و به دنبال این سخنرانى، عبد الله بن عباس (1) برخاست و مردم را به بیعتبا آن حضرت دعوت کرده گفت:
«معاشر الناس!هذا ابن نبیکم و وصى امامکم فبایعوه»(اى مردم-این پسر پیغمبر شما و وصى امام شماستبا او بیعت کنید!)
مردم نیز دعوت او را پذیرفته گفتند:
«ما احبه الینا و اوجب حقه علینا»!
(براستى که چقدر نزد ما محبوب است، و چه اندازه حق او بر ما واجب است.)
و به دنبال این گفتار با آن حضرت بیعت کردند.و شیخ مفید(ره)در کتاب ارشاد روایت کرده که این جریان در روز جمعه بیست و یکم رمضان سال چهلم هجرى بود.
و به دنبال آن فرمود: چون کار بیعت تمام شد امام حسن(ع)فرمانداران و استاندارانى براى شهرها تعیین فرموده به شهرها فرستاد، و از آن جمله عبد الله بن عباس را روانه بصره کرد.
و ابن شهر آشوب در مناقب گفته: در روز بیعتسى و هفتسال از عمر آن حضرت گذشته بود. (2)
و از مدائنى نقل شده که گفته است: چون على(ع)از دنیا رفت، عبد الله بن عباس به نزد مردم کوفه آمد و گفت: مردم امیر المؤمنین(ع)از دنیا رفت، ولى جانشینى براى خود گذارده که اگر خواهید به نزد شما بیاید!و اگر نخواستید باکى بر کسى نیست.
مردم گریستند و گفتند: ما آمادهایم تا به نزد ما آید.
و چون امام حسن(ع)بیامد، براى مردم سخنرانى کرده، فرمود:
«ایها الناس اتقوا الله فانا امراؤکم و اولیاؤکم، و انا اهل البیت الذین قال الله تعالى فینا: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(اى مردم از خدا بترسید که امیران شما و سرپرستان شما ما هستیم، و ماییم«اهل بیت»و خاندانى که خدا درباره ما فرمود: «جز این نیست که خداوند اراده فرموده تا پلیدى را از شما خاندان دور کند و به خوبى پاکیزهتان گرداند».)
و به دنبال آن مردم با آن حضرت بیعت کردند. (3)
و در بحار الانوار از کتاب«کفایة النصوص»به سندش از هشام بن محمد از پدرش روایت کرده که چون امیر المؤمنین(ع)به شهادت رسید، حسنبن على(ع)بر فراز منبر رفت و خواستسخن بگوید که گریه گلویش را گرفت و ساعتى نشست، سپس برخاست و چنین گفت:
«الحمد لله الذی کان فی اولیته، وحدانیا فی ازلیته، متعظما بالهیته، متکبرا بکبریائه و جبروته، ابتدا ما ابتدع، و انشاما خلق، على غیر مثال کان سبق مما خلق.
ربنا اللطیف بلطف ربوبیته، و بعلم خبره فتق، و باحکام قدرته خلق جمیع ما خلق، فلا مبدل لخلقه، و لا مغیر لصنعه، و لا معقب لحکمه، و لا راد لامره و لا مستراح عن دعوته، خلق جمیع ما خلق، و لا زوال لملکه، و لا انقطاع لمدته فوق کل شیء علا، و من کل شیء دنا، فتجلى لخلقه من غیر ان یکون یرى و هو بالمنظر الاعلى.
احتجب بنوره، و سما فی علوه، فاستتر عن خلقه، و بعث الیهم شهیدا علیهم و بعث فیهم النبیین مبشرین و منذرین، لیهلک من هلک عن بینة، و یحیى من حی عن بینة، و لیعقل العباد عن ربهم ما جهلوه، فیعرفوه بربوبیته بعد ما انکروه.
و الحمد لله الذی احسن الخلافة علینا اهل البیت، و عنده نحتسب عزانا فی خیر الآباء رسول الله(ص)، و عند الله نحتسب عزانا فی امیر المؤمنین، و لقد اصیب به الشرق و الغرب، و الله ما خلف درهما و لا دینارا الا اربعمائة درهم، اراد ان یبتاع لاهله خادما، و لقد حدثنی حبیبی جدی رسول الله(ص)ان الامر یملکه اثنا عشر اماما من اهل بیته و صفوته، ما منا الا مقتول او مسموم»(ستایش خداى را که در آغاز بوده، و در همیشگیش یکتاست و در معبودیتخود با عظمت، و در کبریا و جبروت خود بزرگمنش، آغاز در نو آفرینى خود کرد، و نو آفرینى در آفرینش، بىآنکه نمونهاى براى آنچه آفریده در گذشته وجود داشته باشد.
پروردگار ما به لطف پروردگاریش لطیف، و با دانش خود(موجودات را)شکافت، و به سختى قدرتش آفرید همه آنچه را که آفرید، هیچ نیرویى نتواند خلقتش را تبدیل کرده و ساختهاش را تغییر داده و حکمش را برگرداند و فرمانش را رد کند و از انجام دعوتش استراحتجویى کند، هر آنچه را آفریده شده او آفریده و فرمانرواییش زوال ندارد و مدت و زمانش پایان نپذیرد، برتر از هر برترى و از هر نزدیکى است و بىآنکه دیده شود بر خلق خود تجلى کرده و در دیدگاه برترى است.
به نور خود در پرده است و در جایگاه بلندش برترى گرفته و از خلق خود مستور گشته و گواهى را بر ایشان مبعوث فرموده، و پیمبرانى مژده دهنده و بیم دهنده برایشان برانگیخته تا هر که نابود شود از روى دلیل و برهان بوده و هر که زنده گردد از روى برهانى آشکار باشد، و تا آنکه بفهمند بندگان خدا از پروردگار خود آنچه را نمىدانند و او را به پروردگاریش بشناسند پس از آنکه انکارش نمودند.
و ستایش خداى را که جانشینى خود را بر ما خاندان نیکو گردانید و سوگ خود را در بهترین پدران رسول خدا(ص)و همچنین در عزاى امیر المؤمنین(ع)به حساب خدا گذارده(و از او پاداش مىخواهیم)و مصیبت او[یعنى امیر المؤمنین(ع)]شرق و غرب را داغدار کرد، و به خدا سوگند درهم و دینارى از خود به جاى نگذارد جز چهارصد درهم که مىخواستبه وسیله آن خدمتکارى براى خاندانش بخرد و براستى که حبیب من و جدم رسول خدا(ص)به من خبر داده که مالک این امر(خلافت)دوازده نفر امام و رهبر از خاندان و برگزیدگان او خواهند شد، و هیچ یک از ما(دوازده نفر)نیست جز آنکه مسموم گردد یا کشته شود.)
و به دنبال آن گفته: امام(ع)از منبر فرود آمد و دستور داد ابن ملجم را حاضر کنند او را به قتل رسانید. (4)
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EADGB.htm
وصیت امام حسن به برادرش حسین(ع)
و این هم وصیتى است که از امالى شیخ(ره)نقل شده که به برادرش امام حسین(ع) فرمود:
«هذا ما اوصى به الحسن بن على الى اخیه الحسین بن على: اوصى انه یشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له، و انه یعبده حق عبادته، لا شریک له فى الملک، و لا ولى له من الذل، و انه خلق کل شىء فقدره تقدیرا، و انه اولى من عبد، و احق من حمد، من اطاعه رشد، و من عصاه غوى، و من تاب الیهاهتدى.
فانى اوصیک یا حسین بمن خلفت من اهلى و ولدى و اهل بیتک ان تصفح عن مسیئهم، و تقبل من محسنهم، و تکون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننى مع رسول الله صلى الله علیه و آله فانى احق به و ببیته، فان ابوا علیک فانشدک الله بالقرابة التى قرب الله عز و جل منک و الرحم الماسة من رسول الله صلى الله علیه و آله ان تهریق فى محجمة من دم، حتى نلقى رسول الله صلى الله علیه و آله فنختصم الیه و نخبره بما کان من الناس الینا بعده» ثم قبض(ع) (1)
(این است آنچه وصیت مىکند بدان حسن بن على به برادرش حسین بن على: وصیت مىکند که گواهى دهد معبودى جز خداى یکتا نیست که شریک ندارد، او پرستش مىکند او را بدان جهت که شایسته پرستش است، شریکى در سلطنت ندارد و سرپرستى از خوارى براى او نیست، و براستى که هر چیزى را او آفریده و بخوبى و به طور کامل اندازهگیرى آن را مقدر فرموده، و شایستهترین معبود، و سزاوارترین کسى است که او را ستایش کنند، هر که فرمانبردارى او کند راه رشد را یافته، و هر کس که نافرمانیش کند به گمراهى و سرگشتگى افتاده و هر کس به سوى او بازگردد راهنمایى گشته است.
من تو را سفارش مىکنم اى حسین به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت که از بدکارشان درگذرى، و از نیکوکارشان بپذیرى، و براى آنها جانشینى و پدرى مهربان باشى، و دیگر آنکه مرا با رسول خدا دفن کنى که من به او و خانه او شایستهتر از دیگران هستم...
و اگر از این کار مانع شدند و جلوگیرى کردند، من تو را به حق قرابت و نزدیکى که خدا براى تو قرار داده و قرابتى که با رسول خدا دارى سوگندت مىدهم که اجازه ندهى در این راه به خاطر من به اندازه خونىکه از حجامت گرفته مىشود خون ریخته شود تا آنگاه که رسول خدا(ص)را دیدار کنیم و شکایتخود به نزد او بریم، و آنچه از این مردم پس از وى بر سر ما رفته به او گزارش کنیم...)
این را فرمود و از دنیا رفت، درود خدا بر او باد.
و در روایت مفید(ره)اینگونه است که پس از جریان مسموم شدن خود فرمود:
«فاذا قضیت فغمضنى و غسلنى و کفنى و احملنى على سریرى الى قبر جدى رسول الله(ص)لا جدد به عهدا، ثم ردنى الى قبر جدتى فاطمة بنت اسد رضى الله عنها فادفنى هناک، و ستعلم یا ابن ام ان القوم یظنون انکم تریدون دفنى عند رسول الله(ص)فیجلبون فى ذلک، و یمنعونکم منه، و بالله اقسم علیک ان تهریق فی امرى محجمة دم»(چون من از دنیا رفتم، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و کنف نما، و بر تابوتم بنه و به سوى قبر جدم رسول خدا(ص)ببر تا دیدارى با او تازه کنم، سپس به سوى قبر جدهام فاطمة بنت اسد رضى الله عنها ببر و در آنجا دفنم کن، و زود استبدانى اى برادر که مردم گمان کنند شما مىخواهید مرا کنار رسول خدا(ص)به خاک بسپارید، پس در این باره گرد آیند و از شما جلوگیرى کنند، تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتى خون ریخته شود.) (2)
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EADHB.htm
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
احادیث امام سجاد (ع)
احادیث امام حسین (ع)
احادیث امام حسن (ع)
احادیث حضرت زهرا (س)
احادیث حضرت رسول (ص)
زندگینامه 14 معصوم
حضرت فاطمه(س)
امام باقر(ع)
احادیث امام محمد باقر (ع)
احادیث امام جعفر صادق (ع)
مقام قرآن(دین شناسی)
احادیث امام موسی کاظم (ع)
احادیث امام رضا (ع)
احادیث امام جواد (ع)
[همه عناوین(1518)][عناوین آرشیوشده]