سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش یاری می رساند، حکمت ره می نماید . [امام علی علیه السلام]
 
پنج شنبه 86 خرداد 10 , ساعت 5:20 عصر

 

فرستادن اشتر به مصر و کشته شدن او

چون خبر از هم گسیختگى حکومت مصر بر محمد بن ابو بکر به گوش على (ع) رسید، آن حضرت فرمود: براى ولایت مصر کسى جز اشتر یا قیس صلاحیت ندارد.اشتر، پس از جنگ صفین به محل کار دولتى خود در جزیره بازگشته بود.على (ع) به قیس فرمود: تا وقتى کار حکمیت‏به اتمام رسید تو رئیس شرطگى مرا به عهده گیر و پس از آن به آذربایجان روانه شو.آن حضرت در پى اشتر که در نصیبین بود فرستاد و او را طلبید و ولایت مصر را بر عهده او نهاد و عهدنامه مشهورى را که در نهج البلاغه نیز آمده است، براى وى نوشت.در این عهدنامه مسائل مختلفى از هر باب مانند سیاست، آداب حکام و والیان، گفته آمده که در حکم گنجینه گرانقدرى محسوب است.محمد با آمدن اشتر از برکنارى خود آگاهى یافت و ناراحت‏شد.على (ع) نیز به او نوشت: خبر دلگیریت از فرستادن اشتر به جاى تو به من رسید.من این کار را براى ایجاد کندى در سعى و کوشش و یا زیادى در تلاشت نکردم و اگر آنچه را که در دست تو بود از تو گرفتم تو را به ولایت جایى مى‏گمارم که اداره آن براى تو آسان‏تر و خوش‏آیندتر باشد.پس معاویه به مقدم اهل خراج منطقه قلزم پیغام داد تا اشتر را مسموم سازد و در عوض قول داد، در صورت انجام این کار، از آنان هرگز خراج نستاند.وى نیز با تهیه شربتى از عسل مالک را، که روزه‏دار هم بود، مسموم ساخت. معاویه پیوسته به اهل شام مى‏گفت که على (ع) اشتر را به دیار مصر گسیل داشته ست‏بر او نفرین کنید.مردم نیز هر روز بر اشتر نفرین مى‏کردند.چون معاویه از مسموم شدن اشتر آگاهى یافت‏براى شامیان سخنرانى کرد و گفت: خداوند دعاى شما را استجابت کرد.وى همچنین گفت: على، دو بازو داشت.یکى از آنها، عمار بن یاسر بود که در صفین قطع شد و دیگرى مالک اشتر بود که امروز آن هم قطع شده است.همچنین معاویه گفت: خداوند لشکرهایى از عسل دارد.اما وقتى خبر کشته شدن مالک به على (ع) رسید، آن حضرت فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون‏».مالک و تو چه مى‏دانى مالک چیست؟و آیا موجودى مثل او خواهد بود؟اگر او آهن بود از آهن استوارتر و اگر سنگ بود از سنگ سخت‏تر بود و زنان مویه کننده باید بر مرگ چنین کسى فریاد ضجه سر دهند.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACHDAC.htm


پنج شنبه 86 خرداد 10 , ساعت 5:19 عصر

 

در واقع مى‏بایست این بخش پیش از آغاز جنگ صفین نقل مى‏شد اما ما به این دلیل آن را در اینجا ذکر مى‏کنیم تا اخبار مربوط به والیان مصر پى‏درپى از سال 36 تا 38 ه، نقل شود.

در ماه صفر سال 36 ه، امیر مؤمنان (ع) قیس بن سعد بن عبادة را به عنوان والى مصر از مدینه بدان دیار گسیل داشت.قیس مردى صاحب نظر و مقتدر و زیرک و از پیروان و دوستان على (ع) بود.ابن اثیر و ابراهیم بن سعد بن هلال ثقفى در کتاب الغارات، بنابر روایتى که ابن ابى الحدید از آنان نقل کرده است، گفته‏اند: امیر مؤمنان (ع) به قیس فرمود: با سپاه مصر برو.زیرا این کار دشمن را بیشتر مى‏ترساند و مولایت را عزیزتر مى‏دارد.به نیکو کردار نکویى کن و بر شکاک سخت بگیر و با عامه مردم ملاطفت کن که ملاطفت خود برکت است.قیس گفت : سپاه را براى تو وا مى‏نهم، اما آنچه درباره ملاطفت و احسان به مردم به من سفارش کردى، از خداوند تعالى در این مورد کمک خواهم گرفت.

قیس با هفت تن از خانواده‏اش قدم به مصر نهاد.این خود نشانه‏اى بر زیرکى و اعتماد به نفس وى است، آن‏گاه بر فراز منبر بر آمد و نامه امیر المؤمنین (ع) را خواست و آن را براى مصریان خواند و سپس ایشان را به بیعت و مساعدت خود دعوت کرد.آن‏گاه برخاست و سخنانى کوتاه بر زبان راند.وى گفت: سپاس خدایى راست که حق را آورد و باطل را میرانید و ظالمان را نگونسار کرد.اى مردم! ما با بهترین کس پس از پیامبر (ص) دست بیعت دادیم.پس شما نیز برخیزید و بر مبناى کتاب خدا و سنت رسولش بیعت کنید.اگر ما بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) کار نکردیم، پس بیعت ما بر گردن شما نیست.مردم همگى با او دست بیعت دادند مگر ساکنان قریه‏اى به نام خربتا، که طرفداران عثمان بودند.اما قیس با آنان از در صلح و آشتى داخل شد.وى از مردم خراج گرفت و هیچ کس با او ستیزه نکرد.

امیر مؤمنان (ع) براى جنگ جمل خارج شد و قیس به جاى خود بازگشت.وى سرسخت‏ترین مردم در برابر معاویه بود.معاویه مى‏ترسید از اینکه در میان حکومت عراق که به وسیله على (ع)، و حکومت مصر که به وسیله قیس اداره مى‏شد قرار بگیرد.از این رو نامه‏اى خطاب به قیس نوشت و او را به خونخواهى عثمان و پیروى از خود فراخواند و حکومت عراق را به قیس و حکومت حجاز را به یکى از بستگان قیس که خود بگوید، وعده داد.قیس در پاسخ به خواسته معاویه از راه حیله وارد شد و گفت: باید درباره این کار فکر کند.معاویه براى بار دوم به صراحت قضیه را مطرح کرد و گفت: او نمى‏تواند کسى چون مرا با این نیرنگها بفریبد.قیس هم متقابلا پاسخ معاویه را به صراحت داد و او را نیز تهدید کرد.معاویه از جانب قیس ناامید شد و ترفندى دیگر به کار برد.او به اهل شام گفت که قیس جزو دوستان وى است و او را در گرفتن انتقام خون عثمان یارى مى‏دهد.همچنین نامه‏اى از قول قیس جعل کرد و آن را براى شامیان خواند.خبر این ماجرا توسط یکى از جاسوسان على (ع) و نیز از طریق محمد بن ابو بکر و محمد بن جعفر بن ابو طالب به آن حضرت رسید.على (ع)، قیس را به بزرگى یاد کرد و فرمود: به خداى سوگند این نامه از جانب او نوشته نشده و کذب است.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACHDAA.htm


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ