«بیان» از دیگر چهره‏هاى افراطگر و غالى است.

درباره وى گفته‏اند که به الوهیت على بن ابى طالب (ع) و حسن بن على (ع) و حسین بن على (ع) و محمد بن حنفیه و سپس ابو هاشم (فرزند محمد بن حنفیه) قائل بوده، و خود را مصداق آیه

هذا بیان للناس

مى‏دانسته است. (19)

او تا بدان جا به انحراف گراییده که براى خویش مدعى نبوت و رسالت نیز شده است. (20)

امام باقر (ع) درباره او فرمود: «خداوند لعنت کند بیان تبان (21) را، زیرا وى بر پدرم (على بن الحسین، زین العابدین علیه السلام) دروغ مى‏بست.من شهادت مى‏دهم که پدرم (على بن الحسین) بنده صالح خدا بود. (22)

در روایتى دیگر از امام باقر (ع) این سخن نقل شده است: خداوندا! من از مغیرة بن سعید و بیان به درگاه تو تبرى مى‏جویم. (23)

حمزة بن عماره بربرى، از دیگر منحرفانى است که تحت لواى اعتقاد به امامت على (ع) و ائمه، به تحریف اندیشه‏ها پرداخته است.

او از اهل مدینه بود و محمد بن حنفیه را تا مرتبه الوهیت بالا برد، و گروهى از مردم مدینه و کوفه پیرو او شدند.امام باقر (ع) از او تبرى جسته و وى را لعنت کرده است. (24)

ابو منصور عجلى، افراطگر و منحرف دیگرى است که در عصر امام باقر (ع) باافکار غلو آمیز و آراى ساختگى خود، پیروانى براى خویش گرد آورد که با نام «منصوریه» یا «کسفیه» (25) شهرت یافتند.

امام باقر (ع) ابو منصور را به طور رسمى طرد نمود، ولى وى پس از وفات آن حضرت مدعى شد که امامت از امام باقر (ع) به وى منتقل شده است. (26)

غالیان و افترا زنندگان به ائمه، خطوط مختلفى را دنبال مى‏کرده‏اند.

برخى از آنان در پى انگیزه‏هاى سیاسى، تلاش مى‏کرده اند تا امام باقر (ع) را مهدى موعود معرفى کنند.ولى امام باقر (ع) در رد آنان مى‏فرمود:

گمان مى‏کنند که من مهدى موعودم، ولى من به پایان عمر خویش نزدیکترم تا به آنچه ایشان مدعى هستند و مردم را به آنان مى‏خوانند. (27)

گروهى دیگر از این گروهها، راه تندروى و غلو را در امر ولایت و مقام ائمه در پیش گرفته بودند که امام باقر (ع) در رد ایشان مى‏فرمود:

اى گروه شیعیان! خط میانه باشید تا تندروان از تندروى خویش نادم شوند و به شما اقتدا نمایند، و جویندگان راه و حقیقت به شما ملحق گردند.

فردى از انصار به امام عرض کرد: تندروان و غالیان چه کسانى هستند؟

امام فرمود: غالى و تندرو آن کسانى هستند که به ما اوصاف و عناوین و مقاماتى را نسبت مى‏دهند که خودمان آن اوصاف را براى خویش قایل نشده‏ایم.آنان از ما نیستند و ما هم از ایشان نیستیم...

سپس آن حضرت چنین ادامه داد: به خدا سوگند، ما از سوى خدا برائت و آزادى مطلق به همراه نداریم، و میان ما و خدا خویشاوندى نیست، و بر خداوند حجت و دلیلى در ترک تکلیف و وظایف نخواهیم داشت.ما به خداوند تقرب نمى‏جوییم، مگر به وسیله اطاعت و بندگى او.پس هر یک از شما که مطیع خداوند باشد، ولایت و محبت ما به حال او ثمر بخش است، و کسى که اهل معصیت باشد، ولایت ما سودى به حالش نخواهد داشت.هان، دور باشید از گول زدن خویش وگول خوردن به وسیله غالیان! (28)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAGGA1.htm


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ